#عید_غدیرخم_مدح
دوباره وقت عشق است و صدا پیچیده در دنیا
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِر کَأساً وَ ناوِلها
به دست حضرتِ احمد(ص) بود دستِ اَمیرُ العِشق
به فرمانِ خداوندی رَوَد دَستانِ او بالا
علی رَسماً شده امروز اَمیرَالمومِنین ، بَه بَه
چه کس لایق بود جز او ؟ لَنا بی او بگردد ... لا
اگر چه عده ای بعد از غدیر از روی نادانی
خلیفه گشته و کردند غصب از او خلافت را
به قول صائبِ خوش ذوق که این بیت را گفته
خدا رحمت کند اورا ، رود در جنت الاعلی
(من از ناچیزیِ خارِ سَرِ دیوار فهمیدم...
که ناکَس کَس نمیگردد اَز این بالا نِشینی ها)
خدا را شکر عمری سائلِ کوی علی هستیم
شفاعت میکند در روز محشر از همه مولا
---
یونسوصالیخوراسگانی (یونس)
عید غدیرخم
مدح
#عید_غدیرخم_مدح
تا که این شور را شعور کنم
میروم از نجف عبور کنم
لحظه ای از زمین جدا بشوم
آسمان را کمی مرور کنم
از سلیمان اجازه می گیرم
که خودم را شبیه مور کنم
گریه ها کرده ام برایش تا
شعر را غرق در سرور کنم
من که از شوق مَنْ یَمُتْ یَرَنی
زندگی با خیال گور کنم
آنقدر میزنم صدایش تا
خلوتم را پر از «حضور» کنم
گفته ام «اوریا» که مدحش را
گاهی اوقات از زبور کنم
حرفی از معجزات او بزنم
یادی از نور کوه طور کنم
شرحی از دردهای او بدهم
تا که ایوب را صبور کنم
دل و جان شستشو دهم با اشک
قلب را شیشه ی بلور کنم
با عنایات او وجودم را
خالی از هرچه غیر نور کنم
مست مست از شراب لم یزلی
سرخوشم سرخوش از ولای علی
تشنه ام تشنه ی شراب توام
من خرابم اگر خراب توام
مایه ی افتخار من هستی
گرچه من مایه ی عذاب توام
با همه جز تو بی حساب شدم
به امیدی که در حساب توام
باز هم می دهم سلام به تو
باز هم سر خوش از جواب توام
از ازل تو ابوتراب منی
تا ابد ذره ای تراب توام
خطبه های توخط به خط اعجاز
عاجزم عاجز از خطاب توام
واژه ای دست پا شکسته ام
خط خطی هایی از کتاب توام
مست مست از شراب لم یزلی
سرخوشم سرخوش از ولای علی
نه فقط شاه و سرور است علی
نور خورشید محشر است علی
من نمی گویم او خداست ولی
با چه چیزی برابر است علی
عشق از روز اول است علی
عشق تا روز آخر است علی
فاتح جنگ خندق است علی
فاتح جنگ خیبر است علی
در حقیقت علی ست پیغمبر
در حقیقت پیمبر است علی
نام او مست می کند مارا
ساقی حوض کوثر است علی
مست مست از شراب لم یزلی
سرخوشم سرخوش از ولای علی
آفرینش گدای ثروت او
پادشاهان غلام همت او
تربت کربلا شفاست ولی
مستی ماست دست تربت او
کُشته های بدون زخم نبرد
چشمه ای از شکوه قدرت او
روز مشغول کار و شب بیدار
چه زمانی ست استراحت او ؟؟
گِل بد بو کجا و نور خدا
طینت ما کجا و طینت او
همه عالم گواه ذلت ما
همه عالم گواه عزت او
بار ما مانده بود روی زمین
جور ما را کشید رأفت او
عاشق از حرف لغو بیزار است
همه جا می کنیم صحبت او
در دو عالم فقیر نیست کسی
