eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
615 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
شب هفتم محرم 🥀🤞🤞 روضه ی حضرت علی اصغر(ع)⬇️ .حاج آرمین غلامی ای بزرگ همه ، نوزاد اباعبدالله  وارث غیرت اجداد اباعبدالله  حضرت محسن ِ اولاد اباعبدالله  با تو حاجت به همه داده اباعبدالله  پَر ِ قنداقه ی تو بال و پر نوکر هاست  چون عمو روضه ی تو چاره ی ما مضطر هاست شب هفتم چه قَدَر مثل شب تاسوعاست هر چه خواهید بگیرید شب معجزه‌ هاست یارمان باب ِ حوائج شده حاجات رواست  کرمش شامل عالم شده از بس آقاست این طبیبی که کُنَد درد ، دوا نشنیده  غالبا بیشتر از خواهشمان بخشیده کیستی ای همه صاحب نفسان نوکر تو ای بزرگان همه زانو زده در محضر تو رو زده آبروی عالم امکان سر ِ تو شیر سرخ عربستان شده آب آور تو ابر و باد و مه و خورشید و فلک حیرانت اکبر و قاسم و عباس بلاگردانت اینجاست که شرمندگی به اوج خودش میرسه...اباعبدالله الحسین باهزارآرزو این بچه روبرداشته برده سیرابش کُنه😭🥀 لااله الا الله...🍂 عباشو..... میگه یه قدم به سمت خیمه، یه قدم عقب برمیگرده...عجب صحنه ای شده... (عباشو طوری رو اصغر كشیده🍂 گمونم خیلی خجالت كشیده۲)🍂 اینم میدونم که بعضی از بزرگا و علمای ما هروقت کارشون گره می خورد روضه خوان دعوت میکردن میگفتن یه روضه علی اصغر بخون...🍂🌾 اون راننده میگفت درمسافرت بودم بین راه ماشین احتیاج به آب پیداکرد ترمز زدم کنارجاده ایستادم سطل آبی روبه دست گرفتم...هرماشین عبور میکرد اون سطل آب روبالا میگرفتم...شاید کمک کُنن اما ساعتی گذشت وماشینی نگه نداشت...خسته شدم نمیدونستم دراین هوای گرم چه کنم...ناگهان فکری به ذهنم رسید کودکی شیرخوار توماشین تو بغل مادرش بودرفتم بچه روبیرون آوردم روی دست قرار دادم، یه دست دیگه هم این سطل آبو گرفتم....بلافاصله اولین ماشین نگه داشت...آب دراختیار ماگذاشت...🌾 لعنت خدابه اون ... که چون حسینو دید علی اصغر به روی دستِش...😭🥀به جای قطره آب رودست پدر هدف تیر۳شعبه قرار دادن...😭🍂 روضه ی علی اصغر گره گشاست...شاید تنها جایی که خدا به اباعبدالله تسلیت گفت معلوم میشه که اباعبدالله خیلی از شهادت علی متأثر شد...😭 شرمندگی اینجاست.....آ..... درکتاب مُنتَهیُ الآمال از حضرت سکینه اینگونه روایت شده...روز نهم ماه محرم آب تمام شد...عطش وتشنگی به شدت به کودکان فشار آورد..‌.آب تمامی ظرفها مشکها خالی وخشک شد، منو دیگر کودکان به شدت تشنه بودیم...🌾 من خدمت عمه بزرگوارم حضرت زینب اومدم تابهش خبربدم...که کودکان تشنه اند...هنگامی که پیش اومدم خدمت عمه دیدم که اوبرادر شیرخوارَم حضرت علی اصغر ورودامنش گذاشته..علی جانم پسرم چرا نمیخوابی ۳🌾علی لای لای علی لای لای علی لای.. بخواب ای نوگل چشمان مادر آمدم ...دیدم علی رودامن عمه ام زینب...علی اصغر گاه می نشست، گاه برمیخواست...مثل ماهی که از آب دور افتاده باشه وبرآشفته بود..گریه میکردن...🌾🍂😭 اول زینب بهش فرمود صبرکن پسربرادرم، کجاست صبربرای تو...درحالی که اینقد تشنه هستی برعَمَت سخته صدای تورو بشنوه اما نتونه برات کاری کنه...🌾🍂😭حضرت سکینه می فرماید: هنگامی که من این سخنان رو از عمه شنیدم....گریه کردم 😭🌾 حضرت فرمود سکینه؟عرض کردم بله عمه جان...عمه ام گفت: چرا گریه میکنی من عرض کردم...بخاطر تشنگی و عطش برادرم علی اصغر دارم گریه میکنم...😭😭🥀دیگه به عمه ام زینب نگفتم خودم دارم می سوزم خودم تشنه مه...نتونستم بگم...🍂 الله اکبر...🌾 زبس من میگفتم عمه جان کاش پیش یاران وانصار میرفتیم شاید اونایی که درخیمه آب داشته باشن کمی به علی اصغر آب بدن...😭🌾 به سوی خیمه های عموهایم رفت دید همشون آب ندارن...کودکان خردسال حضرت رقیه بقیه بچه هااز تشنگی دادن تَلَف میشن درتاب وتَبَن...🌾 به دنبال ماراه افتادن...عمه ام توخیمه پسرعموهام رفت به خیمه عباس اما رفت آبی نبود...آب کجا بود...دوباره برگشت خیمه ی خودش...🥀 درحالی که نزدیک به ۲۵ بچه ی خردسال کودک تشنه وهمراه بودن....داد می زدن همه ی شهدا روی زمین کربلا جان دادن.. لااله الا الله اما علی اصغر روی دست بابا جون داد برا پدرخیلی سخته...الله اکبر...🍂 اباعبدالله جلو خیمه آمد یا اختاه ناویلنی ولدی الصغیر حتی اَودَعَهو.. خواهرم یه باردیگه فرزندمومیاری تا ببینمش.. تولهوف صفحه۶۶ اگه دقت کنید... چراگفت خواهر چرانگفت رباب بیار...گفت زینب بچه منومیشه بیاری...چرا ازمادرش نخواست علی اصغر روبیاره...؟من فکر کنم ابی عبدالله نمی خواست نگاه رباب بیفتد ازرباب خجالت می کشید...گاهی انسان باخواهر راحت تر حرف میزنه...لذا نخواست نگاش به رباب بیفته... بعضی از اهل ذوق می گویند: مادر دیگه نمی توانه بچه را نگه داره، دلش برابچه می سوزه...داده بود دست زینب... حالا کاری ندارم بچه روخواست...اونایی که بچه کوچیک دارن میدونن...وقتی بچه شون مریض میشه...دیدن مادر چقدر بی تابی میکنه...🌾آدم احساس‌ میکنه که خانه خاموش میشه
⬇️ادامه روضه حالا شما ببینید بچه بغل امام حسین اومده...با لبای خشکیده، صورتیکه از شدت تشنگی رو به زردی🥀 لبامثل چوب به هم می خوره، یه نقل هم اینه که امام حسین بچه را مقابل دشمن نیاورد... ابا عبدالله بچه روبه دست خودش گرفت... خم شد لبای مبارکو ببوسه...تاخواست لباروببوسه حرمله تیری رها کردخورد به علی اصغر.😭یه روایت دیگه هم هست بچه روگرفت آورد درمقابل دشمن آب خواست ... آه...برای آب التماس نمی‌کنم...الله اکبر 🌾 اما شمایی که میگید حسین برا حکومت اومده بگید ببینم این بچه چه گناهی داره...🌾🍂 بچه روبالا گرفت...گفت اگه به علی اصغر آب بدید می میره، آبم ندید می میره...😭 مثل ماهی دهنشو باز وبسته میکنه...بهش میگن تلَظی...🥀اباعبدالله قطع امید کرده...اگه به این بچه آب بدید می میره، آبم ندید می میره...بگید چه کُنم...درمقابل دشمن قرار گرفت...اگه فکر میکنید من آبو براخودم میخوام...پس خودتان این طفلو بگیرید سیرابش کنید...🥀 خودتون به علی اصغر آب بدید...روای میگه هنوز کلام امام تموم نشده بودناگهان تیر۳شعبه اومد گلوی اصغر نشست...😭😭یه وقت نگاه کرد دید فَذَبِحو مِنَ الاُذُنِ الی الاُذون گوش تاگوش علی روتیردَرید...😭چقدرمن😭مثل مرغ بسمل به روی دست پدردست و پامی زد.🌾 .وقتی دست بچه ای رو چیزی میبُره توچقدرناراحت میشی...دلت تاب نمیاره...😭 کجا رسداباعبدالله دست بگیرد زیر گلوی علی اصغر یه قطره از خونشو به زمین نریزه...😭خونوبه آسمون پاشید...شمااگه اطلاع داشته باشید درزمان پیغمبر وقتی دراُحُداونایی که مطالعه کردن میدونن...وقتی که سرپیغمبر شکست...🌾حضرت زهرا سلام الله زیر چانه پیغمبر رویه دستمالی گذاشت...که یه قطره از اون خون زمین نریزه...چون گفتن اگه... امام جعفر صادق فرمود:اگه یه قطره از اون خون به زمین می ریخت خدای تبارک و تعالی دنیا روکُن فَیَکون می کرد...لذا حضرت زهرا سلام الله گفت اگه من از این قطره خون بزارم زمین بریزه...همه ی دنیا نابود خواهد شد...😭 همین که می‌دونن امام حسین نتونست بچه را داخل خیمه بیاره... روضه ی من اینجاست التماسدعا...🍂اینکه گفتم خدایا هیچ مردی روشرمنده اهل وعیال نکُنه ...تواین یه خطه... آی...اباعبدالله همه جنازه هاروتاخیمه آورد امایه جنازه رونتونست بیاره اونم جنازه علی اصغر...اگه این جنازه رو داخل خیمه بیاره...😭 با اینکه علی اکبروآورده، قاسمو آورده...اما ممکن بود دخترا و بچه ها، دورش حلقه بزنند، مادرش جون بده...😭 لذا اباعبدالله علی اصغر و خیمه نیاورد همینطور تو قنداقه که بودبه دور صورتش می چرخوند...🌾 لااله الا الله...چی کشیدن خدایا...خدایا چی کشید ن...😭 آی...روضه ی علی اصغر وبرا مختار خوندن غَش کرد...🍂گفتن اگر در مجلس یزید بودی وسربریده شو توتَشت می دیدی مختار چه می کردی...🌾 قَرمانی دراختیار الدوله نقل کرده که نِعمان ابن بَشیر به همون صورت که یزید سفارش کرده بود اهل بیت راحرکت داده تا اینکه به مدینه رسید. فاطمه دختر امیر مومنان به خواهرش زینب گفت این مرد درحق ما بسیار نیکی کرده آیا میل داری ماهم درعوض یه چیزی بهش بدیم...🍂حضرت گفت ماکه چیزی نداریم زیوَرا وهمه چیز مارو به غارت بُردند اما یه دستبند وبازو بندی از ما مونده ببرید بدید نعمان... آوردن اگر قصد من براین کار پاداش...گفت خانوم من نمی خوام...اگر قصد من تواین کار پاداش بوده که این کارو نمی کردم...به خدابرای رضای خدا این کارو کردم...🌾یه لطفی درحق من می کُنین خانوم گفت چه چیزی؟ هرامری می گید...گفت یه تِکه ای از لباس شُهدا روبه من بده توکفن خود بزارم...یاعلی اصغر خیلی گرفتاریم باب الحوائج...😭حضرت دستمال خونی به فضه داد گفت ببر به نُعمان...آورد داد به نُعمان... دستمالی بوده که ابا عبدالله الحسین سرمبارک علی اصغر می بست...آی مردم خلاصه کنم تموم شد وقتتو گرفتم...آورد اباعبدالله علی اصغر وپشت خیمه خجالت می کشه...😭🥀خداهیچ مردی روشرمنده نکُنه ، هیچ مردی روخجالت زده نکُنه...علی روداره میاره...دیدن اباعبدالله باغلاف شمشیر پشت خیمه یه گودی داره میکَنه...🥀🍂چشم کارمیکنه دیدن علی اصغر وداخل گودی گذاشت...😭🥀یه وقت ندا اومد... یاحسین مَنماعلی رازیر خاک🥀 بُلبُلی گُم کرده گویا آشیان 🥀 تموم شد آقا این چند خط شعر...الله اکبر 🌾 آی...🍂حسین جان فقط بچه ام تشنه شه...نگاه کرد... یه نگاهی کرد شرمنده یعنی همین🍂پسرم ازنَفَس افتاد به دادم برسید...😭داد از این همه بیداد...به دادَم برسید...🌾 آی... نَشنَوَم صوتَ وَزین مادَرَکِ زینب من🥀زینب بگو مادرش نیاد به خیمه...اگه ببینه گلو پاره پاره شده دِق میکُنه...🥀 تشنه ام ؛شیر ندارم ؛چه کنم ؛حیرانم🥀 باید آخر چه به او داد به دادم برسید🥀 دیگر از شدت گرما و عطش همچو کویر🥀 چاک خورده لب نوزاد به دادم برسید🥀 آی...بوی آب و دل بی تاب و سپاهی بی رحم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌روز‌‌ترین‌‌رسانه‌آنلاين‌‌حاج‌ آرمین غلامی👆 ◼️ صوتی عزاداری‌شب هفتم محرم _شام جمعه۲۲تیر‌ماه۱۴۰۳ خاکسارکرمانشاه 🎙بامدّاحی‌: آرمین غلامی👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقاله علی اکبر.ع.mp3
3.23M
مداح.حاج آرمین غلامی۱۴۰۳ 📋 کانَ الحُسَینُ عَلَیهِ السَّلامُ إِذا نَزَلَ عَلَیهِ غَمٌّ أَو هَمٌّ کانَ یَنظُرُ إِلَی وَجهِ ابنِهِ عَليٍّ الأکبَرِ فَیَزول جَمیعُها 🔻هرگاه امام حسین علیه‌السلام اندوهگین یا دلواپس می‌شد، به چهره پسرش، علی اکبر علیه‌السلام، نگاه می‌کرد و همه اندوه و دلواپسی‌اش زدوده می‌شد. 🔖 برخی دیگر نیز نقل کرده‌اند: در شب عاشورا سیدالشهداء علیه‌السلام دائماً قد و بالای شهزاده علی اکبر علیه‌السلام نگاه می‌کرد و می‌فرمود: 📋 «فِداكَ أَبوكَ» 🔻«پدرت فدایت شود.»(۲) 🔖 وقتی که حضرت علی اکبر علیه‌السلام از سیدالشهدا علیه‌السلام اجازه رفتن به میدان طلبید، امام علیه‌السلام آهی از دل کشیدند و فرمودند: 📋 یا وَلَدی و یا قُرّةَ عینی 🔻ای پسرم! ای نور چشمم! لااقل کمی راه برو تا من یک دل سیر، نظاره‌ات کنم. 🥀 سپس فرمودند: چه آرزوها که در دلم ماند! خدا روی ابن سعد را سیاه کُند 🔖 و در آخر هم وقتی که سیدالشهداء علیه‌السلام بر بالین بدن ارباً اربای علی اکبر علیه‌السلام حاضر شدند، در یکی از جملات اینگونه فرمودند: 📋 فَاِذا نَطَقتُ فَأَنتَ اَوَّلُ مَنْطِقِی و اِذا سَکَنْتُ فَأَنتَ في مِضمارِی ▪️بعد از داغ تو، اگر حرف بزنم، فقط علی علی می‌گویم و اگر ساکت باشم، در دلم علی علی می‌گویم ✍ طُفِیل عشق حسین‌اند آدمی و پری تو آمدی، که دل از دلبر جهان ببری جوانِ خوش قد و بالا! کریم آل حسین! چنان حَسن، به کرامت در این قبیله، سَری به خَلق و خُلق: محمد؛ مرام و نام: علی به تو رسیده چه میراث‌های پر گهری چه کرده است عبور تو با دلش؟ وقتی که از مقابل چشم حسین، می‌گذری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقتل علی اکبر.ع،،۲.mp3
3.38M
به‌روز‌‌ترین‌‌رسانه‌آنلاين‌‌حاج‌ آرمین غلامی👆 ◼️ صوتی عزاداری‌شب هفتم محرم _شام جمعه۲۲تیر‌ماه۱۴۰۳ خاکسارکرمانشاه 🎙بامدّاحی‌: آرمین غلامی👇
حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام 🤞 .حاج آرمین غلامی 🔰 حکایت زیبا و جانسوز مردی که در خواب رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را دیده بود و در بیداری ... در نقلی آمده است: 🔹روزی یک مرد مسیحی وارد مسجد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شد. مردم که او را در مسجد دیدند به او گفتند: تو مسیحی هستی! از مسجد خارج شو! مرد مسیحی به آنان گفت: شب گذشته در خواب، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت عیسی علیه‌السلام را دیدم. 🔸 حضرت عیسی علیه‌السلام به من فرمودند: به دستان مبارک خاتم الانبیاء صلی‌الله‌علیه‌وآله اسلام بیاور که به درستی پیامبر این امت است. من به دست او اسلام آوردم و اکنون آمده‌ام تا اسلام خود را با مردی از اهل بیتش تجدید کنم! 🔹 پس او را به محضر امام حسین علیه‌السلام آوردند. همین که به محضر حضرت رسید، خود را بر پای امام علیه‌السلام انداخت و شروع به بوسیدن پاهای آن حضرت کرد. بعد خوابی را که شب گذشته دیده بود، برای آن حضرت تعریف کرد. در آن هنگام سیدالشهداء علیه‌السلام فرمودند: 📋 أ تُحِبُّ اَنْ آتیکَ بِشَبیهِهِ؟ قالَ: بَلیٰ سَیّدی! 🔻آیا دوست داری کسی که شبیه به رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله است را نزد تو بیاورم؟ گفت: بله، ای آقای من! 📋 فَدَعَی الحُسَینُ علیه‌السلام بِوَلَدِه عَلِیّ الاکبَر و کان اِذ ذاکَ طِفلٌ صَغیرٌ و قَد وَضَعَ عَلی وَجهِهِ البُرقَع فَجیء به الی اَبیه، 🔻پس امام حسین علیه‌السلام فرزندش علی اکبر را ندا داد؛ در آن زمان او کودکی بود و در حالی که بر صورتش نقاب انداخته بود، او را نزد پدر آوردند. 📋 فَلَمّا رَفَعَ الحسین علیه‌السلام البُرقَعَ مِن وَجهِهِ وَ رَآهُ ذلکَ الرَجُلُ وَقَعَ مُغمیٰ عَلَیه. 🔻هنگامی که سیدالشهداء علیه‌السلام نقاب را از روی صورت علی اکبر علیه‌السلام برداشتند و آن مرد او را دید، از هوش رفت. 🔹 حضرت فرمودند: آب به صورت او بپاشید! زمانی که به هوش آمد، سیدالشهداء علیه‌السلام به آن مرد فرمودند: ای مرد! آیا این پسر من، شبیه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله است؟ مرد گفت: به خدا قسم آری! 🥀 امام حسین علیه‌السلام به او فرمودند: اگر تو چنین فرزندی داشتی و خاری به پای او می‌رفت، چه می‌کردی؟ مرد جواب داد: «می‌مُردم!»؛ در این‌جا بود که سیدالشهداء علیه‌السلام به او فرمودند: 📋 اُخبِرُکَ أنّی أریٰ وَلَدی هٰذا بِعَیني مُقَطَّعاً بِالسُیُوفِ إرباً إرباً ▪️اکنون به تو این خبر را می‌دهم که روزی این پسر را با چشمان خودم می‌بینم در حالی که با شمشیر بدنش را قطعه قطعه کرده‌اند... 📚ثمرة الاعواد، ج۱ ص۲۳۰ 📚مفتاح الجنة،نسخه‌خطی، ص۱۷۵ (با اندکی تفاوت) ✍ ای ز سر تا به قدم جان اباعبدالله روح پیغمبر و ریحان اباعبدالله سیرتَتْ سیرت پیغمبر و بازوتْ، علی صورتت روضه‌ی رضوان اباعبدالله چشم و ابرو، قد و بالات، سر و صورت و خال «نور» و «مزمّل» و «فرقان» اباعبدالله همه دم عاشق سرباختن و جان دادن همه جا گوش به فرمان اباعبدالله هر که بر دامن تو دست توسل آرد دست آورده به دامان اباعبدالله داشتی جان به لب از تشنگی و می‌گفتی به فدای لب عطشان اباعبدالله حیف پیشانی تو ای مَه خورشید جمال چاک شد مثل گریبان اباعبدالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا