مجلس شهدا
🍃 شهید سید محمد علی جهان آرا🍃 🌷 @majles_e_shohada 🌷
💗ازدواج اسان به سبک شهدا💗
📒مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا .
💰سکه را که بعد از ازدواج بخشیدم . اما آن یک جلد قرآن را
✍محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش اینطور نوشت :
💕امید به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد
و نه چیز دیگر ؛ که همه چیز فنا پذیر است جز این کتاب .
✨حالا هر چند وقت یکبار وقتی خستگی بر من غلبه می کند ،
💚این نوشته ها را می خوانم و آرام می گیرم.
#همسر_شهید_محمد_جهان_آرا
🌷 @majles_e_shohada 🌷
♥ یا صاحب الزمان
برای آمدنت ، زود هم دیر است ♥
♥ اگر " العجل " بگوییم و برای ظهور آماده نشویم
کوفیــان آخــرالـزمــانـیــم♥
♥بلند ترین ارتفاع برای سقوطمان
افتادن از نگاه مهدی فاطمه است
اللهم عجل لولیک الفرج♥
♥صبرم از کاسه دگر لبریز است
اگر این جمعه نیاید چه کنم ؟
آنقدر من خجل از کار خودم
اگر این جمعه بیاید چه کنم ؟♥
♥گفتیم چرا نیامدی
حق داری
تعطیل تر از جمعه خود ما هستیم♥
♥از مأموریت که برگشت، خوشحال بود. پرسید:
راستی فرمانده گمراه کردن این ها چه فایده ای دارد؟
ابلیس جواب داد:
امام این ها که بیاید، روزگار ما سیاه خواهدشد
این ها که گناه می کنند، امامشان دیرتر می آید... ♥
دلتنگی مرض عجیبیست....
آرام آرام نا آرامت می کند....
🌷 @majles_e_shohada 🌷
فرض كن حضرت مهدي (عج) به تو مهمان گردد...
ظاهرت هست چناني كه خجالت نكشي❓❓
باطنت هست پسنديده ي صاحب نظري❓❓
خانه ات لايق او هست كه مهمان گردد❓❓
لقمه ات در خور او هست كه نزدش ببري❓❓
پول بي شبهه و سالم ز همه داراييت...داري آنقدر كه يك هديه برايش بخري❓❓
حاضري گوشي همراه تو را چك بكند❓❓
با چنين شرط كه در حافظه دستي نبري⁉️
واقفي بر عمل خويش تو بيش از دگران❓❓
مي توان گفت تو را شيعه ي اثني عشري❓❓
اللهم عجل لوليك الفرج
جهت تعجیل در فرج آقا سهم من و شما ترک گناه 😉
🌷 @majles_e_shohada 🌷
مجلس شهدا
🌷 شهید احمد علی نیری 🌷 شهیدی است ڪہ در نوجوانی با " ترڪ یڪ گناه و نگاه حرام " بہ درجہ بالای عرفان
✳️ماجرای تحول #شهید «احمدعلی نیری» به خاطر دوری از #گناه
یڪ روز بهش گفتم من نمیدانم چرا توی این چند سال اخیر شما در معنویات رشد ڪردی . می خواست بحث را عوض ڪند اما سؤالم را تڪرار کردم . گفتم حتما علتی داره . گفت اگه طاقتش رو داری بشین تا برات بگم .
یه روز با رفقای محل و بچه های مسجد رفته بودیم دماوند . همه مشغول بازی بودند یڪی از بزرگترها گفت احمد آقا برو ڪتری روآب ڪن بیار … منم راه افتادم راه زیاد بود ڪم ڪم صدای آب به گوش رسید . از بین بوته ها به رودخانه نزدیڪ شدم . تا چشمم به رودخانه افتاد ، یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع ڪرد به لرزیدن نمیدانستم چه ڪار ڪنم .
همان جا پشت درخت مخفی شدم …می تونستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم . پشت آن درخت و کنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودن . همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا ڪمڪ ڪن .
خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میڪنه ڪه من نگاه ڪنم هیچ ڪس هم متوجه نمیشه ، اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم . ڪتری خالی را برداشتم از جایی دیگر آب تهیه ڪردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست ڪردن آتش شدم .
به سختی آتش را آماده ڪردم و خیلی دود توی چشمم رفت و اشڪم جاری بود ،
یادم افتاد حاج آقا گفته بود هرڪس برای خدا گریه ڪند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت . گفتم از این به بعد برای خدا گریه میڪنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت ڪنار رودخانه هنوز دگرگون بودم ... واشڪ میریختم و مناجات می ڪردم خیلی باتوجه گفتم یا الله یا الله… به محض تڪرار این عبارات صدایی شنیدم ڪه از همه طرف شنیده میشد به
اطرافم نگاه ڪردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و ڪوه می آمد !!!
همه می گفتند سبوح القدوس و ربنا الملاڪه والروح… از آن موقع ڪم ڪم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…”
#خاطرات_ناب
🌷 @majles_e_shohada 🌷