eitaa logo
مجلس شهدا
902 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
72 فایل
🍃کانال مجلس شهدا🍃 ⚘پیام رسان " ایتا "⚘ http://eitaa.com/majles_e_shohada 🌹ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعــیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدارا چیدند🌹 ارتباط باخادمِ شهدا ،تبادل ,پیشنهادات👇 @abre_barran
مشاهده در ایتا
دانلود
#وصیت_شهید #صبر این جمـلہ را بـہ یـاد داشتہ باشید : اگر در راه خــدا رنـج را تـحمل نڪـنید ، مجبـور خواهیـد شـد در راه شیـطان ، رنـج را تـحمل ڪـنید . 🌹 #شهید_پورمرادی 🌷 @majles_e_shohada 🌷
✨امام خامنه ای✨ ✅ذهن جوان ایرانی که میتواند موشک بسازد🚀 ، خودرو پیشرفته هم میتواند بسازد!🚘 بارها گفته ام دانشگاه را به صنعت متصل کنید! 🌷 @majles_e_shohada 🌷
پیام معنوی همسر بی عیب راه رسیدن به شیرینی پایدار در زندگی مشترک این نیست که دنبال یک همسر بی عیب باشیم. شیرینی زندگی بیش از هر چیز به نحوه ی رفتار خوب خود آدم بستگی دارد، اگر چه پاسخ خوبی دریافت نکند. دنبال همسر بی عیب گشتن خودش یک عیب بزرگ است استاد پناهیان 🌷 @majles_e_shohada 🌷
‌#اتمام_حجت امروز فقط بادولت نیست، مردم هم هستند. مردم نقش بزرگی در #جنگ_اقتصادی دارند. مهمترینش کم کردن وابستگی کشور به #دلار است، میگید چطور؟ #حمایت_از_کالای_ایرانی #ایرانی_ایرانی_بخر 🌷 @majles_e_shohada 🌷
🌹 #شهید_آوینی الهي، اگر جز سوختگان را به ضيافت عنداللهي نمي خواني، ما را بسوز آنچنان كه هيچ كس را آن گونه نسوخته باشي. #یادش_باصلوات 🌷 @majles_e_shohada 🌷
دلت ڪہ گرفت دیگر منتـــ زمین را نڪش راه آسمان همیشہ باز است اگر هیچ ڪس نیستـــ خدا ڪہ هستـــ ... #آسمان‌رادریابـــ #شبتون_شهـدایے 🌷 @majles_e_shohada 🌷
اشک کودک یمنی قبل از شهادت در یمن هر روز انسانیت میمیرد 🌷 @majles_e_shohada 🌷
◾توئیت دختر مرحوم آیت الله خزعلی در سالگرد فوت ایشان؛ تا آخر عمر بر اطاعت از رهبر انقلاب و برائت از فتنه گران سفارش کردند 🌷 @majles_e_shohada 🌷
جانان من سفر ڪرد با او برفت جـــــانم ... #وداع نوعروس و همشیره سردار شهید علیرضا ناهیدی با پیکر مطهر و پاک همسرش #شهید_سردار_محسن_نورانی 🌷 @majles_e_shohada 🌷
نمے‌شناسمِ‌تـان! امّـا در این قاب تصــویر، نگاه‌تـان خیلـے آشناست! اینقدر ڪہ دلتنـگ‌تان مے‌شوم ڪاش شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم... #گردان_مالک_اشتر #لشکرویژه۲۵کربلا 🌷 @majles_e_shohada 🌷
هدایت شده از مجلس شهدا
🌺 دوستان علاقمند به رمان تا دقایقی دیگر رمان بدون تو هرگز بارگزاری میشود. منتظر باشید🌺
مجلس شهدا
🍃دو قسمت از رمان #بدون_تو_هرگز امیدوارم که راضی باشید🌺 🌷 @majles_e_shohada 🌷
کسی از سرنوشت خبری نداشت ...تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک ...مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد ... زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ... از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم ...یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود ... هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ... همه چیز رو بهم می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ...چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ... روزهای سیاه و سخت ما می گذشت ... پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ... درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ...ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ... اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ...چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ... کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد ...چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود ...اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ...دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ... چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود ... بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود... داستان دنباله دار بدون تو هرگز :یا زهرا اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود... اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ... از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی چندان طول نکشید ...اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد ... قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ... من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن ...علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود ...اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید ... صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد ...با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک ... دل علی بلرزه و حرف بزنه ... با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم ... نه برای درد ... نه برای نجات مون ... به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ... التماس می کردم مبادا به حرف بیاد ... التماس می کردم که ...بوی گوشت سوخته بدن من ... کل اتاق رو پر کرده بود.. داستان دنباله دار بدون تو هرگز :علی زنده است ثانیه ها به اندازه یک روز ... و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید... ما همدیگه رو می دیدیم ... اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون 🌷 @majles_e_shohada 🌷