هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
❣﷽❣
⬅️#سینه_زنی_امام_باقر_ع➡️
⬅️#آقای_مقدم➡️
بازم دوباره
دل تا مدینه زائره
انگاری باز مسافره
تو سینه دل آروم نداره
بازم مدینه و غم و
غصه ی مرد بی حرم
من غصه دار غربت و
غم عزای باقرم
قبر تو بی چراغ و
هیچ کسی نیست بالا سرت
تو هیئت بهشت برات
روضه گرفته مادرت
⬅️ غریب آقام ، غریب آقام ➡️
آتیش گرفته آقا
تموم پیکرت
زخمی شده بال و پرت
از زهر کینه بیقراری
از بغض و کینه ی شام
نمونده جونی به تنت
خون جگر داری به لب
پُر خون شده پیرهنت
اگه چشات بارونیه
از شعله ی زهر جفا
ولی به سینه میزنی
برا شهید کربلا
⬅️غریب آقام ، غریب آقام➡️
خاطره دارم از
سوز زخم سلسله
از خنده های حرمله
از خاطرات کوفه و شام
سرای روی نیزه رو
دیدم با چشمای ترم
آتیش زدن به خیمه ها
آتیش گرفت بال و پرم
دیدم به روی نیزه ها
رأس پُر از خون عمو
کبودی سه ساله ای
که خورده سیلی از عدو
⬅️غریب آقام ، غریب آقام➡️
⬅️ هدیه محضر شفیع الجنه خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)➡️
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
❣﷽❣
🎧#سینه_زنی_امام_باقر_ع
🎤#آقای_مقدم
یادگار(کربلایم)3
رد زنجیر(روی پایم)3
منم اسیر غصه و درد
بهارمه زمستون سرد
گلایه از زمونه دارم
به یاد کربلا میبارم
دیدم/همه شنیده هارو
دیدم/غروب کربلا رو
دیدم/ذبیح مصطفی رو
الشمر جالس/علی صدرالحسین
دیدم که میبرید/سر از نور دو عین
☑️(آه و واویلتا)
جامونده ای(بیقرارم)3
روضه خونه(شیره خوارم)3
یادمه تو کویر دلگیر
ناله ی مادری بی تقصیر
لالایی میخوند برا طفلش
اما امون نداد بهش تیر
دیدم/به حرمله کمون داد
دیدم/حنجرشو نشون داد
دیدم/علی یه دفعه جون داد
الشمر جالس
علی صدر الحسین
دیدم که میبرید
سر از نور دو عین
☑️(آه و واویلتا)
دیدم خزون(باغ لاله)3
دیدم داغه(یک سه ساله)3
منو همیشه میده آزار
سیلی به دختری تو بازار
توی محله ی یهودی
عمه بود و یه عده خونخوار
دیدم/چشمای بی حیارو
دیدم/خنده ی شامیارو
دیدم/دختر بی بابا رو
الشمر جالس/علی صدرالحسین
دیدم که میبرید/سر از نور دو عین
🌸(آه و واویلتا)
☑️هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)☑️
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
4_5832244710961318219.mp3
20.78M
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
205.9K
#سبک_20_محرم
#زمینه_توسل_به_امام_زمان_علیه_السلام_با_موضوع_شبهای_محرم
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
آقا بیا که، شد شام آخر،
وقت وداع ِ،مولا رسیده
اشک غریبی، از دیده های،
غم بار اهل ِ، خیمه چکیده
دیگه شده حسین ، بدون لشکر و رایت
لبریز غصه هاست،زینب هلالی قامت
امون ازحمله و، آتیش خیمه و غارت
العجل الامان بحق شهید عطشان...
یا
العجل الامان بحق غربت زینب...
🌸🌸🌸🌸🌸
داری می بینی ،با درد عالم
پوشیده جدّت، یه کهنه پیرهن
وقت وداعش،زینب پریشون
اومد کنارش ، در پیش دشمن
همه دیدندحسین،گرفته سرش رو بالا
عمه بوسه زده ، به روی حنجر مولا
بوسه ای که زد از ،وصیت اُمّش زهرا
العجل الامان بحق شهید عریان...
یا
العجل الامان بحق حسین عطشان...
🌸🌸🌸🌸🌸
آقا بیا که،در بین اعدا ،
با حال خسته، جدّت اسیره
از هرطرف سنگ و تیر ونیزه
زینب روی تل، داره می میره
می بینه شمر پست،گذاشته پاروی سینه
سینه ای که نبی ، بوسیده ازخون رنگینه
زینت دوش او ، حالا بی سر شد از کینه
العجل الامان بحق شهید عریان....
یا
العجل الامان بحق حسین عطشان.....
🌸🌸
می دونم آقا ، ابر بهاری،
جاری روگونه ت، اشکای خونه
صبح و مَسا از،غمهای زینب ،
می باری با قدّی که کمونه
آقا دیگه بیا، غم شیعه شد طولانی
از دیده های ما،تابه کی مولا پنهانی
با ظهورت آقا ، به غم عالم پایانی
العجل الامان بحق شهید عریان
یا
العجل الامان بحق حسین عطشان
عبدالمحسن✍
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هدیه_امام_زمان_صلوات
💠عظمت روز عرفه
باشد که ناگهی ، نِگَهی هم بما کنی ..
✅ فردی در روز عرفه ، #گدایی می کرد.
امام سجاد علیهالسلام به او فرمودند:
«آیا در مثلِ چنین روزی ، از غیرِ خدا درخواست میکنی؟! درحالی که در این روز ، برایِ بچههایی که در #شکم مادران هستند هم ، با اینکه عملی انجام ندادهاند ، امیدِ سعادت و خوشبختی میرود»
📚بحارالانوار، جلد ۹۶، صفحه ۲۶۱
🔴روز عرفه، تنها روزی که همه از محل اقامت آقا امام زمان عج خبر دارند!
(قسمت اول)
✳️جناب حجت الاسلام آقاى قاضى زاهدى گلپايگانى میفرمايد:
🔰من در تهران از جناب آقاى حاج محمد على فشندى كه يكى از اخيار تهران است، شنيدم كه میگفت:
💠 من از اول جوانى مقيّد بودم كه تا ممكن است گناه نكنم و آنقدر به حج بروم تا به محضر مولايم حضرت بقيةاللَّه، روحى فداه، مشرف گردم.
🍃 لذا سالها به همين آرزو به مكه معظمه مشرف میشدم.
در يكى از اين سالها كه عهده دار پذيرايى جمعى از حجاج هم بودم،
✨شب هشتم ماه ذيحجه با جميع وسائل به صحراى عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آنكه حجاج به عرفات بيايند، براى زوارى كه با من بودند جاى بهترى تهيه كنم.
♻️تقريباً عصر روز هفتم بارها را پياده كردم و در يكى از آن چادرهايى كه براى ما مهيا شده بود، مستقر شدم. ضمناً متوجه شدم كه غير از من هنوز كسى به عرفات نيامده است.
🌙آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بيدار ماندم تا آنكه نيمه هاى شب ديدم
🌷سيد بزرگوارى كه شال سبز به سر دارد، به در خيمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلى، سلام عليكم.
☘️ من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ايشان وارد خيمه شدند و پس از چند لحظه جمعى از جوانها كه تازه مو بر صورتشان روييده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسيدند.
🔆من ابتدا مقدارى از آنها ترسيدم، ولى پس از چند جمله كه با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جاى گرفت و به آنها اعتماد كردم.
🔷جوانها بيرون خيمه ايستاده بودند ولى آن سيد داخل خيمه تشريف آورده بود.
🌸ايشان به من رو كرد و فرمود: حاج محمد على! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟..
🌸حضرت فرمودند: شبى در بيابان عرفات بيتوته كرده اى كه جدم حضرت سيدالشهداء اباعبداللَّه الحسين(علیه السلام) هم در اينجا بيتوته كرده بود.
💠 من گفتم: در اين شب چه بايد بكنيم؟
🌹فرمودند: دو ركعت نماز میخوانيم، در اين نماز پس از حمد، يازده مرتبه قل هواللَّه بخوان.
🔰لذا بلند شديم و اين عمل را همراه با حضرت انجام داديم. پس از نماز آن حضرت يك دعايى خواندند كه من از نظر مضامين مانند آن دعا را نشنيده بودم.
☘️ حال خوشى داشتند و اشك از ديدگانشان جارى بود. من سعى كردم كه آن دعا را حفظ كنم.
🌺ولى حضرت فرمودند: اين دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهى كرد.(و من همچنان متوجه منظور ایشان نمی شدم!!)
♻️سپس به حضرت گفتم:
🔴به نظر شما الآن حضرت امام زمان(علیه السلام) در كجا هستند.
حضرت فرمودند: الان امام زمان در خيمه است.
💠دوباره سؤال كردم: روز عرفه، كه میگویند حضرت ولیعصر(علیه السلام) در عرفات هستند، در كجاى عرفات میباشند؟
🌷فرمود: حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر كسى آنجا برود آن حضرت را میبيند؟ فرمود: بله، او را میبيند ولى نمىشناسد.
🔆گفتم: آيا فردا شب كه شب عرفه است، حضرت ولیعصر(علیه السلام) به خيمه هاى حجاج تشريف می آورند و به آنها توجهى دارند؟
🌻 فرمود: به خيمه شما می آيد؛ زيرا شما فردا شب به عمويم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) متوسل مىشويد.
💥در اين موقع، آقا به من فرمودند:
حاجّ محمدعلى، چاى دارى؟
ناگهان متذكر شدم كه من همه چيز آورده ام ولى چاى نياورده ام.
❄️عرض كردم: آقا اتفاقاً چاى نياورده ام و چقدر خوب شد كه شما تذكر داديد؛ زيرا فردا میروم و براى مسافرين چاى تهيه مىكنم.
🌺حضرت فرمودند:چای با من.
✍️ادامه دارد..
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
🔴روز عرفه،تنها روزی که همه مردم از محل اقامت آقا امام زمان عج باخبر هستند! (قسمت آخر)
💚حضرت از خيمه بيرون رفتند و مقدارى كه به صورت ظاهر چاى بود، ولى وقتى دم كرديم، به قدرى معطر و شيرين بود كه من يقين كردم، آن چاى از چاي هاى دنيا نيست، آوردند و به من دادند.
✨من از آن چاى دم كردم و خوردم. بعد فرمودند: غذايى دارى، بخوريم؟
گفتم: بلى نان و پنير هست.
فرمودند: من پنير نمیخورم.
گفتم: ماست هم هست.
فرمودند: بياور،
من مقدارى نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ايشان از نان و ماست ميل فرمودند.
🌸سپس به من فرمودند: حاج محمدعلى، به تو صد ريال (سعودى) میدهم، تو براى پدر من يك عمره به جا بياور.
💠عرض كردم: اسم پدر شما چيست؟ 🌹فرمودند: اسم پدرم "سيد حسن" است.
گفتم: اسم خودتان چيست؟
فرمودند: سيد مهدى.
🍃 من پول را گرفتم و در اين موقع، آقا از جا برخاستند كه بروند. من بغل باز كردم و ايشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم.
🌟وقتى خواستم صورتشان را ببوسم، ديدم خال سياه بسيار زيبايى روى گونه راستشان قرار گرفته است. لبهايم را روى آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسيدم.
🔰پس از چند لحظه كه ايشان از من جدا شدند،
من در بيابان عرفات هر چه اين طرف و آن طرف را نگاه كردم كسى را نديدم!
🌟 يك مرتبه متوجه شدم كه ايشان حضرت بقيةاللَّه، ارواحنافداه، بوده اند، به خصوص كه اسم مرا میدانستند و فارسى حرف میزدند!
❤️نامشان مهدى(علیه السلام) بود و پسر امام حسن عسكرى(علیه السلام) بودند...
🔰نشستم و زارزار گريه كردم.
شرطه ها فكر میکردند كه من خوابم برده است و سارقان اثاثيه مرا برده اند، دور من جمع شدند.
♻️اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گريه ام شديد شد.
💠فرداى آن روز كه اهل كاروان به عرفات آمدند، من براى روحانى كاروان قضيه را نقل كردم،
او هم براى اهل كاروان جريان را شرح داد و در ميان آنها شورى پيدا شد.
🌟اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خوانديم.
بعد از نماز با آنكه من به آنها نگفته بودم كه آقا فرموده اند: »فردا شب من به خيمه شما می آيم؛ زيرا شما به عمويم حضرت عباس(علیه السلام) متوسل مىشويد
🍃« خود به خود روحانى كاروان روضه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) را خواند و شورى برپا شد و اهل كاروان حال خوبى پيدا كرده بودند،
🌹ولى من دائماً منتظر مقدم مقدس حضرت بقيةاللَّه، روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، بودم.
🔆بالاخره نزديك بود روضه تمام شود كه كاسه صبرم لبريز شد. از ميان مجلس برخاستم و از خيمه بيرون آمدم، ناگهان ديدم حضرت ولیعصر(علیه السلام) بيرون خيمه ايستاده اند و به روضه گوش میدهند و گريه میكنند...
🔴 خواستم داد بزنم و به مردم اعلام كنم كه آقا اينجاست، ولى ايشان با دست اشاره كردند كه چيزى نگو...
▪️ و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چيزى بگويم. من اين طرف در خيمه ايستاده بودم و حضرت بقيةاللَّه، روحی فداه، آن طرف خيمه ايستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل(علیه السلام) گريه میكرديم و من قدرت نداشتم كه حتى يك قدم به طرف حضرت ولىعصر(علیه السلام) حركت كنم.
🌹بالاخره وقتى روضه تمام شد، حضرت هم تشريف بردند....
🌴🍃🌷🌴🍃🌷🌴🍃🌷🌴
📙برگرفته از: آثار و بركات حضرت امام حسين(علیه السلام)، ص23، قضيه 5.
منبع: موعود؛ شماره چهل و دو
4_5983299135963403454.ogg
508.5K
بوی محرم میاد...
😭😭😭