که خریده کمی محبت او
تا نجف می رویم قبل از مرگ
که مبادا دهیم زحمت او
مست مست از شراب لم یزلی
سرخوشم سرخوش از ولای علی
عاشقانش فراتر از عددند
ازلی بوده والی العبد ند
تا نجف پا برهنه می آیند
مست ها راه خویش را بلدند
ذره ها در کنار ایوانش
بی قرار اند و تشنه ی مددند
عارفان غرق در خیال وصال
عالمان نیز طالب خردند
عاشقان مست جام کوثر او
زاهدان هم به فکر خوب و بدند
به الست و به ربکم سوگند
عده ای امتحان نداده ردند
وحده لا اله الا هو
اهل این خانواده هم احدند
او اگر شمع آستان باشد
همه پروانه اند در صددند
مست مست از شراب لم یزلی
سرخوشم سرخوش از ولای علی
در نجف ذکر باد،هوست فقط
شرح اذکار موبه موست فقط
خواهش مست های ایوانش
قطره ای باده از سبوست فقط
گرچه آب از سرم گذشته ولی
درد من درد آبروست فقط
اشک های مرا زیاد کنید
که طهارت درین وضوست فقط
گوش گوش است وقف او باشد
حرف خوب است حرف دوست فقط
کی ازین عشق می شویم آگاه
جان که در گودی گلوست فقط
عشقانه ترین غزل هایم
درخورجایگاه اوست فقط
مست مست از شراب لم یزلی
سرخوشم سر خوش از ولای علی
علی اصغر یزدی
عید غدیرخم
مدح
#عید_غدیرخم_مدح
پرهای جبرئیل، سراسر به هم رسید
وحیِ خدا و ساقیِ کوثر به هم رسید
روی جهاز رفته و إبلاغ شد شروع
سرشانهٔ پیمبر(ص) و حیدر(ع) به هم رسید
تاریخ ایستاد و خبر داد اینچنین:
دست علی(ع) و دست پیمبر(ص) به هم رسید
از هم چه دلبری که نکردند در غدیر
عطرِ خوش ِ دو شافع محشر به هم رسید
تا اینکه جای شبهه نمانَد! بدونِ مکث...
دستانشان هر آینه بهتر به هم رسید
«مَن کُنتُ» گفت و شدولی الله مرتضی(ع)
وقتی که دستهایِ دو یاور به هم رسید
مثل قدیم جادهٔ نهج البلاغه و-
-قرآن چه عاشقانه برابر به هم رسید
هم آیهٔ ولایتِ مطلق نزول کرد
هم دستِ دو وصیّ و برادر به هم رسید
دیدند با دو چشم؛ که حیدر خلیفه شد
دیدند دستشان چه مکرر به هم رسید
لحظاتِ نابِ عقد اخوّت رسیده بود
دستان گرم ِ مالک و قنبر به هم رسید!
مرضیه عاطفی
عید غدیرخم
مدح
#عید_غدیرخم_مدح
جمـاعتی کـه به جـز کاوِ* گنج نشـناسند
به سعی خویش غم و درد و رنج نشناسند
تو آن زمـرّد نابی، تو آن نگین اصیـل
اگر چه بی هنران قدر گنج نشناسند
چـو دل بـه مِهـر تـو دادنـد مردمـان فـهیم
گـذشتِ لحظـه و شش روز و پنج نشنـاسند
اگر که جلوه نمـایی هزارهـا یوسـف
تمیز و فرق ز دست و ترنج نشناسند
*
بیا و تیغ ز دستـم مگیر می میرم
که باز هم نجفت را بهانه می گیرم
*
منـم همـیشـه گـرفتـار زینبت آقا
اسیر سلسله ی زلف چون شبت آقا
به ضربه ای به دو قسمت نمود تیغ شما
وجــود عـبـدود و فــرق مـرحـبت آقا
به حرف آمده با ختم انبیای خودش
خـدا به لیـله ی معـراج بـا لبت آقا
ز روی خاک کمی با ملاطفت بگذر
شکـست قلب زمین زیر مرکبت آقا
*
بیـا که وقت نماز است مقتدایم باش
دوباره در تو نهفته است ذکر تکبیرم
*
سخن به فضل تو دنیا اگر پذیرد به
به غیر حبل متین ات اگر نگیرد به
سری که مهر شما را به خود نمی بیند
اگـر کـه تیغ فنـا را به جـان پذیرد به
صلات و صوم و عبادت بدون حب شما
خدا به محشـر کبـری اگـر کند رد، به
خـدا نموده تو را در غدیر امیر جهان
هر آن که جز تو گزیند اگر بمیرد به
*
غـرور کـاذبمــان را بیــا مـداوا کـن
که می دهد به خدا یک نگات تغییرم
*
امیـر ساده ولی بی نظیـر یعنی تو
وجود و نفس بشیر و نذیر یعنی تو
بخوان ز آیهی «والفجر» تا «لیالٍ عشر»
که صبح صادق روشن ضمیر یعنی تو
اگر چه بیت شما خانه ای ست نورانی
ولی بـه فـاطمه مـاه منیـر یعنی تو
چه کنج خانه نشینی چه بر سریر قضا
قسـم بـه ذات الـهی امـیـر یعــنی تو
*
چو ذرّه ایم و شما وسعتی خداوندی
به یک نگـاه شمـا می کنند تکثیرم
*
«امیـر قافله ی عشـق»** با امامت خـویش
به کل خلق نشان می دهد کرامت خویش
امیر خیبـر و خنـدق، حنین و بدر و احـد
که در مصاف ستم خم نکرد قامت خویش
گرفت حلقـه ی در با سـر دو انگشتش
که تا نشان بدهد تاب استقامت خویش
اگر نقـاب ز سیمـای خـویش اندازد
به روز واقعه برپا کند قیامت خویش
*
نمی بَری تـو غـلامـان خویش را از یـاد
درون صفحه ی چشمت نشسته تصویرم
*
هر آنکـه غصـب خـلافت کند خلیفـه که نیست!
که غصب منصب حق دست هر سقیفه که نیست!
یکـی ز فضـل عـلی « إنَّمـا ولیُّـکُـم » اسـت
به نام هیچ خس این آیه ی شریفه که نیست!
بگـو بـه دشـمـن نـادان کـمی تـأمـل کـن:
که قدر فهم تو هر نکته ی ظریفه که نیست!
کـفایت است بـرایش جمل سواری جنگ
نبرد با شه دین کار هر ضعیفه که نیست!
*
همیشه ورد لبم لعن دشمنان علی است
امیـد آنـکه کـه خـدا بگـذرد ز تقصیـرم*
شاعر : مجید لشگری
عید غدیرخم
مدح
#عید_غدیرخم_مدح
میرسد از آسمان عطر نفسهای دوست
گوش فلک پر شد از نغمه و آوای دوست
چشمه ی آب بقا قامت رعنای دوست
زنده کند مرده را دیدهء گیرای دوست
(عید غدیر آمده حکم ولایت رسید)
(بر دل اهل ولا بادهء رحمت رسید)
خطبه به لب آورد ختم رسل مصطفی
دست به دست نبی داد علی مرتضی
خنده ز لبها زنند اهل زمین و سما
کار جهان جمله شد در کف مشکل گشا
(امر خدا میکند سر نهان را عیان)
(خاتمهء کار این خطبه به آغاز آن)
عید غدیر آمد از راه به دلهای ما
باغ جهان پر شد از عطر خوش آشنا
خطبهء اکمال دین آمده از ماسوا
حور و ملک همنوا برده به لب یکصدا
(دین خدا کامل از خطبهء احمد شده)
(والی دین خدا جان محمد شده)
شمس و قمر سرخوش از نغمهء تکبیر شد
عقد اخوت دگر واضح و تفسیر شد
بر گره های ملل یکسره تدبیر شد
مهر ولایت به دل بسته و تحریر شد
(رقص چمن شد بپا که حل شده آرزو)
(پر شده از عطر گل ساغر و جام و سبو)
خیل رسل کف زنان آمده از آسمان
ریسه ز انجم کشد مام فلک بر جهان
چشم عطارد پر از خنده حکمت بیان
خندهء ناهید شد مطلع شعر زمان
(مهر علی شد محک بر دل اهل یقین)
(حکم علی مشعل پیروی اهل دین)
چرخش هفت آسمان حرکت چشمان اوست
قلب من و نام او باده و جام و سبوست
عشق علی با منش قصهء جان است و پوست
میرسد از پیکرم ذکر می دوست دوست
(کیست به جز مرتضی مظهر ذات خدا)
(کیست که خواهد کند دل ز ولایش جدا)؟
هر که زند باده از جام ولای علی
تا به ابد میشود زنده برای علی
مرغ سحر میکند زنده نوای علی
بوسه زنم دم به دم بر کف پای علی
(نام علی بر لبم با دل و جان میبرم)
(با دل دیوانه ام عشق علی میخرم)
مرغ دلم پر زد از سینه به ایوانه دوست
تا که خورد دانه از سفرهء احسان دوست
دل کند اندیشهء دیدن چشمان دوست
دیده کنم فرش ره یکسره گریان دوست
(هر گره ای وا کند صاحب تیغ دو دم)
(ورد زبان ملک نام علی دم به دم)
محمد حسین علیرمضانی
عید غدیرخم
مدح
#عید_غدیرخم_مدح
چو کرد اراده ی خلقت خدای عزوجل
محمد (ص) و علیش (ع) بود خلقت اول
نه روز بود و نه شب در میان نه ماه و نه سال
که آفرید خدا نور احمد (ص) مرسل
ز اصل بود یکی نور و پنج قسمت شد
هر آنکه غیر یکی داند او بود احول
اگر چه بر سر دست تو هست پنج انگشت
تو جمله را همه یکدست خوانیش به مثل
خدا به صورت خود آفرید آدم را
اگر چه نیست مر او را نظیر و شبه و بدل
لطیفه ایست که حق را در او بود مقصود
در این حدیث مفصل که گویمت مجمل
علیست (ع) آنکه بود مظهر تمام صفات
که کارهای خدایی گرفت از او فیصل
علیست (ع) آنکه نهد پا به دوش پیغمبر (ص)
برای کندن از طاق کعبه لات و هبل
علیست (ع) آنکه به شب خفت در فراش نبی (ص)
نبی (ص) به غار شد و جای خواب کرد بدل
علیست (ع) آنکه به جنگش ندید دشمن پشت
به روز معرکه در بدر و نهروان و جمل
علیست (ع) آنکه ز تیغش چو بید می لرزید
به روز هیجا چون بید فارس یلیل
علیست (ع) آنکه چو آیینه ات شود روشن
به مهر او دل خود را اگر دهی صیقل
بهشت یار علی (ع) را در آستین باشد
زهی به نیت خالص خهی به حسن عمل
علیست (ع) آنکه پیمبر (ص) به روز خم غدیر
به امر خالص بی چون خدای عزوجل
گرفت بازوی او را و رفت بر منبر
چه منبری که در آنجا شد از جهاز جمل
برای آنکه شود شرع انورش باهر
برای آنکه شود دین کاملش اکمل
منادیان حق از هر طرف ندا کردند
که الصلا همه ای شهریان و اهل جبل
بپای منبر پیغمبر (ص) آمدند همه
که گشته بود ز حق آیه ی عطا منزل
هر آنچه گفت نبی (ص) در حق علی (ع) ولی
به جان قبول نمودند عالی و اسفل
به اتفاق خلایق شدند یکسر جمع
ز جن و انس و ملک جمله تا به اهل قلل
ندای حق بشنیدند و جملگی گشتند
حلال زاده مفرح حرام زاده کسل
حرام زاده شود گر کسل عجب نبود
چنانکه می کند از بوی گل فرار جعل
حلال زاده شناسد علی و آلش را
که کرده است قبول ولایتش ز ازل
ز مهر او همه گردیده بی خبر از خویش
ز عشق او همه گردیده مست و لایعقل
یک از صفاتش حلال مشکلات بود
که مشکلی به جهان ز او نمانده لاینحل
اگر به چشم حقیقت کسی در او نگرد
خدای بیند اگر دیده نبودش احول
شها مدیح تو ثبت است در جراید لوح
کشیده بر سر هر صفحه اش قلم جدول
پس از خدا تویی از کل کاینات اقدم
پس از نبی (ص) تویی از جمله انبیا افضل
فضایل تو چراغی است در زجاجه ی دل
که کرد روشن از او می توان دو صد مشعل
ولایت تو نعیمی در او نه خوف و نه بیم
محبت تو شرابی است در او نه غش و نه غل
شها تو دامن خود را به دست ساکت ده
فتد دمی که گریبان او به دست اجل
که سیر روی تو بیند در آندم آخر
بگو دمی به اجل یا علی که لاتعجل
شاعر : ساکت اصفهانی
عید غدیرخم
مدح
#عید_غدیرخم_مدح
به رسم عشق گشودم زبان... عجب دستی
و دست! رفته سوی آسمان، عجب دستی
غدیر! عید غدیر است در تمام کرات
که دم گرفته زمین و زمان ، عجب دستی
نبی! به حکم ید الله فوق ایدیهم
به حکم سوره ی اقرا بخوان عجب دستی
بگو که اشهد ان علی، ولی الله
کشیده دست به کل اذان عجب دستی
قسیم جنت و نار است علی خدا رو شکر
که هست دست علی یارتان عجب دستی
قسم به وصله ی نعلین و پینه ی دستش
که لال مانده به وصفش زبان... عجب دستی
غدیر لحظه شیرین و فاطمیه غم است
بگو که بسته شده روضه خوان عجب دستی
شاعر : محمد موحدی مهرآبادی
عید غدیرخم
مدح
#عید_غدیرخم_مدح
با عشق علی ،شاهِ ولایت خطری نیست
بی حبّ علی از سَر آن پُل گذری نیست
شیر است علی،مرد نبرد است دلیر است
بی نام علی در دل میدان ظفری نیست
هرکس به دلش بغض علی بود حرامیست
در قلب حرامی که ز پاکی اثری نیست
ما تابع مولای غدیریم،نه دزدان سقیفه
بی عشق علی بر تنِ اسلام سری نیست
شهر است نبی،بابِ ورودش ز علی جان
ای منکر کرّار به پیشِ تو دری نیست
هر بار به لشکر زد و گفتا که؛ مبارز
از ترس علی پا به فرار و جگری نیست
هر چیز ذلیل است به درگاه تو مولا
بی ذکر شما بهرِ کسی بال و پری نیست
خوشبخت ترینیم که در عشقِ شماییم
دور از تو به والله به جز در به دری نیست
ای حبل متین ، آیت عُظمای خداوند
بی اذن شما چرخشِ روز و قمری نیست
ای وجه خدا ، مظهر توحید علی جان
بی تو به خدا پیش خدا هم خبری نیست
عبدِ کریم
عید غدیرخم
مدح
#امام_علی علیهالسلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
🔹دریای کرم🔹
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
نجف اینجاست! فقط چند قدم... نزدیک است
کفر و ایمان من امروز به هم نزدیک است
در مقامت دهنم بسته بماند بهتر
عشق آهسته و پیوسته بماند بهتر
نخلها اشک تو را زیر نظر داشتهاند
رودها از جَرَیان تو خبر داشتهاند
بادها پرده ز اسرار تو بر داشتهاند
خاکها چشم به دستان پدر داشتهاند
ابرها با کرمت مایۀ رحمت شدهاند
فقرا در حرمت صاحب مکنت شدهاند
شمّهای هست ز اوصاف تو حیدر بودن
لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن
فاتح یکتنۀ قلعۀ خیبر بودن
با پیمبر همۀ عُمر برادر بودن
نفست عطر نفسهای محمد دارد
بردن نام تو شیرینی بیحد دارد...
نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم
متفرّق شده بودیم که یکدست شدیم
عاشق هرکه به یاران تو پیوست شدیم
تا ز پیمانۀ «اَکمَلتُ لَکُم» مست شدیم
عطر «اَتمَمتُ عَلیکُم» همه جا را پر کرد
نان بدگوی بد اندیش تو را آجر کرد
اولین مرحلۀ عشق، پریشان شدن است
اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است
صاحب دائمی ملک سلیمان شدن است
زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است...
در شب قدر به آوای جلی میگوید
بعلیٍ بعلیٍ بعلی میگوید
#احمد_حسینپور_علوی
#عید_غدیر
فرازی از یک #قصیده
🔹اکمَلتُ دینکُم🔹
خورشید بر مسیر سفر بست راه را
در دست خود گرفت سپس دست ماه را
بین سیاهچالۀ تاریک و نور محض
میخواست تا نشان بدهد راه و چاه را
تا شعلههای فتنه نخیزد پس از غدیر
بنشاند نزد برکه، هزاران گواه را..
فرمود: «در شمایل این مرد بنگرید
آیینۀ تمامنمای الاه را»
تاریخ گشت محو تماشای هیبتش
برداشت گنبد فلک از سر کلاه را
ترسیم کرد صحنۀ پیوند آن دو دست
در پیش چشم خلق، مسیر نگاه را
«اَتمَمتُ نِعمتی» پیِ «اَکمَلتُ دینکُم»
شد نازل و شناخت بشر، تکیهگاه را
تا تکیه بر سریر ولایت زند علی
اعزام کرد خیل ملائک، سپاه را
صد کهکشان به وصلۀ پیراهنش، نهان
گیتی ندیده بود چنین فَرّ و جاه را
میزان حق، علی شد و نهجالبلاغهاش
آباد کرد خرمن خشک و تباه را
سامان گرفت بی سر و سامانی بشر
پیدا نمود پشت عدالت، پناه را
یابی چون او میانۀ اصحاب مصطفی
با هم اگر شبیه کنی کوه و کاه را..
ذرات عالم است روایتگر غدیر
بینی اگر ضمیر جماد و گیاه را
خورشیدِ روزم احمد و ماه شبم علیست
یارب مگیر، از سرم این مهر و ماه را
یا مرتضی! بگیر به حق ولایتت
هنگام مرگ، دست من روسیاه را
#افشین_علا
هدایت شده از کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
سرود
مدح حضرت امیرالمومنین(ع)
این لب ها به ذکر تو شیرین است
یاد تو به درد ما تسکین است
عشق ما چه ماجرایی دارد
باعشق تو زندگی رنگین است
ماه بی نظیری تو. یاعلی علی مولا
فاتح و دلیری تو. یاعلی علی مولا
حضرت امیری تو. یاعلی علی مولا
ای.مکه شد غرق تجلایت حیدر
کعبه محو قد و بالایت حیدر
گشته مشتاق تماشایت حیدر
دارم. برلب.ذکری از جان بهتر
بالروح.بالدم.لبیک یاحیدر
روشن از جمال تو افلاک است
در پای تو نه فلک هم خاک است
عشق تو به سینه ی هرکس نیست
والله نطفه ی او ناپاک است
ای خلاصه ی اسلام.یاعلی علی مولا
ای بت شکن اصنام.یاعلی علی مولا
دل با تو شود آرام.یاعلی علی مولا
ای.ما قطره فقط تویی دریا حیدر
باتو بودم آشنا تنها حیدر
می خوانم تورا فقط مولا حیدر
داده.شیرم.بامهر تو مادر
بالروح.بالدم.لبیک یاحیدر
ابوذر رییس میرزایی
بر سینهی خود مُهر تَوَلّا زدهایم
عاشق شده ایم و دل به دریا زدهایم
بر مستیمان خرده میگیرید که ما؛
پیمانهی عشق ناب مولا زدهایم
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی