✨🌹✨
مولاے من
چشم وجودمان
خیره بہ نورِ حضور شماست
و دست استغاثہ
و روے حاجتمان
متوسل بہ درگاهتان
تا خداوند طلعت رشیدتان را
بہ ما بنمایاند.
✋ #السلام_اے_حضرت_عشق
💔 #جمعه_های_دلتنگی
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
👈
✿﷽✿
#سلام_بر_سیدالشهـدا ♥️✋
به جز سلام به شما آن هم اکثرا از دور
چه کرده ایم در این عمری از تباهی ها
#صبحتون_کربلایی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 #السلام_علیک
🌼 #یا_اباصالح_مهدی
💫تو بیا تا گره از کار دلم وا گردد
🌼سبب وصل به دلدار مهیا گردد
💫دمد از خاک ، گل و سبزه به یُمن قدمت
🌼آسمان آبی و خوشرنگ چو دریا گردد
💫چشمها منزل خورشید جمال تو شود
🌼عالمی خیره به تو ، غرق تماشا گردد
💫یوسف خویش به نسیان بسپارد یعقوب
🌼غرق در حسن رخ یوسف زهرا گردد
🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌼
🌼 #صبحتون_مهدوی
🗓 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
میلادی: Friday - 14 May 2021
قمری: الجمعة، 2 شوال 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع
▪️13 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام
▪️23 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️29 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️39 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
✅ با ما همراه شوید...
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
زمین سینه میزنه زمان گریه میکنه
اقامه سینه میزنه اذان گریه میکنه
کتل سینه میزنه علم گریه میکنه
ضریح سینه میزنه حرم گریه میکنه
منم برات سینه میزنم منم برات گریه میکنم
با نوکرات سینه میزنم با بچه هات گریه میکنم
****
آدم ضجه میزنه حوا لطمه میزنه
مولا ضجه میزنه زهرا لطمه میزنه
اَخنَس داره میکِشه خولی داره میبُره
جای کل قافله عمه سیلی میخوره
منم برات سینه میزنم منم برات گریه میکنم
با نوکرات سینه میزنم با بچه هات گریه میکنم
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
[WWW.MESBAH.INFO]Rooz-28-Safar1399[07].mp3
8.97M
حاج امیر کرمانشاهی
زمین گریه میکنه
روضه و مناجات امام زمان عج
حاج منصور ارضی
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
میکشم پر در خیال خویش امشب تا عراق
مینشینم گوشه ی دنجی میان یک رواق
عاقبت یک روز می افتد برایم اتفاق
دیدن روی دل آرایت پس از عمری فراق
میکشد دنبال خود چشم ترت اشک مرا
می خری با دستهای مادرت اشک مرا
غصه ی عشق تو و ما شد ورای انتظار
مانده اطراف نگاهم رد پای انتظار
گرچه تقویمم پر است از روزهای انتظار
میدهم جان عصر یک جمعه برای انتظار
تاشما هستی نمی مانیم در عسر و حرج
انتظار جمعه ی موعودتان یعنی فرج
شاه هرچه مفتخر تر نوکرانش بیشتر
میشود اینجا کبوتر آسمانش بیشتر
هرکسی شیداست پای جمکرانش بیشتر
پس گدایی هست اینجا آب ونانش بیشتر
واضح است این نکته وکاری به علم غیب نیست
آرزوی دیدن تو بر جوانان عیب نیست
من سرم را روی دستانم نگه میدارم و
مثل ابری پیش پاهای شما میبارم و
تا سحر شب زنده داری میکنم بیدارم و
دوره گردی میکنم سر گشته بازارم و
تامی آید نام تو هر بار عاشق میشوم
همچو منصورم که روی دار عاشق میشوم
صورت مهتاب بین آب عاشق میکشد
دیدنت حتی میان خواب عاشق میکشد
جلوه ی ابروت در محراب عاشق میکشد
حسرت روی تو در سرداب عاشق میکشد
پا برهنه خاک پایت را که جارو میکنم
یک گل نرگس بدستم هست و هی بومیکنم
حیف آن شهری که مهمانی ندارد پیش تو
حیف آن عیدی که قربانی ندارد پیش تو
حیف آنکه جان جانانی ندارد پیش تو
حیف آنکه حرف پنهانی ندارد پیش تو
میرسیم آخر به منزلگاه تو راهی که نیست
نور صد خورشید میگیریم از این ماهی که نیست
حرف دلهایی که ما داریم عین حاشیه
ما که دلتنگیم مثل حرفهای قافیه
یاد ماهم باش آقا جان میان ناحیه
آه از آن وقتی که غارت شد ز نسوان پوشیه
آه از آن وقتی که نیزه بود و بابایی نبود
پشت هم شلاق می آمد ولی پایی نبود
*آقاجان یادمون نمیره، آون ساعتی که همه فرار می کردن، لشکرم بی حیا شده بود ، غارت کردن ، از بدن ها غارت شد تا اومد سمت خیمه ها ...*
زد گره روی گره از ترس، معجر ، بچه ای
چادری پیچیده بین پای دختر بچه ای
*یهو زمین خورد،مرده گفت قصد نداشتم اذیتش کنم،راویش خود شخصیه که افتاده بود دنبالش ، گفت خورد زمین بلند شد دستاشو رو سینه گذاشت سلام کرد بر من ، گفتم کاریت ندارم، اومدم آتیش چادرتو خاموش کنم تعجب کرد بین این همه دشمن یه نفر رحم کرد ، آتش دامن رو خاموش کردم ایستاد نگام کرد، گفتم چیزی میخوام گفت تو بساطت آب هست؟!! گفتم بچه ست ، تشنه شه ، آی قربون عزتت برم خانم ..." پیش خودم گفتم این چند روزه قحط آب بوده ، بچه داره از تشنگی میمیره، زود ظرف آبی رو بهش دادم یه نگاهی کرد گفتم چرا نمی خوری؟! گفت یه سوالی دارم ، به من بگو راه قتلگاه از کدام طرفه؟!! گفتم برای چی؟گفت وقتی بابام داشت میرفت میدان تشنه بود، ببرم براش ذره ای آب به لب عطشانش ...*
خورد بر روی زمین از هول با سر بچه ای
تا که میدیدند در دستان مادر بچه ای ...
ضربه ای بر دست و بازوی رقیه می زدند
سیلی بسیار بر روی رقیه میزدند