#شب_ششم_محرم الحرام 🏴
سبک #واحد
#حاج_محمدرضا_طاهری
شد مقدر که شود جام ؛حسن باده حسین
بنویسید حسن خوانده شود ساده حسین
قاسم ای پنجره ی باز شده رو به بقیع
مجتبای حرمی و به تو دل داده حسین
داغ سرخ تو مبادا جگرش را بدرد
آه ای اکبر و ای اصغر و سجاد حسین
نیزه ها هلهله کردند به روی بدنت
تا به بالا نرود ناله و فریاد حسین
نعلها روی تنت نقش ضریحی زده اند
تا شود سینه ی تو پنجره ی فولاد حسین
دست و پا می زنی افتاده عمو یاد حسین
زخم پهلوی تو آورد که را یاد حسین
مجمع کوچه و گودال شده روضه ی تو
هم حسن پیش تو جان داده هم افتاده حسین
استوری شب ششم حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام ⏫⏫⏫⏫⏫
#شب_ششم_محرم الحرام 🏴
سبک #شور
#کربلایی_حسین_طاهری
از بی حرمی تو عمریه که شرمندست
اما چه کنم آقا عاشق به امید زنده است
خواب دیدم که گوشه حرمت گریونم
دم ضریحت آقا میرم و میخونم
ای گل وفا حسن معدن سخا حسن
میکشی مرا حسن
ای که خدای کرمی
صدساله که بی حرمی
حسن... وای.... 🔃🔃🔃
ساخت حرمت میشه با کارگر ایرانی
با آز آمدم ای شاه
و میخونه کریم خوانی
از کرببلا میشم به مدینه عازم
سلام میدم تو بقیع به جای حاج قاسم
عشق دلشین تویی مادری ترین تویی
شور اربعین تویی
ای که خدای کرمی
صدساله که بی حرمی
گریه میکنم یاد اون کوچه و صبر تو
مثل چادر خاکی خاکی شده قبر تو
دیدی دست مادرت به روی دیوارِ
با سیلی بی هوا شکسته گوشواره
گریه سر.پناه تو بی کسی سپاه تو
کوچه قتلگاه تو حسن
ای به زهرا نور عین
ای کریم عالمین
ای غریب تر از حسین حسن
ای که خدای کرمی
صدساله که بی حرمی
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
دست رکاب بر سر پایم نمیرسید
آن اسب هم مخالف جنگ یتیم بود
وقتی که روی دامن تو سرگذاشتم
دیدم تو را چقدر نگاهت رحیم بود
حتی حضور زود تو هم فایده نداشت
آن لحظه آمدی تو که حالم وخیم بود
از نعل اسب و دشنه و شمشیر و سنگ و خاک
هر چیز در بلندی قدّم سهیم بود
وقتی که بالبال زدم بین دست تو
زیباترین پریدن این یاکریم بود...
#قاسم_ابن_الحسن
/✅ گزیده مقتل
♦️ شهادت قاسم بنالحسن (ع)
امام حسن علیهالسلام هنگام شهادت، فرزندانش را به امام حسين سپرد و به ايشان وصيت كرد تا نسبت به آنها پدری كند. بنابراین قاسم بنالحسن، پسری كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، پيوسته در كنار ابیعبدالله بود.
از امام سجاد علیهالسلام نقل است، شب عاشورا پس از خطبه امام و اظهار وفاداری اصحاب و بنیهاشم، قاسم بن الحسن از امام علیهالسلام پرسيد: «عموجان! آيا من هم به شهادت میرسم؟»
حضرت فرمود: «پسرجانم! مرگ نزد تو چگونه است؟»
عرض كرد: «شيرينتر از عسل.»
فرمود: «آری به خدا. عمويت به قربانت! تو هم با من كشته ميشوی؛ بعد از آن كه به بلای عظيمی دچار شوی.»
حضرت قاسم (ع) روز عاشورا به محضر عمو آمد و اجازه ميدان گرفت. حضرت اجازه نداد و او را در آغوش كشيد. هر دو گريستند. سرانجام آنقدر دست و پای عمو را بوسه زد و اصرار كرد تا اجازه گرفت.
در حالي كه اشك بر گونهاش جاری بود، عازم ميدان شد و لباس معمولی بر تن داشت و زره و خود و ساز و برگی نداشت و تنها يك شمشير برداشت و چنين رجز خواند:
«ان تنكرونی فانا فرعالحسن
سبطالنبی المصطفی والموتمن
هذاحسين كالأسير المرتهن
بين اناس لاسقوا صوب المزن»
راوی میگوید: «نوجوانی از خیمهگاه خارج شد که صورتش، همچون ماه تابان درخشان بود. او مشغول جنگیدن با لشگر عمر سعد ملعون شد. در حالی که لشكر محاصرهاش كرده بود، «ابن نفیل ازدی» با شمشیر بر سر مبارکش زد. سر شکافته شد و آن نوجوان با صورت روی زمین افتاد. فریادی از ته دل کشید و عموجانش را خطاب قرار داد.
امام حسین علیهالسلام همانند باز شکاری وارد میدان شد و همانند شیر خشمگینی به سوی سپاه عمر سعد ملعون حمله کرد. حضرت با شمشیر به ابن فضیل ضربهای زد و چون او دست خود را سپر قرار داد، دستش جدا شد. نعرهای زد و صدایش را لشکریانش شنیدند و برای نجات او آمدند، اما بدنش زیر سم اسبان قرار گرفت و به هلاکت رسید.
راوی میگوید: «وقتی گرد و خاک میدان فرو نشست، مشاهده کردم که امام حسین علیهالسلام بر بالین حضرت قاسم ایستاده و قاسم از شدت درد، پاهایش را روی زمین میکشد. امام حسین علیهالسلام فرمودند: «دور باشند از رحمت خداوند آن گروهی که تو را کشتند و آن کسی که در روز قیامت با آنها مخامصه میکند، جد و پدر توست.»
سپس فرمودند: «به خداوند قسم بر عمویت سخت است که او را بخوانی، اما پاسخات را ندهد یا بدهد، اما پاسخ او برای تو سودی نداشته باشد. به خدا قسم امروز، روزی است که دشمنان عموی تو بسیار و یارانش اندکند.»
امام علیهالسلام بدن پاک و خونین حضرت قاسم را در آغوش کشید. وقتی سينه به سينهاش نهاده بود، پاهای آن نوجوان به زمين كشيده میشد. امام، او را به سوی خیمهگاه آورد و در کنار شهیدان اهل بیت (ع) قرار داد.
✍️ منابع:
لهوف/ سید بن طاووس
نفسالمهموم/ شيخ عباس قمی
مقتلالحسين ج٢/ خوارزمی
/✅ روضة العلما
⚪️مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی
🔘 موحضرت قاسم (علیه السلام)
امام حسین روز عاشورا، در چند مورد نفرین کردند. من به یک موردش اشاره میکنم که در آن موارد دل حسین (علیه السلام) خیلی سوخت. یعنی صحنه، برای حسین (علیه السلام)، صحنه جانگذازی بود که اینها را نفرین کرد. با اینکه میدانست انجام کارشان چیست، باز هم آنها را نفرین کرد. در یک عبارت گفت: «اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَاحرِمهُم بَرَکَاتِکَ اللَّهم لاتَرضَ عَنهُم أبَداً». خدایا بارش آسمان را از آنان بازدار! از برکتهایت محرومشان کن! بار خدایا! هرگز از این مردم خشنود نشو!
کجا بود که امام این جملات را گفت؟! من حالا یکی از آنها را میگویم. التماس دعا! بروم سراغ توسلم. مجلسی مینویسد: روز عاشورا امام حسین ایستاده بود. «فَبَرَزَ مِنَ الخَیمَةِ غُلامٌ لَم یَبلُغِ الحُلُمَ»؛ حضرت ایستاده بود، یکوقت دید نوجوانی از خیمهها بیرون آمد. بعضیها دارند که: «وَجهُهُ کَانَ کَفَلقَةِ القَمَرِ»؛ چهرهاش مثل ماهپاره بود. حق دارد حسین (علیه السلام) اینها را نفرین کند. یک ماهپاره بیرون آمد. خدمت حسین (علیه السلام) آمد و خواست که اجازه بگیرد تا به میدان برود. مینویسند: «فَلَمَّا نَظَرَ الحُسَینُ إلَیهِ قَد بَرَزَ»، وقتی امام حسین چشمش افتاد به این نوجوان که آمده، «إعتَنَقَهُ» او را در بغل گرفت، «وَ جَعَلَا یَبکِیَانِ حَتَّی غُشِیَ عَلَیهِمَا» اینقدر حسین (علیه السلام) گریه کرد، اینقدر قاسم گریه کرد... امام حسین اجازه میدان به او نداد. مینویسند: «فَلَم یَزَل یُقَبِّل یَدَیهِ وَ رِجلَیهِ حَتَّی أذِنَ لَهُ» آنقدر دست و پای عمو را بوسه زد، تا عمو به او اجازه داد که به میدان برود.
این صحنه از آن صحنههایی است که امام حسین شدیداً متأثر شده است، و شدیداً نگران قاسم بود. حضرت نگران قاسم بود. حمید بنمسلم میگوید: وقتی این جوان آمد، دیدم عمر ابن سعد عضدی رو کرد به من و گفت: «والله لأشُدَّنَ عَلَیهِ»؛ قسم خورد که من میروم و کارش را تمام میکنم. به او گفتم: «سبحان الله، ما ترید»؟ چه کار میخواهی بکنی؟ این همه دورش را گرفتند، آنها کافی نیستند که تو هم میخواهی بروی؟ میگوید: «فما ولّی وجهه حتی ضرب الغلام رأسه بالسیف»؛ میگوید قاسم رویش را برنگردانده بود که با شمشیر چنان به فرق قاسم زد، «فوقع بوجهه علی الأرض». قاسم به رو زمین افتاد... «فنادی یا عماه!» صدایش بلند شد، عمو را صدا کرد. حسین (علیه السلام) مثل یک باز شکاری، خودش را به قاسم رساند، صدای او آمد، اینطور سریع آمد اما چه دید؟ با چه صحنهای روبهرو شد؟ اینجا جا داشت نفرین کند، چون دید قاسم پاهایش را روی زمین میکشد
سعید_نسیمی
#شب_ششم_محرم الحرام 🏴
سبک #شور
#حاج_مهدی_اکبری
به روی لبهام قاسمه
همه دنیام قاسمه
عالم و آدم میدونن
هُرمِ نفسهام قاسمه
همه جا میگم میخونم
به خدا آقام قاسمه
حسین از لب تو می میریزه
عسل ناب آقا جون
نظری بر من نوکر
بده این دل را سامون
چشمونت آقا کرده شکارم
از هجر عشقت آقا خمارم
دیوانه زنجیریم آقا
بر آستانت افتاده کارم
یابن الحسن مولا مولا مولا 🔃 🔃
از همه بهتر قاسمه
شیر دلاور قاسمه
دل از همه عالم برده
قمر و دلبر قاسمه
خلف نجمه خاتونه
نوه حیدر قاسمه
حسین... میزنم می از سبویش امشبی را بی اراده
من خوشحالم چون که ارباب عشقُ به
ما ها داده
عالم بدور قاسم میگرده
مثل عموشه شیر نبرده
مثل باباشه دستش بخیره
قاسم آقا جون الحق که مرده
یابن الحسن مولا مولا مولا 🔃 🔃
▪️
▫️▪️
◾️▫️▪️
◽️
Banifateme_moharam1400_shab6_1.mp3
1.74M
|⇦•هم پریشان حسینم هم...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس سیدمجیدبنی فاطمه•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
|⇦•هم پریشان حسینم هم...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس سیدمجیدبنی فاطمه•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
هم پریشان حسینم هم پریشان حسن
ای به قربان حسین و ای به قربان حسن
روز اول مادرم چشمان من را نذر کرد
این یکی آنِ حسین و آن یکی آنِ حسن
*امام حسن و امام حسین با هم زور آزمایی میکردن، مادرش نگاه میکرد، زیر لب میگفت: جانم حسین! علی میگه: جانم حسین! یه وقت دیدن وجود نازنین پیغمبر نگاه میکنن زیر لب فرمود: جانم حسن! بابا فرموده بودید هر وقت میخواید تشویق کنید بچهی کوچیکتر رو تشویق کنید، صدا زد: زهرا جان! دیدم تو میگی: حسین! علی میگه: حسین! نگاه کردم دیدم همهی ملائکه الله میگن: جانم حسین! دیدم اینجا حسنم غریبه، پیغمبر مژده داد فرمود: در قیامت که همه گریانند، اشک ریزان حسن خندانند...*
هر شبی که فاطمه بر روضه هامان میرسد
هست گریان حسین و هست گریان حسن
نه که دنیا، دِینمان را هم کریمان میدهند
من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن
زیر ایوان نجف دیدم که روزی میرسد
یا حسن جان مینویسم زیر ایوان حسن
هر کجا رفتم دیدم کار دست مجتباست
بشکند دستم نباشد گر به دامان حسن
نه که تنها این دو شب کُلِ مّحرم میشویم
شب به شب تکیه به تکیه باز مهمان حسن
قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت
میرود جان حسین و میرود جان حسن
شد حسن یک ضربه زد ازرق همانجا شد دو تا
نعره زد عباس ای جانم به قربان حسن
روضه های ما همه لطف امام مجتباست
شکر هر شب میروم در زیر باران حسن
پیش زهرا آبرو داری کنیم و آوریم
هی گلاب و دسته گل یاد یتیمان حسن
↫@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
Banifateme_moharam1400_shab6_2.mp3
1.62M
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس سیدمجیدبنی فاطمه•✾•
●━━━━━━───────
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس سیدمجیدبنی فاطمه•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
وقتی خواست بره میدان، نه زرهی به اندازش بود نه کلاه خود، اومد اذن میدان بگیره ابی عبدالله اجازه نداد، اومد تو خیمه همچین که بچه بغض کرده داره گریه میکنه زانوی غم بغل گرفته، مادرش یه نگاه کرد گفت: عزیزم الان خوشحالت میکنم، از تو بقچه یه چیزی در آوُرد یه نامه ای رو، گفت: این دستخط بابات امام مجتبی است، فرموده: هروقت کربلا رسیدید اینو بدید به قاسم به عموش برسونه، اینقدر خوشحال شد نامه رو آوُرد مقابل عمو جان، سرش پایین همچین که اباعبدالله نامه رو باز کرد، چشمش افتاد به دستخط داداشش شروع کرد گریه کردن، حسن جان کجایی ببینی داداشت رو غریب گیر آوُردن، در آن نامه نوشته: حسین جان،! نیستم کربلا یاریت کنم، عوض من قاسمم میدان بره...
نوجوان دوازده سیزده ساله داریم یا نه؟ نگاه کن قد و قوارهی یه نوجوان دوازده سیزده ساله رو، ماه پاره بود نقاب به صورتش زده بودن...
همچین که عمو اجازه داد قاسم بره، سرمه به چشمش کشیدن، موهاش رو شونه کردن، نقاب به صورتش زدن، عمو عباس کمک کرد سوار بر مرکب شد، اما پاها به رکاب اسب نمیرسید، حالا داره میره عمه زینب داره دعاش میکنه، صدای گریهی اهل خیمه بلند شد، ابی عبدالله داره نگاه میکنه...
اینقدر عاشق بودن این عمو و برادر زاده، شیخ جعفر شوشتری میگه: پشت خیمه وقتی خواستن وداع کنن ابی عبدالله قاسم رو بغل گرفت، اینقدر این دو بزرگوار گریه کردن یه وقت دیدن حسین و قاسم غش کردن، حالا حسین داره همهی عشقش رو به میدان میفرسته، عمو قربون شمشیر زدنت عزیزدلم! مثل داداش حسنم شمشیر به دست گرفته، چقدر نترسه همه دارن براش وَ اِن یَکٰاد میخونن، صدای تکبیر بلند شد، خبر رسید به خیمه سرلشکرشون رو قاسم زمین زد، اما همهی اهل خیمه یه صحنه ای رو دیدن صدا ناله ها بلند شد، یه وقت دیدن حسین دست روی سر گذاشت، قاسم رو دوره اش کردن، یه وقت یه ناله ای رسید جلو خیمه ی عمو، به دادم برس حسین، وقتی رسید دید بدن غرق خونه، یه نانجیبی کاکُل قاسم رو گرفته...
نوجوانی که پاش به رکاب اسب نمیرسید، شیخ جعفر شوشتری میگه: ابی عبدالله بدن قاسم رو گرفت، بغل کرد، خواست بیاد سمت خیمه، میدیدن پاهای قاسم روی زمین کشیده میشد، اینجا میگه دوتا دلیل داره یا اینقدر مصیبت بر حسین سخت بود حسین با قد خمیده قاسم رو آوُرده به سمت خیمه، یا اینکه بدن اینقدر زیر سم اسب ها بوده....
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
Banifateme_moharam1400_shab6_3.mp3
619.8K
|⇦•بیا ببین که اومده بابا...
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس سیدمجیدبنی فاطمه•✾•
●━━━━━━───────
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
|⇦•بیا ببین که اومده بابا...
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس سیدمجیدبنی فاطمه•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
بیا عمو!
بیا ببین که اومده بابا، عمو!
این همه نیزه اومد از کجا، عمو!
بیا که موندم زیر دست و پا، عمو!
موهام عمو!
کشیده شد، شکسته بازوهام عمو!
سنگا همش خورده به اَبروهام عمو!
شبیه زهرا شده پهلوهام عمو!
چی میشه جسم بی زره
که مونده زیر مَرکبا
دیگه حتی بعیده که
جا شه این تن روی عبا
زخمای تنم، میسوزه ولی
من آخر شدم، هم قد علی
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین