#براساس_کتاب_اب_رحیم|#قسمت_سی_و_ششم
#تألیف_موسسه_هفت_آسمان
#ذبح_عظیم|#پارت_اول
کعبه ساخته شده است. جبرئیل هم آداب حج را یاد داده است. شما پدر و پسر حج انجام می دهید. روز هشتم ذی الحجه است. جبرئیل آمده و می گوید: آب بردارید که در منا و عرفات آب نیست. شب را در منا می گذرانید.
«در عالم رؤیا، خود را می بینی و برق تیغ برهنه و گلوی سپید اسماعیل(ع) را. همین اندازه، دلداده ای چون تو را کافی است برای پی بردن به مقصود دلدار.»
شب نهم و شب عید قربان هم رؤیا دیدی، شک نکردی.
آزمون بندگی شروع می شود. باید قلب ابراهیم گونه ات صاف شود؛ امتحان است، ولی این بار مثل همیشه نیست. کار آسانی نیست، خنجر با حنجر بی پرده سخن خواهد گفت. چه می کنی؟
باید صبور بود و به یار اعتماد کرد...
تو، نخست با خودت و سپس با اسماعیل(ع) خلوت کردی. «برایش از رؤیای شبانه ات گفتی و از راز آن همه بی تابی ات. ولی اسماعیل لحظه ای تردید نکرد». ردای روشن ایمان سر تا پایش را فرا گرفته بود و کلامش عصای دستان پدر شد:
«پدر! مأموریت خود را انجام بده! به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.»
شیطان این همه شوق را رصد می کرد. به صورت پیرمردی نزد هاجر آمد. گفت: می دانی فرزندت را کجا بُرد؟
- به زیارت دوست.
- او را برد تا بکشد. چون می گوید خدا گفته است!
- هزار جان من و پسرم فدای راه خدا باد. کاش هزار پسر داشتم تا همه را در راه او قربانی می کردم.
هاجر چند سنگ به سوی شیطان پرتاب کرد. ناامید شد، رفت سوی ابراهیم(ع)
- فرزندت را نکش. خوابی که دیدی شیطانی بود.
- ای ملعون! شیطان تویی. اگر به اندازه شرق و غرب فرزند داشتم تسلیم خدا می کردم.
ابراهیم(ع) هم چند سنگ به سوی شیطان پرت کرد و شیطان ناامید شد و رفت سوی اسماعیل(ع)
-پدرت میخواهد تو را به قتل برساند. چرا؟
— فرمان خداست.
او هم چند سنگ به شیطان انداخت. شیطان دیگر ناامید شده بود.
🔴نکته: اب رحیم همان حضرت ابراهیم(ع)، پدر مهربان است.
🌟به کانال «مجله هفت آسمان» بپیوندید👇
🍂eitaa.com/majalehaftaaseman
🍃sapp.ir/majalehaftaaseman
🍂instagram.com/haftaseman07