eitaa logo
🇮🇷مـ‌ـڪ‌‌ٺـ‌بـ حـ‌آجـ‌‌ـ‌ے🇮🇷
103 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
89 فایل
«اینجا آغوش حاج قاسم می‌باشد» میگفت: باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم! "آنکس که باید ببیند، می‌بیند...!" #حاج‌قاسم🌱 * آیدی مدیر* @ya114zeinab ﴿شروع خادمیت ¹⁴⁰²_³_¹⁵﴾ "پایان انشاالله شهادت در آغوش امام زمان" کپی حلال فقط برای ظهور✌️تا صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
میگفت: اگر‌ از‌ دست‌ کسی‌‌ ناراحت‌ هستید..! دورکعت‌ نماز‌‌ بخوانید‌ و بگویید🕊 خدایا این‌ بنده‌ی‌‌ تو حواسش‌ نبود من‌ از او‌ گذشتم‌‌ تو هم‌ بگذر..:)
الهی هممون عاقبتی مثل آقای قاسمی داشته باشیم ایشون تو راه کربلا یه پست گذاشتن : ای کاش که در راه کربلا بمیرم ! عمود ۶۰۱ دچار ایست قلبی شدن و در راه معشوق جون دادن ..." قشنگ نیست؟! مردنی این چنین آرزوست"
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال‌وهوای حرم سیدالشهدا در روز اربعین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اِنَ الحُسِین مِصبٰاحُ الهُدٰی و سَفـِینهَ النَجٰاتْ 🌝🌾 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
♨️ فواید دائم الوضو بودن 1⃣ رزق و روزی فراوان میگردد: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد. 2⃣ حسنه براى او نوشته مى شود: امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک كند، یك حسنه براى او نوشته مى شود و كسى كه وضو بگیرد و صبر كند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود. 3⃣ عمر طولانی می شود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید. 4⃣ خواب با وضو، عبادت است: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود. 5⃣ مرگ با وضو، شهادت است: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود. 6⃣ سبب نورانیت در قیامت می شود: پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله می فرمایند: فردای قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه‌ ی امّت‌ها در حالی محشور می‌کند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند رو سپیدند و پیشانی‌های نورانی‌ دارند. 📚 مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱، ص ۳۵۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اربعین یعنے چهل منزل عزا اربعین یعنے شبے بےانتها اربعین یعنے غریبے بےکسے اربعین یعنے همه دلواپسے اربعین یعنے چهل منزل سفر اربعین یعنے همه خوف وخطر اربعین حسینے تسلیت باد🏴
# پارت 187 بعد از اینکه ارش رفت دراز کشیدم و به اتفاقای امروز فکر میچردم به اینکه توی این مدت کم چقدربه ارش وابسته شدم اصلا فکرشم نمی کردم اوندختری که حتی به ارش نگاه نمی کرد وتوجه حضور اون توی کلاسا نمیشد الان اینجوری شده دیوونه ی اون ٬ با فکر به همین قطه ها کم کم چشمام گرم خواب شد. ( ارش) - سلام خان داداش چطوری چخبر از ترکیه - سلام ممنون خوبم ارش مگه فراموش کردی امروز باید بیای فرودگاه دنبالم - نه با با چی میگی خان داداش من دارم لحظه شماری می کنم که تو بیای حلا روزی که تو بخوای بیایُ فراموش کنم مگه میشه - خیله خب باشه فراموش نکردی ببین میخواستم بگم امروز ساعت ده بیادنبالم - به چشم سوغاتی که یادت نرفته - از دست تو ارش بزار برسم بعد به فکر سوغاتی هات باش - باشه باشه ببخشد خان داداش کاری نداری - نه دیر نکنی. ( راحیل) باصدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم مادر بود جواب دادم - سلام مامان جان - سلام مادر خوبی - شکر خوبم - صدات چرا گرفته - چیزی نیست خواب بودم نگران نباش - اها میگم راحیل امروز ناهار بیا خونه خودمون اسرا زحمت کشیده غذا از اون خارجکیا درست کرده - اوه پس خدا بخیر کنه باشه میام - خب پس منتظریم بعد از اینکه قطع کردم ارش وارد اتاق شد - اماده شو نیم ساعت دیگه میریم فرودگاه دنبال کیارش - من نمیتونم بیام - یعنی چی چرا نمی تونی - مامان زنگ زد گفت بیا خونه خودمون - اینکه کاری نداره زنگش بزن بگو میخوایم بریم دنبال کیارش دلم میخواست بگم خونه خودمون راحت ترم اخه کیارش از من دل خوشی نداره ولی باز دلم نمی اومد روی ارش زمین بندازم - باشه میام - افرین حالا شدی خانم خودم . گوشی رو برداشتم و به اسرا پیام دادم سلام به خواهر قشنگم ببین امروز دلم میخواست بیامدو دست پختت رو بخورم اما کیارش میخواد از ترکیه بیادواسه همین باید بریم اونو بیاریم نمی تونم ناهار بیام خونه ولی تو واسم نگهدار خیلی نخوری چاق بشیاا. بعدم جلدی پاشدم اون مانتویی که با ارش خریدیم بایه شلوار دمپا مشکی پوشیدم از اتاق بیرون رفتم روبه ارش گفتم بریم - یکم صبر کن تا مژگان هم اماده بشه بعد با هم دیگه بریم یه ده دقیقه ای نشسته بودیم دیگه کم کم داشتم کلافه میشدم تا اینکه اومد اونم با چه وضعی یه ارایش غلیظ بایه شلوار جذب و یه مانتوی جلو باز سعی کردم به روی خودم نیارم ارش هم متوجه شد ولی به خاطر بار داریش مراعات کرد. به سمت ماشین رفتیم و راه افتادیم توراه بعضی وقتا مژگان غر میزد که چه موزیک های مضخرفی داری ٬ ولی خب چیکار کنیم اینم از شانس جاری ماست . به فرودگاه که رسیدیم یکم منتظر بودیم بکم هم دور خودمون میچرخیدیم که کیارش رو پیدا کنیم ٬ وقتی اومد دوتا چمدون دستش بود ارش باهاش دست دادو بوسیدش خیلی گرم باهاش صحبت می کرد وقتی هم نوبت به مژگان رسید مثل ارش باهاش گرم صحبت نمی کرد . یه طوری رفتار می کرد که انگار من اصلا وجود ندارم انگار منو ندیده ولی زشت بود که حتی یه سلامم نمی کردم. - سلام اقا کیارش خوبید - سلام خوبم بعد هم یه نگاه تحقیر امیز به سرتا پام کرد با این نگاهش نابود شدم به سختی داشتم بغضم را کنترل می کردم ولی نباید به روی خودم بیارم وقتی میخواستیم یمت ماشین بریم ارش یکی از چمدون ها رواز کیارش گرفت و اومد کنار من ایستاد مژگان هم رفت کنار کیارش .
حکایت عبدالله دیوونه 🌹اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . . یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔 مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !' عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. . خونه ما 💔💔 بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست ... !! چجوری حسین حسین خونه ما باشه کتکش زد . . گفت عبدالله من نمیدونم تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه عبدالله قبول کرد معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . . روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔 رفت ؛ از شهر خارج شد بیرون از شهر یه آقایی رو دید آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟! عبدالله دیوونه گریش گرفت تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . . آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔 عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔 رسید به مغازه حاج اکبر گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! امانتی یابن الحسن رو داد بهش رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔 رسید به خونه شب شده بود . . دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت چه هیئتی شد اون شب 💔 آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻‍♂ عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍 میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود حواست بود خرج هیئتت رو نداره اینجوری هواشو داشتی آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ... *میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!*🚶🏿‍♂ میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔 یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن...بحق مادرت . 💔😭😭 هر کس خوند ودلش شکست برا فرج امام زمان عج دعا کنه وثوابش رو هدیه کنه نثار اموات همه مومنین *کپی با ذکر صلوات* 🍃 *اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🍁* 🌴🌴🌴🌴🙏 ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨
•بیمارفقط‌درطلب •لطف‌طبیب‌است↓ •ما‌منتظر‌نسخه‌ے‌درمان‌حسینیم♥🥺 کربلا نرفتی بیا اینجا 😭 بدو جا نمونی🥺 تا لینک پاک نشده بکوب روی لینک👆🙈
درسته سردار شهید شده اما همه جا هست حواسش به همه اونهایی که دلی دارند برای حفظ انقلاب زحمت میکشند هست😭