eitaa logo
مجمع پیشکسوتان تخریب چی
391 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
8هزار ویدیو
264 فایل
مجمع پیشکسوتان و رهروان شهدای تخریب چی کشور
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 اطلاع‌نگاشت | ویژگی‌های نمایندگان شایسته ملت ایران 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت ایام #انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی، ویژگیهایی را برای نماینده مطلوب برشمردند که پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR این موارد را در این اطلاع‌نگاشت مرور می‌کند. 💻 @Khamenei_ir
سردار تخریبچی بدون مرز سردار بدون مرز پس از خاتمه‌ی جنگ تحميلي، در يک مأموريت و بدون در نظر گرفتن کمک‌هاي بي‌شمار دولت کويت به عراق، براي خاموش کردن چاه‌هاي نفت کويت که توسط نيروهاي عراق به آتش کشيده شده بود، به آن کشور رفت. او با هدايت گروه تحت فرماندهي‌اش، بهترين عملکرد را در بين گروه‌هاي اعزامي از چند کشور اروپايي و آمريکايي در خاموش کردن چاه‌هاي شعله‌ور نفت در کويت داشت. پس از بازگشت از کويت به تهران رفت و مدتي در آن جا خدمت کرد. مدتي بعد به لبنان رفت و با استفاده از نبوغ و ابتکار خود به ياري مردم مظلوم اين کشور شتافت. با ارائه‌ی آموزش و انتقال تجارب خود، جوانان لبناني را براي بيرون راندن اشغالگران صهيونيست آموزش داد. و پس از انجام موفقيت آميز اين ماموريت به ايران برگشت . برگرفته از کتاب " انتهای معبر " به کوشش افتخار فرج و سیده نجات حسینی
روایت نویسنده دفاع مقدس عبدالرضا سالمی نژاد از بنیانگذار واحد تخریب در جنوب سردار شهید علیرضا خیاط ویس (5) روایت نویسنده دفاع مقدس عبدالرضا سالمی نژاد از بنیانگذار واحد تخریب در جنوب سردار شهید علیرضا خیاط ویس (5) تولد شهيد عليرضا خياط ويس فرزند عباس در سال 1340 در ويس به دنيا آمد.ارادت خاص پدرش، مشهدي عباس به ساحت والاي امام هشتم حضرت امام رضا(ع) به قدري بود که او تمام فرزندان پسرش را هم نام آن بزرگوار نمود: حميدرضا، عليرضا، محمدرضا و غلامرضا. نام عليرضا براي دومين فرزند پسر انتخاب شد که بعدها چه در منزل و چه در کوچه و بازار او را علي صدا مي کردند. عليرضا خياط ويس تمام کودکي اش را در ويس گذراند و تحصيلات ابتدايي و راهنمايي اش را با موفقيت در همان روستا پشت سرنهاد. مادرش سرکار خانم گلابکش از روز زايمان و تولد عليرضا دچار بيماري شديدي شد که تا يکسال بعد او را زمين گير کرد به طوري که فقط مي توانست به نوزادش شير بدهد و نگهداري و رشد و نموش را به دست دختر دومش، فاطمه سپرد. اين دختر که دوازده سال بيشتر نداشت اما تحت راهنمايي هاي مادر توانست از پس اداره او برآيد. فاطمه از خواهر بزرگش که پيش از اين تشکيل خانواده داده بود و خود فرزندان خردسالي داشت در تربيت عليرضا کمک و مشاوره مي گرفت. فاطمه خياط ويس: من خواهر دوم شهيد هستم. دو سال پس‌ازاينکه خواهر بزرگم ازدواج کرد، عليرضا به دنيا آمد. من دوازده‌ساله بودم. مادرم از همان روز زايمان به‌شدت بيمار شد. به‌طوري‌که‌اين بيماري يک سال به درازا کشيد. اگرچه عليرضا برادرم بود اما خداوند از همان نوجواني محبتي الهي از او در دلم کاشت که حتي وقتي سال‌ها بعد ازدواج کردم و خداوند فرزنداني به من داد، اما آن محبت تا به امروز با همان شدت در ضميرم پايدار مانده است. ما ده فرزند از دو مادر بوديم؛ اما عليرضا واقعاً چيز ديگري بود هم در شکل و قيافه و هم در اخلاق و رفتار. نه اينکه چون امروز از او به‌عنوان شهيد ياد مي‌کنيم، اما واقعاً چيزي غير از جوانان هم عصرش بود و در خانواده نيز چيزي غير از ما نه نفر، خواهران و برادرانش بود. توي چهره‌اش معصوميتي خاص نهفته بود. من اين را بيشتر در روزهاي قبل از شهادتش متوجه شدم. ولي با وجود اينکه خواهرش بودم از اينکه در نورانيت چهره‌اش خيره شوم حيا مي‌کردم. برگرفته از کتاب " سردار آتش " نوشته عبدالرضا سالمی نژاد
يادنامه‌ي شهدای تخریب‌چی ارتش ، کتاب کد 121 به روایت گری جانباز و تخریبچی دلاور دفاع مقدس جناب سرهنگ شاپور شیردل (13) يادنامه‌ي شهدای تخریب‌چی ارتش ، کتاب کد 121 به روایت گری جانباز و تخریبچی دلاور دفاع مقدس جناب سرهنگ شاپور شیردل (13) شرق بصره شهید مجید غلامی در سال 1347 در یکی از شهرهای خراسان متولد شد و در خانواده‌ای مذهبی پرورش پیدا کرد. درکنار درس خواندن به پدرش در امورات کشاورزی کمک می‌کرد و بعلت مشکلات زندگی موفق به ادامه تحصیل نشد. بنا به وظیفه عمومی که بر عهده داشت به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید. ( سال1362) سرباز خوب و مهربانی بود و به نماز و عبادت عشق می‌ورزید. منش و فرهنگ مهمانداری و ادبش، نشانه‌ی شخصیت خانوادگی او بود. معمولاً شب‌هایی که می‌رفتیم مأموریت چند سرباز هم به همراه خود می‌بردیم تا برای آوردن مین و سیم خاردار تا پای کار، کمک‌مان کنند. کارشان این بود که وقتی وسایل را آوردند دیگر کاری با آن‌ها نداشتیم و باید منطقه را ترک می‌کردند که هم شلوغ نباشد و هم اطرافمان خلوت شود. چون احتمال تلفات می‌دادیم. سرباز غلامی در شبی سراسر تلخ یعنی 18/1/63 همراه ما بود وقتی که کارمان را می‌خواستیم شروع کنیم، او هم برای کمک و جمع‌آوری وسایل خنثی کردن مین به‌طرف‌مان آمد که شلیک تیر مستقیم، اول به پیشانی شیخ‌فرد اصابت کرد، بعد دستفرجن با انفجار مین جهنده والمرا، شیر محمدی، محمدی آئین و سرباز غلامی در کمتر از چند دقیقه پشت سر هم به شهادت رسیدند. من هم مجروح شدم. منطقه شرق بصره از مناطقی بود که اکیپ ما شهدای زیادی را در آن داده بود. برگرفته از کتاب " کد 121 " به کوشش مهرنوش گرجی ، افتخار فرج و سیده نجات حسینی