هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#رباعی
#تقدیم_به_خاک_پای_حضرت_ام_البنین
تو شعر وفایی و شعارت"عشق "است
یا امِّ بَنین... ایل وتبارت"عشق " است
ای شاعر چهارپاره ی کرب وبلا
ولله، که نامِ مستعارت "عشق" است
🔹🔹🔹🔹🔹
تا عشقِ امیر مومنین داری تو
در زیرِ پرت حصنِ حصین داری تو
ای امِّ بنین که بی بنین گردیدی
یک لشکرِ عزّت آفرین داری تو
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
یک تنه پیشِ غم حیدرِ خود سد میشد
نورِ زهرا زِ خمِ چادرِ او رَد مے شد
یَل و یَل پروَر و یَل زاده و بااصل ونسب
پسرش حضرت عباس نباید می شد؟؟
#منصوره_محمدی_مزینان
➖➖➖
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_اباالفضل
ای قلب داغ دیدهٔ عالم بیا بیا
صاحب عزای ماه محرم بیا بیا
خیمه به خیمه، روضه شدم در فراق تو
ای همنشین گریهٔ نمنم بیا بیا
اشک فراق، شور شعور آفرین بود
شیرین شود ز فیض تو زمزم بیا بیا
شد شامل دعای تو هر کس به روضه ها
بهر فرج دعا کند هر دم بیا بیا
در خیمه ای که روضه عباس شد به پا
من با امید قول تو ماندم بیا بیا
ما نوکریم، خوب و بد از هم سوا نکن
ما را ببر به علقمه درهم بیا بیا
*
افتاد سرو علقمه و گفت یا اخا
نه مشک مانده است و نه پرچم بیا بیا
گر مشک تیر خورده صدا زد نرو نرو
اما گرفته است حرم، دم بیا بیا
چشم و دو دست و فرق سرش، وای مادرم
طوبای من گسسته شد از هم بیا بیا
#سعید_نسیمی
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_اباالفضل
بیا که محفل ما بی تو آسمانی نیست
اگر نظر نکنی اشک دیدگانی نیست
تو پیر گریهء مایی مرا دعائی کن
که بی دعای تو خیری در این جوانی نیست
بهار بودن من دیده های نمناک است
به روضه ها که ببارم دگر خزانی نیست
چقدر دوری از تو ز گریه دورم کرد
برای وسعت این رزق جُز تو بانی نیست
شباهت من و تو این لباس مِشکی شد
وگرنه بهر رسیدن به تو توانی نیست
گذشت هم رمضان و گذشت هم عرفه
هنوز غرق گناهم غمم نهانی نیست
به دستهای عمویت بگیر دست مرا
که بهتر از تو مرا چاره و اَمانی نیست
بیا به روضهء دستِ قَلم سراسیمه
بیا و روضه بخوان جز تو روضه خوانی نیست
بیا بگو که علمدار بر زمین اُفتاد
ز چشم پاره بگو قدرت بیانی نیست
بگو چه شد که ز پهلو سرش به نیزه نشست
که بعد از آن به تن اهل خیمه جانی نیست
ز علقمه که می آمد حسین شَک کردند
صدا زدند که بابای ما کمانے نیست
#مجتبی_صمدی_شهاب
www.yjc.ir_۲۰۲۲_۰۱_۱۱_۱۵_۰۲_۵۵_۳۰۰.mp3
8.86M
◾️وفات حضرت #ام_البنین
🌸 به منی ڪه بی پسرم
دیگه نگید " ام البنین "🕊
🎤سید مجید #بنی_فاطمه
حاج حسین سیب سرخی_هفتگی 27 بهمن 97 - شور - سلام ای بانو-1550659181.mp3
6.86M
◾️ وفات حضرت ام البنین
🌸 تو معلم علمداری
🎤حاج حسین سیب سرخی
روضه و توسل، ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها...
ای روشنای خانه حیدر پس از زهرا
کامل ترین و بهترین همسر پس از زهرا
ایثار از رفتار و الطاف تو می جوشد
مهر و محبت از دل صاف تو می جوشد
هر چند در عالم علی را کفو و همتا نیست
هر چند همتایی برایش غیر زهرا نیست
اما علی گمگشته اش را در تو پیدا کرد
آری خدا پایِ تو را در خانه اش وا کرد
در تو حیا و عفت و بذل و شجاعت دید
در قلبِ تو یک آسمان عزم و شهامت دید
پرواز کرده این دلم تا تربتت امشب
دستِ توسل می زنم بر ساحتت امشب
دست تو لبریز از کرم سرشار از بذل است
هر کس گدایت هست کارش با اباالفضل است
بانو تو را در عالم خلقت شبیهی نیست
هم رتبۀ علمت در این دنیا فقیهی نیست
بانو خدا خیرت دهد خیرآفرین بودی
عمری تسلای امیرالمومنین بودی
روزی که سوی خانۀ مولا سفر کردی
آن روز که رخت عروسی را به بر کردی
برداشتی آرام سوی خانه گامت را
کوچه به کوچه میگرفتند احترامت را
قبل از ورودت لحظهای در پشت در ماندی
با یاد زهرا گریه کردی فاتحه خواندی
بردی به سمت آسمان دست دعایت را
گفتی خدایا من کجا و خانه زهرا؟
گفتی خدا لبریز از عشق و امیدم کن
جان علی در پیش زهرا روسپیدم کن
اول کلامی با حسین و با حسن گفتی
زانو زدی در محضر زینب سخن گفتی
گفتی که اینجا آمدم قصدم عزیزی نیست
باور بفرما، نیتم غیر از کنیزی نیست
من آمدم اینجا برایت خادمه باشم
عمری کنیزِ بچه های فاطمه باشم
بانو همه دیدند بر عهدت وفا کردی
الحق که در بیت علی حق را ادا کردی
در تو خدا ظرفیت بسیار را می دید
فانی شدن در حیدر کرار را می دید
آخر خدا هدیه به تو ماهی منور داد
چون لیلۀ قدر از هزاران ماه بهتر داد
مولا که دید از شوق داری در بغل عباس
فرمود با گریه و ما ادراک ماالعباس
بانو علم در مشت عباس تو می چرخد
عالم سر انگشت عباس تو می چرخد
بانو گره خورده به کار ما گشایش کن
امشب بیا ما را به عباست سفارش کن
شاعر : مجتبی شکریان همدانی
دو سه جمله روضه و از همه التماسِ دعا .. خدا به شما خیر بده روضۀ مادر رو برپا کردید .. ان شالله خانم ام البنین دعاگوتون باشه .. تو مدینه روضه خوان و میاندارِ گریۀ بر ابی عبدالله این خانم بود گریه سلاحِ .. این گریه از ضعف نبوده! من یه گریه کن دیگه ام سراغ دارم که علم گریه رو برداشت ..
نگفتی من دل دارم، رفتی
نگفتی دختر داری، رفتی
بدونِ این که بارِ غم رو
از رو دلم برداری رفتی
حالا من بدونِ تو کجا برم؟!
حالا من بدونِ تو چی کار کنم؟!
انقدر گریه میکنم که نیمه شب
از خوابِ ناز سرتُ بیدار کنم
وای وای وای .. سرم بابا
وای وای وای .. از بس زدنم، کمرم بابا
خدا رحمت کنه همه مدافعانِ حرم زینبی رو .. (هم کاخ یزید ملعون هست هم حرم خانم رقیه همون خرابه ای که این نازدانه همونجا به شهادت رسید)؛ چی جوری این دختر گریه کرد، این صدا از تو خرابه رسید تو کاخ .. طاهر ابن عبدالله دمشقی (1) میگه نیمههای شب بود، سرِ یزید ملعون رو پای من خوابش برده بود. سرِ مبارکِ ابی عبدالله هم تو تشت .. میگه یهو دیدم چشمای سر داره میچرخه هی میگه خواهرم دخترمُ ساکتش کن .. میگه دیدم آروم از گوشه چشم سر، داره اشک میاد .. صدای این دختر رسید یزید از خواب نحسش بیدار شد .. یه نگاه کرد گفت صدا گریه برا کجاست؟! گفتن امیر این حسین یه دختر داره .. نانجیب گفت سرِ باباش رو براش ببرید ..
وای وای وای .. سرم بابا
وای وای وای .. از بس زدنم، کمرم بابا
منابع:
1)منتخب التواريخ، باب پنجم، ص۲۲۹
كامل بهائی، ج 2 ص 179
انوار الشهادة ص 244
ریاض القدس: 2/326
نفس المهموم ص 456
🌹اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🌹
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
روضه و توسل، ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها...
صَل الله عَلَيْكَ يا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ یا قَمرَالعَشیره ..
نشستم روی خاکِ آرزوهایم
بغل کردم خیالی از مزارت را
اگر چه قابِ این خاک از تنت خالیست
نسیم آورده از مقتل غبارت را
اگر سوسوی چشمان ترم کم شد
اگر تسبیحِ تربت خیسِ اشکم شد
نشستم میشمارم با نفسهایم
شمارِ زخمهای بیشمارت را
شنیدم پَر زدی دستت زمین افتاد
تو بالا رفتی و اُمالبنین افتاد
به عرشِ خیمهها با مشک میرفتی
که تیری آرزوی آبدارت را ...
زد و بیآرزو بر خاک افتادی
تنِ خود را به دستِ نیزهها دادی
صدای نوحۀ ادرک اخایت گفت
زیارت کرده زهرا نیزهزارت را
کنار رود، اما تشنه لب بودی
به جای آب، سقای ادب بودی
تو دریازادهای؛ هر چند بیآبی
نمیسنجند، با مشکت عیارت را
*مادر داره روضه میخونه ها ..*
اگر میشد به جایت آب میبُردم
به جای قلبِ مشکت تیر میخوردم
به پای آرزوهای تو میمردم
نمیدیدم نگاهِ شرمسارت را
اگر میشد به جنگِ تیر میرفتم
به زیر کوهی از شمشیر میرفتم
که حتی نشکند آیینۀ چشمت
نبیند هیچ سنگی انکسارت را
به من پیکِ اجل نزدیک شد رفتی
تمام آسمان تاریک شد رفتی
شده «امُّالقَمر»؛ «امُّالبُکا» بی تو
ببین ای ماه، ابرِ در مدارت را
اگر چه قدّم از داغت خمید آخر
ولی مادر به رویایش رسید آخر
که شد اُمالبنین «اُمالشهید» آخر
ببر حالا کنارت داغدارت را
شاعر: رضا قاسمی
چهار صورت قبر درست کرده بود .. پشتِ بقیع برا همدیگه روضه میخواندن .. (1) یه گوشه از روضه رو خانم زینب میخواند (زبان حال)، یه گوشه از روضه رو اُم البنین .. یه وقت سکینه بلند میشد؛ اُم البنین من شرمندهام .. من بودم مشکُ رو دوشِ عباس گذاشتم «فَسَمَعَ الأَطفَالُ يُنادُونَ العَطَشَ اَلعَطَشَ فَرَكَبَ فَرَسَهُ وَ أَخَذَ رُمحَهُ وَ القُربَةُ وَ قَصَدَ نَحوَ الفُراتِ ..» (2) زینب سلام الله صدا میزد ام البنین شما که نبودی فقط شنیدی چه گذشت کربلا .. انقدر برا عباس و حسین داری ناله میزنی .. ام البنین داغ عباس با دلِ حسین کاری کرد .. روزِ عاشورا هر شهیدی رویِ زمین می افتاد اول حسینم میومد دم خیمۀ زن ها ما رو سر سلامتی میداد .. اما وقتی عباس رو زمین افتاد .. انگار دیگه کاری از حسینم بر نمیومد صدا زد .. «و قال الحسين ع الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي ..» (2) زینب به بچه ها بگو آماده اسارت بشن ..
کربُبَلا نبودم حیف،
داغش تو سینهم مونده
ولی همه روضهها رو
زینب برا من خونده
مادر؛ چشماتُ دوست داشتم
عباس؛ غریبیتُ قربون
دستی نداشتی از چشمت
تیرُ و بکشی بیرون ..
چشمتُ و زدن بمیره مادرت برات
چشمتُ و زدن راحت شن از خشم نگات
چشمتُ و زدن دیگه نگی چَشم به آقات
امیدِ مادرت بودی
رفتی و من آشفتهام
نیستی زیرِ بال و پرم
خیلی زمین می اُفتم
قدِ رشیدُ و زهراییت
نورِ نگاهِ خستهم بود
بازوی حیدری تو
عصایِ دستم بود ..
دستتُ و زدن، بیفته روی خاک علم
دستتُ زدن، راحت برن سمتِ حرم
دستتُ زدن، قامت آقا بشه خم
چشمتُ و زدن بمیره مادرت برات
چشمتُ و زدن راحت شن از خشم نگات
چشمتُ و زدن دیگه نگی چشم به آقات
یاقمرالعشیره ، عباس عباس عباس ..
منابع:
(مربوط به روضه خوانی حضرت ام البنین در رثای امام حسین(ع) و شهدای کربلا:)
1)مقاتل الطالبیین، ۱۳۶۸ق، ص۸۵
ریاحین الشریعه، ۱۳۶۴ش، ج۳، ص۲۹۳
حسون، اعلام النساء، ص۴۹۶-۴۹۷
2)بحارالأنوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۱
🌹اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🌹
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#ی اُم عشق مادرِ ..
#روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها
ای اُم عشق مادرِ سرلشکر ادب
وی سایه سارِ قد تو رویِ سر ادب
بانویِ سرسپردۀ همسنگرِ ادب
در آسمان ملقبِ بر مادرِ ادب
از لحظه ای که واردِ بیت الکرم شدی
با احترام کردن خود محترم شدی
روزِ عروسیت شد و اوجِ عزیزیت
مبهوت شد زمانه از آن اشک ریزی ات
قربان آن درایت و دشمن ستیزی ات
رفتی به بیت عشق به شرط کنیزی ات
از ابتدا بنایِ تو بر احترام بود
جان تو نذرِ خدمتِ چندیدن امام بود
در ظّل نورِ فاطمه با غم عجین شدی
شمس الضحی مکتب حق الیقین شدی
ماه تمام چهار مه جبین شدی
دادی بَنی و حضرتِ اُم البنین شدی
ام البنین شدی و به تو التفات شد
آغوشِ تو پناه زنان و بنات شد
بانو تو کیستی که بنازد کرم به تو
باب النجات داده کلیدِ حرم به تو
غرق توسل است عرب تا عجم به تو
داده امام عصر، خدا را قسم به تو
یعنی تو شاهراهِ نزولِ عنایتی
سجادۀ عبادتی و باب حاجتی
عالم به حیرت است از این جانثاریات
مادر شدی و برف شدی بهر یاری ات
جان ها فدای مادری افتخاری ات
قربان این تفضل و این سفره داری ات
خورشیدِ در تلألؤیی و ذره پروری
تو باب فضلی و به اباالفضل مادری
مادر شدی که داغ ببینی کمان شوی
در هر بهار راوی فصل خزان شوی
باران شوی، خمیده شوی، نیمه جان شوی
گریان شوی و مادر گریه کنان شوی
ما را ز اشک خویش تو تزکیه کرده ای
خاکِ بقیع را تو حسینیه کرده ای
بعد از حسین از دل و جانت سرور رفت
گریان شدی و نالۀ تو تا قبور رفت
بر پیکری که زود سرش در تنور رفت
از بس گریستی تو، زِ چشم تو نور رفت
آه از جگر کشیدی و قلبت کباب شد
بعد از حسین خانۀ شادی خراب شد
بعد از حسین زنده نمودی قیام را
گریان نمود گریۀ تو خاص و عام را
زینب که رفت داغ تو انگار تازه شد
یعنی دوباره داغ علمدار تازه شد
زینب که رفت پیر و خمیده کمر شدی
نالان شدی شکسته شدی مختصر شدی
یعنی که رو به قبله شدی محتضر شدی
چشم انتظارِ دیدنِ روی پسر شدی
اما یلان تو همه در خاک خفته اند
در بین خاک با تن صد چاک خفته اند
وقتش رسیده روضه حساس را بخوان
در بزم گریه عطرِ گل یاس را بخوان
مجلس بگیر نوحۀ احساس را بخوان
یک چند صفحه مقتل عباس را بخوان
شرح نزول ساقی سرمست را بگو
از مرکب افتادن بی دست را بگو
*وقتی خواست از رو اسب به زمین بیاد همه شنیدن، بی دست بوده .. از روی اسب به زمین افتاد ..*
برگو چگونه عطش گریه خیز شد
جسمش چگونه مرکز ثقلِ ستیز شد
شمشیر حمله کرد و سرنیزه تیز شد
بالا بلندِ خیمه تنش ریز ریز شد
برگو چگونه نالۀ زن ها بلند شد
با پارچه سرش به روی نیزه بند شد
برا بی بی ام البنین روضه بخوانیم .. همون روضه ای که خودش خوانده : باور نمی کنم کسی جرائت کرده باشه بر سر مبارکت زده باشه اون هم با عمود آهن .. اما شنیدم اول دست هاتُ قطع کردن .. دوم شنیدم تیر به چشمت زدن .. آنگاه عمود آهن بر سرت زدن .. سرت از هم پاشیده شد .. همچین که رو زمین خواست بیفته صدا زد داداش زود بیا «اخا ادرک اخا ..» ابی عبدالله به سرعت آمد .. راوی میگه تو این آمدن دیدن به لحظه ایستاد، پیاده شد، شی رو برداشت به چشم گذاشت .. جلوتر آمدم دیدم دست های عباسِ .. با همون وضع آمد تا رسید به بدن یه نگاه به آن بدنِ پاره پاره و تیر باران خورد کرد، صدا زد «أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي..»(1) بمیرم برات .. دیگه کسی نیامد سمتِ این بدن .. کار حسینم بعد از این تمام شد .. دشمن فرصت پیدا کرد .. اول بدن رو غارت کرد بعد طوری به بدن صدمه زد که امام چهارم حضرت رو به سختی جمع کرد .. همه گفتن عباس قد رشیدی داره .. اما هرکی رفته سردابِ آقا میگه یه قبرِ کوچکی قرار دارد ..
منابع:
1) موسوعة الامام الحسین (ع) ج ۴، ص ۲۳۱
البحرانی، العوالم، ۱۷ / ۲۸۳ - ۲۸۴، ۲۸۵
بحار الأنوار، ج45، ص: 41
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#روضه_حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
⬆️عجب بیت شعری است⬆️
مشک عباسم،اگر پاره شده شرمندم
خواهرت بیکس وآواره شده شرمندم
بی علمدار و سپهدار اگر سهم حرم
غارت معجر و گهواره شده شرمندم
🏴وفات حضرت ام البنین پیشاپیش تسلیت
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین