#نه_گفتن
وای که چقدر خوشحالم
امروز نقاشی دارم😊
مداد زرد و قرمز صورتی
سبز و بنفش ویک مداد آبی
ای وای ، راستی آبی ندارم🙁🤭
دیروز به دوستم دادم
ازم گرفت، مداد آبی ام رو 😕
پس هم نداد،گرفت اون دفترم رو
منم نشد بگم آخه روم نشد
امروز بهم گفت: رفیق پول داری؟😅
بده پولت رو هم ،اگر دوست داری😁
منم که روم نشد ،گفتم بفرما
اینکه که نداره ،قابل شما را😥
معلمم که دیده بود، ماهارو
صدایی زد ،بیا میگم شما رو
چرا مداد رنگی ، چرا دفتر کتابت🧐
همش باشه و باشه که او هم کرده عادت
تو باید یاد بگیری،که« نه »هم جایی دارد🙅♂
که گر عاقل تو باشی میداند
#صبورا_حسینی
🤹♂️@majaleh_kodakan
#قصه_متنی
🌸 دختر مو طلایی و خانه ی خرس ها 🌸
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. در جنگلی بزرگ سه خرس در خانه ای زیبا و بزرگ زندگی می کردند. یکی از این خرس ها خیلی بزرگ بود و خرس پدر نام داشت و دیگری متوسط بود و خرس مادر و آخری خیلی کوچک و خرس بچه نام داشت.
یک روز صبح، آن ها برای صبحانه فرنی داشتند. فرنی آن قدر داغ بود که آن ها نمی توانستند آن را بخورند. پس تصمیم گرفتند کمی در جنگل قدم بزنند. وقتی آن ها از خانه شان بیرون رفتند، دختر کوچولویی به نام موطلایی از میان درختان جنگل بیرون آمد و خانه ی آن ها را دید. او در خانه را زد، اما کسی جواب نداد، در خانه نیمه باز بود، مو طلایی در را هل داد و وارد خانه شد.
در خانه یک میز با سه صندلی بود، یک صندلی بزرگ، یک صندلی با اندازه متوسط و دیگری کوچک. روی میز هم سه کاسه با اندازه ی بزرگ و متوسط و کوچک قرار داشت. در هر کاسه هم یک قاشق بود.
موطلایی بسیار گرسنه بود و فرنی هم به نظر خوشمزه می آمد. پس اون روی صندلی بزرگ نشست و قاشق بزرگ را برداشت و سعی کرد کمی از فرنی بخورد. اما صندلی بزرگ و سفت بود، قاشق هم سنگین و فرنی هم خیلی داغ.
موطلایی سریع از روی صندلی بزرگ پرید و رفت روی صندلی متوسط نشست. این صندلی خیلی نرم بود واز میز زیاد فاصله داشت. وقتی موطلایی می خواست از فرنی بخورد اون خیلی سرد می شد. پس از روی صندلی پرید و روی صندلی کوچک نشست و قاشق کوچولو را برداشت و شروع کرد به خوردن فرنی.
این بار فرنی نه خیلی گرم بود نه خیلی سرد.اون خیلی خوشمزه بود و موطلایی همه ی آن را خورد. اما یک اتفاقی افتاد. صندلی خرس کوچولو شکست، چون اون تحمل وزن موطلایی را نداشت.
بعد موطلایی از پله ها بالا رفت و سه تخت دید، یکی بزرگ، یکی متوسط و دیگری کوچک. موطلایی خسته بود پس روی تخت بزرگ پرید تا کمی استراحت کند. اما تخت خیلی بزرگ و سفت بود. پس اون روی تخت متوسط رفت اما اون خیلی خیلی نرم بود. پس اون روی تخت کوچک رفت تا کمی بخوابد. این تخت نه خیلی سفت بود و نه خیلی نرم، اون خیلی خوب و گرم و راحت بود. و موطلایی خیلی تند و سریع خوابش برد.
کمی بعد سه خرس از پیاده روی برگشتند. آن ها وارد خانه شدند و خرس پدر به اطراف نگاهی کرد و با صدایی بلند غرشی کرد.
خرس مادر با صدایی آرام گفت: انگار یکی روی صندلی من نشسته. خرس کوچولو با صدایی بچگانه گفت: انگار یکی رو صندلی من هم نشسته و اون شکسته.
خرس پدر به کاسه ی فرنی اش نگاهی کرد و دید که قاشق داخل کاسه است و با صدای بلند گفت: انگار یکی می خواسته از فرنی من بخوره. خرس مادر هم گفت: انگار به ظرف منم ناخنک زده. خرس کوچولو گفت: اما همه ی غذای منو خورده.
بعد سه خرس از پله ها بالا رفتند و خرس پدر فوراً متوجه شد که تختش نامرتب است و با صدای بلند فریاد زد: یکی رو تخت من خوابیده.
خرس مادر هم دید که ملافه های روی تختش نامرتب است و بعد با صدای آرام گفت: انگار روی تخت منم یکی خوابیده!
خرس کوچولو هم به تختش نگاهی انداخت و با صدای بچگانه اش گفت: یکی رو تخت من خوابیده! بعد جیغ بلندی کشید و موطلایی از ترس بیدار شد. او فوری از تخت پایین پرید و از پله ها پایین رفت و به طرف جنگل دوید و سه خرس هرگز دوباره موطلایی را ندیدند.
🤹♂️@majaleh_kodakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اوریگامی
انگشتر
🤹♂️@majaleh_kodakan
@childrin1.mp3
6.91M
#سرود
ویژه ۱۳ آبان(روز دانش آموز)👆👆👆
🇮🇷
🌹🇮🇷
🇮🇷🌹🇮🇷
🤹♂️@majaleh_kodakan
ابوالفضل بختیاری دانش آموز پایه پنجم شهرستان فریدن، وقتی به عنوان کاندید شورای دانش آموزی ثبت نام می کند، قول می دهد نقاط حادثه خیز مدرسه را ترمیم کند. بعد از برگزاری انتخابات شورای دانش آموزی در تاریخ ۱۰ آبان ماه 1402 و نفر اول شدن؛ در همان روز،در قدم اول به شعارش عمل میکند.
🤹♂️@majaleh_kodakan
شعر شصت و هفت
دانش آموز
ای عزیز دل برایت یک کتاب آورده ام
قصه ای از نوجوان با حجاب آورده ام
دختری باشد کنون در قصه ها و قهرمان
دانش آموزی پر از احساس ناب آورده ام
دختری کو باشدش دختی ز ایران قشنگ
چون (خیام) اهل تقوا و ثواب آورده ام
در کنار دخت ایرانی خوشا پور وطن
قهرمانی چون (حسین )بی خشاب آورده ام
دانش آموز است و دنیایی پراز شور و نشاط
شیر دختر یا پسر از انقلاب آورده ام
دانش آموزان ایران را مبارک روزشان
نوجوانانی چو گل غرق گلاب آورده ام
از فضای آسمان دانش آموزی خوشا
کهکشانی پر ز (تارا) و شهاب آورده ام
مطهره رفیعی (تارا)
🤹♂️@majaleh_kodakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍂 پاییز 🍂🍁
پاییز که از راه رسید
رفت توی باغ و گل چید
پرستوها تا دیدنش پریدند
ابرا یواش، روی زمین چکیدند
پاییز دوید و رفت کنار گلها
آهسته گفت: «لالایی لایی لالا»
گلها همه خوابیدند
خواب بهار و دیدند
╭🍁🍂شب پاییزی تون بخیر
🤹♂️@majaleh_kodakan
ای عزیز دل من بر تـو سـلام🍎🍃
سبزی ناب چمن بر تو سـلام
صبح زیبای خزان آمده است🍎🍃
چشم آهوی ختن بر تـو سـلام
سلام دوستان مهربانم🍎🍃
صبح یکشنبه تون بخیر
دلتـون شـاد🍎🍃
🤹♂️@majaleh_kodakan