فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌شهید لاکچری و میلیاردر
💯شهیدی که پدرش #سلطان_شراب ایتالیا لقب داشت.
💯شهیدی که پدرش مالک شرکت های #لامبورگینی #فراری #فیات و #باشگاه_یوونتوس بود.
🌷 @majles_e_shohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ بسیار بسیار مهم نشر حداکثری
🌷 @majles_e_shohada 🌷
امان
از این
لحظات!
که
جمعی "میروند"،
و جمعی هم "میمانند"..
و امان،
از آن لحظۀ بازگشت....
🌷 @majles_e_shohada 🌷
دورریز غذای ایرانیها ۴۰ میلیون گرسنه آمریکایی را سیر میکند
پاسخکوبنده سردار سلامی به سخنان توهینآمیز پمپئو:
یکی از وزرای آمریکایی گفته بود که «اگر نظام ایران میخواهد مردمش گرسنه نباشد، باید از آمریکا تبعیت کند» که ما در پاسخ او می گوییم که به فکر 50 میلیون گرسنه خود باشید، دورریز غذای ایرانی ها 40 میلیون گرسنه را سیر می کند
🌷 @majles_e_shohada 🌷
1_33440295.Mp3
1.57M
اباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یادماهم باش
http://eitaa.com/joinchat/majles_e_shohada
1_34657150.mp3
2.29M
🎙توی غربت بیقراریم... با نوای مهدی رسولی
🏴شهادت امام حسن عسکری(ع)
🌷 @majles_e_shohada 🌷
#جملات ناب شهدا
در همه حال، در خط ولی فقیه باشید و از او عقب نمانید و جلو نیفتید که هر کس از او عقب بماند، هلاک می شود و هر کس از او جلو بیفتد، گمراه خواهد شد. از خدا بترسید که مبادا او را تنها بگذارید یا گفتارش را فقط روی دیوارها بنویسید و عامل به آن نباشید. از روحانیت پیرو ایشان جدا نشوید.
🌹شهید سید محمود موسوی🌹
https://eitaa.com/majles_e_shohada
مجلس شهدا
بار دیگر کتاب خوانی در قالب رمان در اختیارتان قرار داده ایم .... قسمتی از #رمان_پناه امیدوارم که را
📙 #رمان_پناه
◀️ #قسمت_بیست_و_نهم
✍🏻عرق سردی روی پیشانی ام می نشیند نریمان می پرسد:
_به به چه خبره که پارسا خان دست از سیگار کشیده و تشویق می کنه ؟
پارسا که هنوز ته خنده ای دارد می گوید :از دست این خانم پاستوریزه
و همه ی نگاه ها این بار سمت من بر می گردد .هول می شوم و می نشینم هنگامه می پرسد:
_چه کرده مگه پانی جون ؟
+کارستون ! کیان از کجا گیرش آوردی؟
کیان مثل احمق ها می خندد حالم بدتر می شود .دندان هایم را روی هم کلید می کنم و می گویم :
_یعنی چی گیر آوردی !؟
+می بینی نریمان ؟ انگار اژدها رو با خشمش یجا قورت داده تو روی من می خواد وایسته
آذر است که به طعنه جواب می دهد :
_بله دیگه ! قضیه ی گلیم و پا دراز کردنه قبل از اینکه من پاسخش را بدهم ، کیان پیش دستی می کند .
+چه ربطی آذر !
_نه آخه جالبه ، ما این همه وقته باهم رفیقیم اینجوری تو روی پارسا واینستادیم هنوز خوبه که بزرگتر جمعم هست طاقت نمی آورم و جوابش را می دهم :خودش از تو بهتر بلده مدافع حقش باشه اولا ، دوما مگه تو اصلا خبر داری که چی شده و اظهار فضل می کنی ؟ قضیه کاسه ی داغ تر از آشه نه ؟!
چشم های پر از آرایشش گرد می شود و تقریبا جیغ می زند
_نه خوبه !پاشو تو رو خدا بیا یه نفری همه رو قورت بده من هی میگم دخترای شهرستانی ما رو می ذارن جیب بغلشون، کسی گوش نمیده ! بفرما اینم نمونه ی عینیش
+ببینم تو جز شهرستانی بودن آتویی از من نداری ؟
_چرا عزیزم ..
وقاحتت و مثلا نجابتت ! هه ، پاستوریزه ی جمعی که با مانتو می شینه وسط مهمونی مختلط خیلی معذب بودی اصلا چرا اومدی ؟ ما رو چی فرض کردی ؟
کیان نیم خیز می شود اما هنگامه دستش را می گیرد و می گوید :
+بذار خودشون مشکلشون رو باهم حل کنن ، وگرنه باز داستان داریم
بلند می شوم و کیفم را بر می دارم ، انگار بقیه صحنه ی نمایش نگاه می کنند و تنها کسی که از این اوضاع لذت می برد پارساست که با لبخند نظاره گر ما شده !
دستم را سمت آذر دراز می کنم و انگشت اشاره ام را به تهدید تکان می دهم
_دفعه ی دیگه بد می بینی اگه روی من کلید کنی خانوم تهرانی !
پوزخندش را و پچ پچ جمع را نادیده می گیرم و بدون هیچ تعللی می زنم بیرون
📝نویسنده: الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد.....
🌷 @majles_e_shohada 🌷
📙 #رمان_پناه
◀️ #قسمت_سی_ام
✍🏻انقدر عصبانی ام که پشت سرهم دکمه ی آسانسور را فشار می دهم . صدای در می آید و بعد هم کیان اصلا دوست ندارم این بار کوتاه بیایم !
_معلوم هست چته پناه ؟ چرا مثل وحشی ها رفتار می کنی ؟
متعجب بر می گردم و نگاهش می کنم
+تو دیگه چی می گی؟ مگه ندیدی آذر هرچی از دهنش دراومد و لایق خودش بود بار من کرد . عوض معذرت خواهیته با این دوستات ؟
_ببین پناه من تو رو نیاوردم تو جمع دوستام که سوژه بشم !
حرصم می گیرد و دلم می خواهد خفه اش کنم
+خفه شو کیان من احمق بودم که با تو دوست شدم
_خودت خفه شو ! تو آبروی منو بردی
من هم فریاد می زنم
+به درک خوب کردم
_چته کیان ؟ باز دور برداشتی پسر
حضور پارسا هردویمان را غافلگیر می کند !
+دخالت نکن پارسا ، هرچند خودت یه پای ماجرایی
_هه ! تا بوده تو ازین ماجراها داشتی ، منتها حق نداری صداتو سر این دختر بلند کنی
+چیه ؟ مدافعش شدی ! از تو بعیده
_آره من در مواقع خاص مدافعم میشم شاید اگه پارسالم یه حرکتی می کردم حالا پشیمون نبودم !
+میشه از گذشته من پاتو بکشی بیرون حداقل؟!
نمی فهمم چه می گویند ! انگار برای هم چنگ و دندان نشان می دهند ، من اما انقدر عصبی هستم که هیچ کدام برایم مهم نباشند . همین که آسانسور می ایستد وارد می شوم و دکمه ی همکف را می زنم ...
تکیه می دهم به در فلزی و توی آینه به خود غمزده ام نگاه می کنم و فکر می کنم از این به بعد چقدر از این آهنگ آشنای پیچیده در فضای آسانسور بدم می آید .
چرا پارسا از من طرفداری کرد در مقابل کیان ؟ چرا کیان بجای این که جانب مرا بگیرد خودش هم شاکی شد ؟ اصلا چرا پا به این مهمانی نحس گذاشتم
احساس می کنم رگ های سرم را کسی می کشد ، دل از آینه می کنم و پیاده می شوم . هنوز چند قدمی دور نشده ام که کسی می گوید :
+خوبی پناه ؟
نمی دانم چرا ول کن نیست ، خودش را چطور با این سرعت پایین رساند اصلا ؟ صبر نمی کنم و به راهم ادامه می دهم . نزدیک تر می شود و پشت سرم صدایش را می شنوم :
_بهت گفته بودم کیان خیلی نرمال نیست !
+نمی خوام چیزی بشنوم
_باشه ، اما ...
می ایستم ، نمی توانم غضبم را پنهان کنم و با لحن تندی می گویم :
+جناب بزرگتر جمع ! تشریف ببرید بالا عیش دوستان خراب نشه ، می ترسم آذر جون پس بیفته از دوری شما !
پارسا با آرامش می خندد و بعد از چند ثانیه می گوید :
_گور بابای آذر بیا می رسونمت
دستش را بالا می آورد و چراغ یکی از ماشین های توی پارکینگ روشن می شود .
+قصدت چیه ؟
شانه بالا می اندازد :
_هیچی
+پس دست از سرم بردار
فاصله ی بینمان را یکی دو قدم می کند ، زل می زند توی چشمم و می گوید :
_این بچه ها لایق دوستی با تو نیستن ، کیان دو قرون قدر و ارزش سرش نمیشه ، خودتو وقتتو پاکیت رو خرجش نکن !
خیلی چیزا هست که تو ازش بی خبری ، باش تا ماشینو بیارم برسونمت .
وسط پارکینگ و خروجی مجتمع ایستاده ام و دقیقا نمی دانم چه خبر شده ! همین یکی دوساعت پیش بود که با آن همه ذوق با کیان آمدم و حالا پارسا می خواهد برساندم !
به خودم که می آیم روی صندلی ماشین شاسی بلند پارسا لم داده ام و موزیک ملایم خارجی گوش می دهم ...
چشمم به پژوی پارک شده ی کیان می افتد و ناخوداگاه نیشخند می زنم .
📝نویسنده: الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد...
🌷 @majles_e_shohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک اصلاحطلب بدون روتوش
حجاب صوری فریبا داودی مهاجر
سوابقش قبل از خروج از ایران: سردبیر انجمن روزنامه نگاران جوان، عضو مرکزی کمیته سازمان مدافعان آزادی مطبوعات ایران، همچنین عضو شورای عالی سازمان دانشآموختگان ایران اسلامی (ادوار دفتر تحکیم وحدت)
🌷 @majles_e_shohada 🌷
🔰چگونه میشود به امام زمان(ع) مقرّب شد و به ایشان خدمت کرد؟
🔸آیا برای مقرب شدن به امام زمان(ع) باید بیشتر به نماز شب، قرآن، روضه و توسل بپردازیم؟ البته این کارها هم کمک میکند، ولی اینها کار اصلی نیستند. باید دید کار اصلی امام زمان(ع) چیست؟
🔸امام زمان(ع) چیزی از جنس سیاست، حکومت و ولایت بر جهان است؛ هر کسی میخواهد به امام زمان(ع) مقرب شود، باید کار سیاسی کند، ولایت را تبیین کند و علیه دشمنان اصلی ولایت(استکبار جهانی) قیام کند.
🔸دعای ندبه مال افرادی نیست که حال مناجات دارند، مال کسانی است که حال مبارزه دارند.
🔸هر کسی به این نظام مقدس کمک کند به امام زمان(ع) مقرب شده است و الا مهدوی نیست!
👤 علیرضا پناهیان
🔻بیعت با امام عصر(عج) - ۹ربیع ۹۵
🌷 @majles_e_shohada 🌷