eitaa logo
مجلس شهدا
912 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
72 فایل
🍃کانال مجلس شهدا🍃 ⚘پیام رسان " ایتا "⚘ http://eitaa.com/majles_e_shohada 🌹ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعــیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدارا چیدند🌹 ارتباط باخادمِ شهدا ،تبادل ,پیشنهادات👇 @abre_barran
مشاهده در ایتا
دانلود
﴾﷽﴿ سلام بر صبح #شهادت سالروز شهادت شهیدان #روح‌الله_قربانی و #قدیرسرلک گرامی باد. #یادشهداباصلوات 🌷 @majles_e_shohada 🌷
⭕️شورای نگهبان CFT را رد کرد 🔸کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان: 🔹شورای نگهبان لایحه الحاق دولت جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون مبارزه با تامین مالی تروریسم (CFT) را رد کرد. 🌷 @majles_e_shohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸فرمانده کل سپاه خطاب به رئیس جمهور آمریکا: هرگز ایران را تهدید نکن؛ هنوز ناله‌های از سر ترس ملوانان شما و دوستان انگلیسی‌تان در آب‌های خلیج فارس شنیدنی است. 🌷 @majles_e_shohada 🌷
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺۷۰۰ تیم خارجی بعد از برجام دولت روحانی را تخلیه اطلاعاتی کردند راه‌های دورزدن تحریم‌ها رو بستند! 🔻ضرر اینها به مراتب بیشتر از جمع آوری سانتریفیوژها بود! 🌷 @majles_e_shohada 🌷
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰صحبت‌های انقلابی استاد رحیم‌پور ازغدی در برنامه ثریا: ⚖چرا در حکومت ما سخت‌گیری نسبت به مسئولین نیست؟ 🌷 @majles_e_shohada 🌷
❤️دل که هوایی شود... پرواز است که #آسمانیت می کند. و اگر بال خونیـن🕊 داشته باشی دیگر آسمــان، طعم #کربلا می گیرد... #سهید_حجت_الله_رحیمی 🌷 @majles_e_shohada 🌷
علی رغم مجوز کتبی که قبلا توسط دانشگاه صادر شده بود، به دلیل دستوری که از مقامات بالا از سوی دولت صادر شد جلوی برگزاری این برنامه گرفته شد! 🌷 @majles_e_shohada 🌷
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌حسن آقا میری:این جامعه به سمت ظهور نمی‌رود! پاسخی به صحبت‌های غلط حسن آقامیری در مورد جامعه ایران و ! 🌷 @majles_e_shohad🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجلس شهدا
بار دیگر کتاب خوانی در قالب رمان در اختیارتان قرار داده ایم .... قسمتی از #رمان_پناه امیدوارم که را
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 ✍امروز کیان رسما دعوتم کرده به کافه ی پشت دانشگاه برای آشنایی با دوستانش از بچه های کلاس خودمان خیلی خوشم نمی آید ، دوست دارم بیشتر با کیان مچ بشوم .پسر مهربان و خوش مشربی است و توی همین چند روز تقریبا مطمئن شده ام که قابل اعتماد است ! کلاس ادبیات را غیبت می خورم و راهی آدرسی که کیان داده می شوم .قبل از رفتن توی کافه آینه ی کوچکم را از کیف در می آورم و نگاهی به صورتم می کنم .موهایم را با دست مرتب می کنم ، رژم را تجدید و لبخندم را امتحان می کنم همه چیز مرتب است هرچند فضای کافی شاپ دلگیر است اما از این که بوی قهوه به مشامم بخورد و با کسانی که هم سن و سال و هم عقیده ام هستند گپ بزنم لذت می برم ... لازم به گشتن نیست ! دقیقا جایی وسط سالن نیمه تاریک دو میز را بهم چسبانده اند و شش هفت تا دختر و پسر با تیپ های نسبتا خاص دورش جمع شده اند و صدای بگو و بخندشان گوش فلک را کر کرده ... همین که چشم کیان به من می افتد که چند میز آن طرف ایستاده ام بلند می شود و می گوید : به به ببین کی اینجاست، پناه جان خوش اومدی دخترها با کنجکاوی بررسی ام می کنند نزدیک می شوم و سلام می کنم بعضی ها به احترامم بلند می شوند ولی چند نفری هم همانطور که خیلی راحت لم داده اند حال و احوال می کنند یکی از پسرها دستش را دراز می کند و با صدایی که بی شباهت به دوبلورها نیست می گوید : به جمع دیوونه ها خوش اومدی پناه جون فکر اینجایش را نکرده بودم !همه در سکوت به ما خیره شده اند ، می دانم ممکن است انگ امل بودن و این چیزها را بخورم ولی هرکار می کنم مغزم فرمانی برای دست دادن صادر نمی کند پسر جوان که انگار طوفان به سرش حمله کرده که تمام موهایش به طرز عجیبی کج شده اند ، ابرو بالا می اندازد و رو به کیان می گوید : +تف تو روت کیان ، یکی طلبت خجالت می کشم از خودم کیان صندلی از میز کناری می آورد و دعوتم می کند به نشستن ، بوی سیگار به سرفه می اندازتم . _نریمان جون تو زیادی هولی تقصیره منه ؟! دختری که کنار نریمان نشسته فنجانش را توی دست می چرخاند و با صدای تو دماغی اش می گوید : _چه پاستوریزه ای پانی جون ! حالا بیخیال از خودت بگو تا بیشتر دوس شیم لحنش زیادی لوس است ! جواب می دهم :من پناهم عزیزم نه پانی اووه چه حساس ! حالا چه فرقی می کنه ؟ پانی که شیک تره نه رویا ؟ و به بغل دستی اش نگاه می کند رویا که تا کمر خم شده و با موبایلش مشغلوش است ، با شنیدن اسم خودش سرش را بی حواس بالا می آورد و می گوید :چی شد چی شد؟ تپل و بامزه است ، مقنعه ی مشکی که پوشیده را پشت گوش هایش تا زده و عجیب چشمک می زنند گوشواره های حلقه ای که به زور بند گوشش شده و هر کدام اندازه ی فنجان های روی میز قطر دارد .کیان می گوید : +هیچی بابا تو بازیتو کن یه وقت جانمونی ! بذار خودم بچه ها رو واست معرفی کنم ایشون که رویاست ، دانشجوی آی تی و همکلاسی هنگامه هنگامه هم از خوبای فک و فامیل نریمان ایناست این خانوم ساکت که همیشه ی خدا بی اعصابم هست آذر ه ، از دوستای میلاد خان که رفیق فابریک خودمه ! اینم که نریمانه منم که کیانم ایشونم پناهه دانشجوی ترم یک و بچه ی مشهد ، عه راستی ما یکیمون چرا کم شد؟آذر که برعکس رویا فوق العاده لاغر و استخوانی است ، نیشخندی می زند و می گوید :ساعت خواب !اگه پارسا منظورته، اون موقع که شما مشغول اس ام اس بازی بودی تشریف برد ! بهترخب پناه درسته ما ازین تعداد خیلی بیشتریم ولی خودمونی ترین جمعمون همینه که می بینی لبخندی می زنم و می گویم : _خیلی هم عالی ، خوشبختم بچه ها و خوشحالم که منو تو جمعتون راه دادین و بعد از بیست و چند سال حس پیروزی می کنم ، انگار برای رسیدن به چنین دورهمی ای زندگی و خانواده ام را دور زده ام و اتفاقا تا اطلاع ثانوی قصد ورود به هیچ دور برگردانی را هم ندارم و فکر می کنم که من تازه دارم به خواسته هایم نزدیک می شوم ... 👈نویسنده:الهام تیموری ⏪ .... 🍃🌺 @majles_e_shohada 🍃🌺 ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
هدایت شده از مجلس شهدا
بار دیگر کتاب خوانی در قالب رمان در اختیارتان قرار داده ایم .... قسمتی از #رمان_پناه امیدوارم که راضی باشید🌺