پارت 182
از نیم ساعتی که گفته بودم چند دقیقه بیشتر نمانده بود، نگاهی به ریحانه انداختم انگار خیلی ذوق داشت که بعد از چندین وقت دوباره من را می بیند .دلم به حالش می سوخت که اینجوری یهو گذاشتم رفتم و بهش سر نزدم.
به درب خانه کمیل که رسیدیم میخواستم زنگ طبقه پایین که کمیل بود را بزنم اما بعد پشیمان شدم حتما دوست ندارد که خودش بیاید چون وقتی می خواست ریحانه را به من تحویل دهدزهرا خانم را گفته بود.
تو راه برگشت بین منو سعیده سکوت بود تا اینکه سعیده گفت:بریم یه شیر موز بزنیم به رگ. از لحن مشتی گفتنش خنده ام گرفت اما بلند نخندیدم چون گفتم ناراحت نشود بی جنبه نبودا ولی هر کس غروری دارد.
— نه باید بروم به خانه دارد دیر می شود به مادر هم نگفتم نگران میشود.
— ای بابا توهم که!
بهدر خانه که رسیدیم کلی اصرار کردم بیاید تو اما نیامد گفت کار دارم .
از اسانیور که بیرون امدم بوی عجیبی رو حس میکردم، رفتم داخل خانه حدسم درست بود اسرا خانم شام مان را سوزانده بود .
رفتم جلو و گفتم:
به به اسرا بانو رو ببین چه کرده بعدم بلند خندیدم .
اسرا که انگار از خودش انتظار همچین کاری را نداشت گفت:
خب چیکار کنم یه دقیقه رفتم از مامان بپرسم ادویه ها رو چقدر بریزم اومدم دیدم سوخته.
بحث و ادامه ندادم وبه اتاقم رفتم لباسام رو عوض کردم ویه تیشرت ابی یخی با یه شلوار راحتی پوشیدم و مشغول خوندن کتاب شدم که مادر برای خوردن شام صدایم کرد.
- مگه از اون شام چیزی هم مونده که سالم باشه همش جزغاله شده بود که
- اره مادر یه چیزایی از ناهار ظهر مونده بود همونارو گرم کردم .
بعد از شام با اسرا سفره رو جمع کردیم و ظرفا رو شیتیم بعدش به اتاقم رفتم تا بخوابم حسابی خسته شده بودم.
کم کم داشت خوابم میبرد که گوشیم زنگ خورد ارش بود تماسو وصل کردم .
- سلام بر عالیاحضرت حال شما
- سلام به همسر گرامی من خوبم تو چطوری
- مگه میشه تو حالمو بپرسی و منم بگم بد، ببینم فردا رو که میای خونه ما دیگه واسه خودت برنامه که نچیندی ؟
لبخندی زدم و گفتم:
نه فردا رو کلا در خدمت شمام .
خوشحال شد و گفت:
پس فردا میام دنبالت در خونتون
باشه ای گفتم وخداحافظی کردم
صبح انگار کسی داشت تکونم میداد بیدار شدم پلکامو باز کردم دید م اسرای
- پاشو ارش نیم ساعته دم در منتظرته
تااینو گفت یاد قول دیشب افتادم زودی بلند شدم فوری فوتی اماده شدم و بیرون زدم.
تسلای دلِ جاماندهها
اَللّهُمَ اَرزُقنـٰا
فِي اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن
وَ فِي اَلْاٰخِرَۃ شِفٰاعَة اَلْحُسَیْن...
#اربعین۱۴۰۲
#جامانده
#کربلا
مهمنیستکهقبلاچهگناهیکردی ،
اینمهمهکهخودتوازاوننجاتبدی ،
توبهکنیودیگهسمتشنری !
اونوقتهکهمیشیعزیزدُردونهخداوامام زمان.
هنوزمدیرنشده..
#حدیث
رسول الله صلىاللهعليهوآله :
تُعرَضُ الأعمالُ يَومَ الاثنَينِ والخَميسِ ، فمِن مُستَغفِرٍ فيُغفَرُ لَهُ ، ومِن تائبٍ فيُتابُ عَلَيهِ، ويُرَدُّ أهلُ الضَّغائنِ بِضَغائنِهِم حَتّى يَتوبوا ؛
روز دوشنبه و پنج شنبه، اعمال عرضه مى شود. گناهان آمرزش خواه آمرزيده مى شود و توبه توبه گر پذيرفته مى گردد و كينه هاى كنيه ورزان برگردانده مى شود تا توبه كنند.
🇮🇷مــڪٺـبـ حـآجــے🇮🇷
نجف اشرف نائب الزیاره همگیتون🥲❤️
خوش به سعادتتون❤️
زیارت قبول
التماس دعا🥺
◖✨💛◗
عمریپدرمگفتکهفرزندخلفباش
یعنیکهفقطبندهیسلطاننجفباش:)
#امام_حسین
#اربعین