ای دو صد موسی به طورت ملتَجی
آفتاب و مـه بـه نـورت ملتَجی
نـالهی پنهان تـو، شمشیر تو
حلقهی وصل خدا، زنجیر تو
شمع خلوتگاه بزم کبریا
کعبهی روح بلند انبیا
گوهر رخشان شش دریای نور
نخل سبز نوربخش هشت طور
آسمان پنج خورشید کمال
هفتمین وجه خدای ذوالجلال
عرش اجلال و شرف را قائمه
حاصل عمرت، رضا و فاطمه
انس با معبود، روح نیّتت
حبس دشمن شاهد حریّتت
روح عرفان در مناجات شبت
آسمان لبریز یا ربّ یا ربت
ذکر، مشتاق و دعا دلدادهات
اشک تنهایی، گل سجادهات
نام حقّ، گل کرده از لبهای تو
گریه، شمع محفل شبهای تو
آیههای نور، مشتاق صدات
جان شببیدارها بادا فدات
قبلی:
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
من که فخر بنی آدمی حسین
نه عشق من که عشق همه عالمی حسین
بر روی هر کسی در دل وا نمیکنم
تنها شما به خانه دل محرمی حسین
نوکر همیشه فخر به آقاش می کند
من فخر میکنم که تو اربابمی حسین
هرکس شبی گدای کرم خانه تو شد
فردا شود برای خودش حاتمی حسین
باب الحسین روز قیامت قیامت است
هر کس حسینی است ندارد غمی حسین
جمع اند دور تو همه نوکران تو
جنت کجا و لذت دورهمی حسین
از من بگیر زندگی بی حسین را
ای وای اگر جدا شوم از تو دمی حسین
نصب است کهنه پیرهن تو به عرش حق
داری عجب حسینه و پرچمی حسین
ای کعبه ای که سوختی از سوز تشنگی
هر چشم ماست در غم تو زمزمی حسین
آب فرات مهریه مادر تو بود
دشمن نداد بر تو از آن یم نمی حسین
لعنت به حرمله که به طفلت نکرد رحم
بر قلب تو گذاشت عجب ماتمی حسین
یک طفل شیر خواره چقدر آب می خورد
بس بود بهر غنچه تو شبنمی حسین
هی سمت خیمه رفتن و برگشتن تو چیست
شرمنده رباب شدی ، درهمی حسین
#عبدالحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
این تختهی دَر تیزیِ مِسمار ندارد
این لنگهی دَر آتش و دیوار ندارد
از چهار غلامی که میآیند یکی هم
با حلقهی انگشتر تو کار ندارد
(یابن الحیدر، موسی ابن جعفر)۲
بارانِ گل آمد به سرت موقع تشییع
بازاریِ بغداد که آزاری ندارد
آنقدر سبک گشته تنت آخرِ عمری
جز سلسله و پیراهنت بار ندارد
انکار اگر شد غم و دردی که کشیدی
این ساقِ شکسته دگر انکار ندارد
مامور رسیده است و برای تو غذایی
جز مشت و لگد موقع افطار ندارد
ملعون دهنش باز نشد جز به جسارت
یک ذره حیا پیشِ تو انگار ندارد
یک لحظه ملاقات نکردی پسرت را
زندانیِ بغداد که دیدار ندارد
تو میروی و سایهی سلطان پسرش هست
معصومهی تو غصهی بازار ندارد
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
تو را بردند نامردان؛ از این زندان به آن زندان
شدی با خوندل مهمان؛ از این زندان به آن زندان
شنیدم در غل و زنجیر با توهین پیدرپی
تو را انداخت زندانبان از این زندان به آن زندان
مناجاتت دوچندان شد! پس از هر سجدهات رفتی
صدای جذبهی قرآن؛ از این زندان به آن زندان
به جای آه و نفرین، ذکر میگفتی و جاری شد
دعای بارش باران؛ از این زندان به آن زندان
عبایت را کشیدند و امان از هتکحرمتها
شدی حیران و سرگردان؛ از این زندان به آن زندان
سر افطار، خوردی تازیانههای محکم را
به جای آب و قدری نان؛ از این زندان به آن زندان
به دست سِندی بن شاهِک ملعون، زمین خوردی
بمیرم! با تنی لرزان؛ از این زندان به آن زندان
سکوت و کظمغیظت، زهر دشمن را دوچندان کرد
چه مظلومانه دادی جان؛ از این زندان به آن زندان
به یاد جدّ لبتشنه، گلویت سوخت و خواندی
فداک ایهاالعطشان؛ از این زندان به آن زند
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین