دکتر محمدرضا درخشان نيا: تلويزيون خيلي وقت بود که پايش را در خانه ها بازکرده بود اما پدرم براي ما خيلي دير تلويزيون خريد، آن موقع من ده ساله بودم يعني سال 1354. البته آن روزها توي ويس هيچ سرگرمي نبود. براي همين پدرم از برنامههاي فساد انگيز آن نگران بود، سرانجام با اصرار ما تن به خريد تلويزيون داد.
فاطمه خياط ويس: در زمان طاغوت، چون مدارس، مختلط بودند. پدرم اجازه نداد که ما دخترانش، درس بخوانيم، معتقد بود که بهجاي تحصيل و سواد، فساد و بي بندو باري عايدمان ميشود. بزرگتر که شديم توانستيم در مدارس شبانه چند کلاسي درس بخوانيم و خود را هم تراز دختران هم عصرمان برسانيم.
هر) عزت نفس
مردمدار بودن حاج عباس از يک طرف و روحيه آرام و مهربان او از طرف ديگر نه تنها در بين اهل خانه که در جامعه نيز از او فردي محترم و معتقد، به نمايش گذاشته بود به طوري که فرزندان در بين خانه و کوچه و بازار از احترام خاصي برخوردار بودند و خود تلاش مي نمودند با پرهيز از برخوردهاي تند و پرخاشگرانه، به شخصيت خانوادگي آسيبي نرسانند. زندگي مسالمت آميز کليه اعضاي خانواده تحت عنوان خواهران و برادران ناتني، يکي از جلوه هاي زيباي فرهنگ ديني متأثر از عزت نفسي بود که پدر در خانواده مروج آن بود.
فاطمه خياط ويس: پدرم سواد شش کلاس نظام قديم را داشت و در تربيت ديني فرزندان بسيار کوشا بود. او شبها ما را دور خود جمع ميکرد و داستانها و حکايتهايي از پيامبران و ائمة اطهار(ع) برايمان تعريف ميکرد. پدر و مادرم سواد زيادي نداشتند؛ اما توي خانه با احترام ما را صدا ميزدند؛ و باعزت با ما رفتار ميکردند. انگار که مثل امروزيها کلاسهاي روانشناسي رفته باشند. اکنون نيز رابطة ما خواهر برادرها بهگونهاي است که اصلاً مشخص نيست از دو مادر هستيم. اين ويژگي را مديون تربيت صحيح پدرمان ميدانيم. چراکه او طوري با ما رفتار ميکرد که هيچگونه تبعيض و برجستگي نسبت به يکديگر نداشتيم. اکنون نيز همگي در خانة زنپدرم دورهم جمع و از احوال همديگر خبردار ميشويم.
برگرفته از کتاب " سردار آتش " نوشته عبدالرضا سالمی نژاد
http://mabarenoor.ir/memoirs/935-%D9%8A%D8%A7%D8%AF%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%8A-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%A8%E2%80%8C%DA%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4-%D8%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D8%AF-121-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D8%AA%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%A8%DA%86%DB%8C-%D8%AF%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%B1-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%AC%D9%86%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B4%D8%A7%D9%BE%D9%88%D8%B1.html
يادنامهي شهدای تخریبچی ارتش ، کتاب کد 121 به روایت گری جانباز و تخریبچی دلاور دفاع مقدس جناب سرهنگ شاپور شیردل (16)
یک مأموریت
به ما گفتند که گلولههای دشمن فقط نقاط مهم و اکثر خودروهائی را که روی جاده تردد میکنند مورد هدف قرار میدهند. که این باعث میشد زیانهای کمرشکنی را تحمل کنیم برای همین باید بروید گشت شناسایی و دلیلش را پیدا کنید.
طبق معمول نفراتی را انتخاب و به سمت خطوط مقدم حرکت کردیم. برای این مأموریت تعدادی از بچههای اطلاعات عملیات سپاه هم با ما همراه شدند. در بین نیزارها [1] کمین دشمن دیده میشد و سمت راست کمین دشمن به فاصله تقریبی 500 متر دکلی بود که ظاهراً از آن جا گرا گرفته و در اختیار آتش بارها قرار میدادند.
نقشه و کارهایی که با قطبنما باید انجام میشد و مقیاسهایی که باید محاسبه میشد، انجام داده و به محل استقرار برگشتیم. بعد از بررسی، دستورات لازم از فرماندهان ارشد صادر شد و مأموریت یافتیم که دکل را تخریب کنیم. چون منطقه جزء حوزه استحفاظی بچههای سپاه بود عملیات با همکاری آنها صورت گرفت.
قرار بود همین که هوا گرگ و میش شد ما حرکت کنیم. بچههای سپاه هم هماهنگی کردند که فرماندهی این مأموریت به عهده شهید طهماسبی باشد. حدود ساعت 7 راه افتادیم. دو نفر را بر سر یک دو راهی بین نیزارها مستقر کردیم. روبروی کمین دشمن یک نفر آرپیجیزن و یک نفر تک تیرانداز قرار دادیم. بعد از 2 ساعت با خرج مخصوص C3 خمیری، دکل را منهدم کردیم. اما قبل
قرار بود همین که هوا گرگ و میش شد ما حرکت کنیم. بچههای سپاه هم هماهنگی کردند که فرماندهی این مأموریت به عهده شهید طهماسبی باشد. حدود ساعت 7 راه افتادیم. دو نفر را بر سر یک دو راهی بین نیزارها مستقر کردیم. روبروی کمین دشمن یک نفر آرپیجیزن و یک نفر تک تیرانداز قرار دادیم. بعد از 2 ساعت با خرج مخصوص C3 خمیری، دکل را منهدم کردیم. اما قبل از منفجر شدن دکل پشت سرمان، جایی که کمین عراقیها بود، آنها با بچههای ما درگیر شدند. کارمان که تمام شد هنگام برگشت فهمیدیم محاصره شدهایم.
ما پشت سر دشمن گیر افتاده بودیم فقط دو اسلحه در اختیار داشتیم که آن هم مال تامینهایمان بود. ولی از آنجائی که دشمن فکر نمیکرد ما پشت سر آنها باشیم کمین آنها را کشته و اسلحهاش را برداشتیم. تعدادی از بچههای ما درپی تیراندازی مجروح شده بودند. یک مجروح عراقی هم داشتیم. بهخاطر باتلاقی بودن زمین راه رفتن مشکل .بود وقتی زخمیها را حمل میکردیم شهید طهماسبی گفت:
- زخمی عراقی اگر اینجا بماند خون زیادی ازش رفته و امکان دارد بمیرد.
- بقیه گفتند: نمیتوانیم ببریمش.
به همین دلیل خودش مجروح را روی کمرش گذاشت و دنبالمان راه افتاد. تا زمانی که به خاکریز رسیدیم از خستگی داشت بیهوش میشد. عراقی هم با گفتن کلماتی مثل شکراً، شکراً. أنا مسلم. صورت و دستهای شهید طهماسبی را می بوسید. او خطاب به همه گفت:
- اگرشما یا خودم به جای این عراقی بودیم چکار میکردیم و چه انتظاری داشتیم. اگر نمیآوردیم و کمکش نمیکردیم شاید برای مدتی عذاب وجدان داشتیم.
به همین دلیل یکی از برادران سپاه که سرپرستی خطوط آن منطقه را عهدهدار بود (سجادی) مدتها میآمد و به شهید طهماسبی سر میزد. شیفتهی وی شدهبود و از شجاعت و بزرگواری وی تعریف و تمجید میکرد. شهید همیشه به او میگفت:
- بچههای ارتش مانند شما بسیجیان، یک جان ناقابل دارند که آنرا باید در راه اسلام و آزادی خاک کشورمان تقدیم کنند و خوشا به سعادت کسی که در روی این خاک خونش ریخته شود...
[1]منطقهای بین زید و طلائیه
برگرفته از کتاب " کد 121 " به کوشش مهرنوش گرجی ، افتخار فرج و سیده نجات حسینی
هدایت شده از بیداری ملت
❣ #سلام_امام_زمانم❣
خودت گفتی که وعده در #بهار است
بهــ🌺ـار آمد
دلم در #انتظار است...
بهار هر کسی عید است و #نوروز
بهار عاشقان♥️ دیدار #یار است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@bidariymelat
هدایت شده از با امام خامنهای تا ظهور
💖اشبه الناسی به پیغمبر علیِّ اکبری
✨بر حسین بن علی دلبر علیِّ اکبری
💖آیِنه دارِ علی سر تا به پایت حیدر است
✨شیرِ حق را جلوه و مظهر علیِّ اکبری
💖حضرت حق مفتخر از خلقتت یابن الحسین
✨عرش حق را زینت و زیور علیِّ اکبری
#میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)✨❣️
#روز_جوان مبارکباد
🔷کانال
با امام خامنه ای تا ظهور
تبیین مواضع و حمایت از ولایت و رهبری
http://eitaa.com/joinchat/2967404544C78b06dcbee
شروع انتشار کتاب " فصل فکرت های نو " تخریبچی دلاور دفاع مقدس آقای دکتر احمد مومنی راد
فصل فکرت های نو
گزیده خاطرات و یادداشتهای رزمندگان اسلام پیرامون
خلاقیت ها و نواوری ها در دوران دفاع مقدس
تحقیق و پژوهش:
دکتر احمد مؤمنی راد
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران
مقدمه
سالهای رزم ما در میدانهای مختلف نبرد شاهد نوآوریها، ابداعات و ابتکارات رزمندگان اسلام بوده است. مدافعان جبهه توحید با استفاده از هوش و استعداد خود و با بهرهگیری از تجربه حضور در جای جای جبهه ها، سعی در خلاقیت و ابتکار عمل داشته به گونهای که دشمن زبون بارها و بارها در مقابل اقدامات ابداعیشان زانو زده است و انگشت تحیر بر دهان گزیده است. بهرهگیری تام وتمام از تمام امکانات و حتی از هر انچه که بی ارزش و بی مقدار و بیفایده می نموده است . ممکن کردن نا ممکنها، از هیچ همه چیز ساختن و با دست خالی با دشمن تا بن دندان مسلح جنگیدن فقط از انسانهایی بر می اید که از سویدای دل یقین به پیروزی قطعی حق دارند وباطل را از اساس شکست خورده می انگارند.
به گواهی یادداشتها دست نوشته ها و خاطرات رزمندگان اسلام در هنگامه دفاع مقدس، در عرصه نبرد و در دوران اسارت و در خطیرترین لحظات و دشوارترین اوقات ، و در اوج نا امیدی و شکست ، زمان اندیشه ها و طرحهای جدید وفصل فکرتهای نو فرا می رسیده است ، بارقه های امید به رهایی و پیروزی در مقابل پیکارگران جبهه نور رخ می نموده است و عنایت و امداد الهی به کمک انان میآمده است و راه برون رفت از بن بست ها و تنگناها را با ابداعات و ابتکارات و خلاقیتهای حاصل از تلاش و توکل پیش روی آنها میگذاشته است.
آنچه در پیش روی شماست دومین مجموعه از خاطرات برگزیده رزمندگان ازادگان ایثارگران جانبازان و شهیدان دفاع مقدس است با موضوع ابداعات و ابتکارات و خلاقیتها تحقیق و پژوهش شده ودر قاب صفحات این کتاب با نام "فصل فکرتهای نو " جا گرفته است .
در شکل گیری این کتاب از همکاریهای خانمها و آقایان: بهروز جعفر نیارکی،محمد مهدی جهانیان، زهرا جعفری گنجی و نفیسه محمدی و جمعی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف برخوردار بوده ام که شایسته است از زحمات آنها خالصانه تشکر نمایم و از خداوند منان برای آنان پاداشی شایان درخواست نمایم.
دکتر احمد مؤمنی راد
عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
1. سنگر دوشکا
دوشکای دشمن، مزاحم بچه ها بود و مانع پیشروی آنان میشد. نیروها هم موفق به خاموش کردن آن نمیشدند؛ تا اینکه یک راننده لودر، بیل ماشین خود را به درون زمین فرو برد و از خاک پر کرد و همانطور جلوی خود یک سنگر درست کرد و به سمت سنگر دوشکا به راه افتاد.
دوشکا هر چه به طرف او شلیک میکرد، کارگر نمیشد و تیرش توی خاکها گیر میکرد. این لودر تا جلوی سنگر دوشکا رفت و بیل خود را بلند کرد و به سر سنگر کوبید و آن را خاموش کرد و بچه ها همه خوشحال و شادمان راه افتادند و پیشروی کردند.(2)
1. خاطرات کوتاه از عملیاتهای بزرگ –ص78.
2. راوی: مجید دلپسند از لشگر 31 عاشورا.
فرمانده دسته
بعضی از دوستان وقتی میخواستند با او شوخی کنند لفظ ارتش طاغوتی را بکار میبردند، و به او میگفتند:
- شما در دوره شاه و تحت آموزش شاهنشاهی بودید.
اما او در جواب کم نمیآورد و فعالان سیاسی در ارتش را معرفی میکرد و در خصوص شهید شیرازی(صیاد) و خیلیهای دیگر صحبت میکرد و افرادی که از سرباز، درجه دار، کارمند، افسر را که تا بحال از گردان مهندسی شهید شده بودند را بعنوان نمونه ذکر میکرد و میگفت:
- اینها همه در ارتش شاه بودند ولی با آقا بیعت کردند و الان هم جانشان را برای خاک و ناموس، امام و در نهایت رضایت خداوند داده و میدهند.
همیشه میخواست وفاداریش را به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ثابت کند.
یک روز از یک روحانی که به عنوان مبلغ به منطقه میآمد. سوال کرد که:
- حاج آقا، مجبور میشدیم در طول خدمتمان در ارتش شاهنشاهی هم کراوات بزنیم و هم صورتمان را با تیغ بتراشیم. آیا گناه کردیم؟ و اگر گناه بود چگونه میتوانم جبران کنم؟
این قدر خود را نگران گذشته میدید که هر روحانی میآمد خیلی سریع با او رفیق ششدانگ میشد و او هم شیفته اخلاق، رفتار و منش شهید میشد. در مراسمهای دعای کمیل، توسل و ندبه، همیشه پیش قدم بود.
صدای بسیار زیبا و دلنشینی داشت.
در انواع مأموریتها که میرفت ایشان فرماندهی دسته را بعهده داشت که فقط باید نظارت میکرد و دست به کار (سیم خارداریا مین) نمیزد ولی هیچ وقت ندیدم در مأموریتی بنشیند و دست به چیزی نزند.
وقتی سرباز کم داشتیم برای آوردن مینهای ضدتانک یا ادوات دیگر خودش اقدام میکرد و اعتقاد داشت هرچه تردد کمتر باشد تلفات هم کمتر میدهیم.
اگر در حین مأموریت کسی حالش بد میشد خودش سریع جایش را پر میکرد همیشه آخرین نفر بود که میدان مین را ترک میکرد. وقتی میدید بچهها سالم میآمدند پشت خاکریز خیلی خوشحال میشد و خدا را شکر میکرد. همیشه میگفت:
- دوست دارم مظلوم شهید شوم و مظلومانه برایم مراسم بگیرند ولی نگرانم آیا نسل بعد میتوانند برای پایداری اسلام و انقلاب مثل اسلافشان از خود پشتکار نشان دهند؟
شهید حسن طهماسبی از شهدای شاخص تخریب کشور است.
حيات دوباره
برخورداري اندک روستاها از بهداشت محيط از يک طرف و نبود مراکز مشاوره خانواده از طرف ديگر، در سالهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي همواره بيمارهاي شناخته و ناشناخته اي را در بين مردم رواج مي داد که مرگ و مير يکي از دستاوردهاي آن به حساب مي آمد. فقر عمومي جامعه ايراني و عدم رونق بيمه هاي سلامت خانواده نيز خود عاملي ديگر از آسيب پذيري در برابر بيماري ها بود. عليرضا خياط ويس در يکي از همين انتشار بيماري ها بود که تا سرحد مرگ پيش رفت و با دعاي خير خواهر سرانجام سلامت دوباره يافت.
فاطمه خياط ويس، خواهر شهيد: عليرضا دو بار تا لبة مرگ پيش رفت. بار اول در ششماهگياش بود. او بهقدري مريض بود که بايد او را پيش دکتري در شوشتر ميبرديم. تعريفهاي زيادي دربارة طبابت او شنيده بوديم اما وقتي او را ديد گفت: بيفايده است دارد نفسهاي آخرش را ميکشد. کاري از من ساخته نيست. حتي ملافة سفيدي هم رويش کشيدند؛ يعني الفاتحه. شايد براي ديگران قابلتحمل بود اما براي من هرگز.
آنقدر آشفته و پريشان و مستأصل بودم که براي اينکه کسي متوجه گريه و بيتابيام نشود به سرداب رفتم. من خود کودک بودم و نياز به اين داشتم که کسي مرا آرامش و دلداري دهد. با تمام عجز و نالهام افتادم به دعا، هرچه درباره ائمه اطهار(ع) ميدانستم و به هر نام و کنيه اي از آنها که از ذهنم ميگذشت، متوسل مي شدم و با تمام وجود از خداوند حيات دوباره او را استمداد ميکردم. با اينحال هرگز نميتوانستم پيکر ملافه کشيدهاش را که رو به قبله هم شده بود، از ذهنم خارج کنم. چيزي نگذشت که ديدم همهمهاي ميآيد؛ و همه به دنبال من ميگردند. با صورت پر از اشک که خود را به آنها نشان دادم، با لبخند پاسخم را دادند. دختر چه دعايي به درگاه خدا کردي که عليرضا به دنيا برگشت؟ دکتر که اين صحنه را ديد حيرت زده فقط به عليرضا خيره شده بود.
بار دومي که از مرگ نجات يافت، موقعي بود که جواني رعنا شده بود، و در جبهه هاي جنگ از تنگ محاصره اي با دستي مجروح موفق به فرار شده بود.
برگرفته از کتاب " سردار آتش " نوشته عبدالرضا سالمی نژاد
وصیتنامه شهید عزیزالله الماسی به فرزندش:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود خدمت ابر مرد تاریخ، خمینی کبیر و شهدای گمنام. خدمت فرزند عزیزم مصطفی سلام عرض میکنم.
امیدوارم حالت خوب باشد. امیدوارم که راهی را که در آینده انتخاب می کنی، راه انبیاء و راه خمینی شیر جماران باشد.
امیدوارم که در آینده، علم و قلمت برنده تر از شمشیرت به کار آید.
امیدوارم نه تنها برای خانوادهات بلکه برای اسلام نیز مایهی افتخار شوی.
آقا مصطفی این راهی که من انتخاب کردهام، میدانم که دشواریهایش بیشتر از همه متوجه تو و مادرت میشود.
آقا مصطفی درد دل کردن کار مرد نیست؛ اگر بود، و میتوانستم سفرهی دلم را برای تو بگشایم آن وقت شرح حال این نامردیها و نامردمیها را برایت میگفتم.
آنوقت میگفتم که فرصت طلبان حیلهگر در این وادی چه کردند.
پسرکم فقط همین را بدان که اگر خون این پلیدان بر ما حلال میگشت شاید که ما هرگز عطشمان از بین نمیرفت.
بهتر است که بیهوده تو را نگران نکنم و از آینده روشن برایت بگویم از آیندهای که هیچ شمشیری یا رای بالا رفتن ندارد الا شمشیر مظلوم بر سر ظالم.
فرزندم از مشکلات نهراس که اگر نهراسیدی آبدیده خواهی شد و اگر آبدیده شوی هیچ مشکلی تو را از پای در نمیآورد.
من این را به چشم خود دیده و تجربه کردهام.
در عملیاتی به نام خیبر که در مردابها صورت گرفت، من مردی را بهنام سلیمان که سکانی ما بود، دیدم که مدت سیزده ساعت روی یک سه پایه نشسته بود. وقتی نزدیک دشمن شدیم فقط همین چند کلمه را گفت که برادرها آیا این تیراندازیها را دشمن میکند؟
بعد از شنیدن پاسخ مثبت فقط گفت خدا کریم است.
من به فکر فرو رفتم چگونه ممکن است؟! یک مرد که از رزم و جنگ چیزی نمیداند و سواد چندانی هم ندارد و قبلاً هم در جبهه حضور نداشته... پس چهطور این همه استقامت دارد که سیزده ساعت که بیشتر این ساعات در شب بوده و این همه فرمان به چپ، به راست، نگهدار و بعد گلوله خمپارهای را که قبلاً تجربه نکرده بود ببیند و خم به ابرو نیاورد.
بعد متوجه شدم که این مرد فقیر و ماهیگیر بوده و ناملایمات زیاد دیده.
فرزندم هیچ وقت مردی و بزرگی خودت را فدای چند روز رفاه زندگی نکن.
برگرفته از کتاب " انتهای معبر " به کوشش افتخار فرج و سیده نجات حسینی
هدایت شده از با امام خامنهای تا ظهور
⛔ *ضد انقلاب دلش برای ایران نسوخته است.* ⛔
⚠ شاید برخی از مردم ایران چنین تصور کنند که ضد انقلاب خارج نشین فقط با #جمهوری_اسلامی مشکل دارد و اینها #عاشق ایران و ایرانی هستند!!!!! ⚠ برای اینکه بدانیم این تصور تا چه حد درست است ، کافیه به اظهار نظرها و مصاحبه های ضدانقلاب با برخی رسانه های خارجی و یا به #توییتها و پیجهای #اینستاگرام آنها دقت کرد. ⛔ آنگاه به یقین میرسیم که آنها هیچ علاقه ای به خاک ایران و حفظ #جغرافیای ایران زمین ندارند .⛔ آنها فقط بدنبال شکم و زیر شکم خود هستند ، ایران و ایرانی کیلویی چند؟!!!!😞
🔴 شاهین نجفی : باید #حکومت را سرنگون کرد، حتی به قیمت تجزیه ایران!
🔹 «شاهین نجفی» خواننده #ضددین و #هتاک، با اذعان به اینکه براندازی نظام جمهوریاسلامی مساوی با #تجزیه ایران است، گفت:
“این دقیقا بزنگاهی در وضعیت جنگیست و دو جبهه عمومی بیشتر وجود ندارد: ۱- حفظ جمهوریاسلامی به بهانه حفظ جغرافیای سیاسی ایران . ۲- پاشیده شدن جمهوریاسلامی به هر قیمتی. نظر شخصی من دومیست.” !!!!!
⚠ شاهین نجفی یکی از هزاران #ضدانقلاب خارج نشین است. مشت نمونه خرواره . ⚠ مسیح #علینژاد که در حال خدمت رسانی به پمپئو و سایر اربابان آمریکاییش هست هم چنین تفکری دارد و بقیه مزدوران اجنبی همینطور!!!!
⛔ آنچه همه کارشناسان خارجی و داخلی بر آن اذعان دارند این است : تا زمانیکه جمهوری اسلامی ایران پابرجاست ، نقشه جغرافیای ایران همین است ، حتی یک وجب آن کم و زیاد نمیشود .⛔ و ( خدای نخواسته ) با #فروپاشی نظام جمهوری اسلامی قطعا و یقینا ایران متلاشی خواهد شد و به چند کشور کوچک تر و #ضعیفتر تبدیل خواهد شد!!!!⚠
⛔ پروژه لی لی پوت سازی ایران و سایر کشورهای #خاورمیانه مدتهاست در دستور کار گالیورهای انگلیسی و آمریکایی است. ⛔ از نظر آنها کشورها نباید وسعت جغرافیایی و جمعیت زیاد داشته باشند ، چون کنترل بر آنها سخت شده و غیر قابل مهار می شوند.⛔
⚠ در پروژه لی لی پوت سازی منطقه ، کشور #عراق به سه کشور کوچک تقسیم می شود. و #ایران به هشت کشور کوچکتر !!!!! ⚠ سوریه ، #پاکستان ، #افغانستان بهمین صورت .⚠ اگر #گالیورها موفق شوند ، دوست دارند کشورهایی چون قطر و کویت و امارات در خاورمیانه بوجود آیند که براحتی در مُشت آنها باشند !!!!!
⛔ همانگونه که گالیور ، #کوتوله ها و شهر لی لی پوت را در مُشت خود داشت . آمریکا و انگلیس هم چنین آرزویی دارند. ⚠ کشور بزرگ ایران با وسعت #جغرافیایی و #جمعیت زیاد و منابع طبیعی فراوان و حکومت #شیعه ، برای #گالیورها کابوس بزرگی است. / 🖌 محمد علی نوروزی 🌹
🔷کانال
با امام خامنه ای تا ظهور
تبیین مواضع و حمایت از ولایت و رهبری
http://eitaa.com/joinchat/2967404544C78b06dcbee
هدایت شده از رساله امام خامنهای
❤️امام مهدی (عَجّل الله تعالى فرجه الشريف):
🔺هر یک از شما باید کارى کند که با آن به محبّت ما نزدیک شود
📕 تهذیب الأحکام، ج 1، ص 38
🆔 @resale_ahkam