#یا_امام_حسن
دست کریم توست
امیدم که هیچگاه
چشمی به دستِ
یاری مردم نداشتم...
#کریم_اهل_بیت
#دوشنبه_های_امام_حسنی ...💚
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختری که با شنیدن مداحی سید رضا نریمانی چادری شد♥️
#حجاب
#تلنگر
#کپی با صلوات♡
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
شهید «محمد نیرآبادی»:❤️❤️📣📣📣📣
ای خواهرم! بیش از هر چیز که پشت ابرقدرتها را به لرزه درآورد و ضربه مهلکی است که بر سر آنان فرود میآورد؛ حجاب و عفاف توست که تأثیرش بیش از ریختن خون هر شهید است.
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
📆 #روز_شمار_شهدایی
🔆امروز #سه_شنبه ۲۵ آذر ماه ۱۳۹۹ مصادف با ۲۹ ربیع الثانی
📖ذکر روز سه شنبه: یا ارحم الراحمین (صدمرتبه)
✅ذکر روز سه شنبه موجب روا شدن حاجات می شود.
💠شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
در ایام شهادت بانوی دو عالم وبا توجه به نزدیک شدن به سالگرد شهادت
🌹سردار دلها حاج قاسم سلیمانی 🌹
مسابقه کتابخوانی از کتاب فوق العاده جذاب
🌸من میترا نیستم🌸
(شهیده زینب کمائی)
شهیده 14 ساله ای که به جرم مذهبی بودن توسط منافقین با گره چادرش بشهادت رسید
داستان برای افراد علاقمند در کانال موجود و قبلا بارگزاری شده است
🔴قید شرعی شرکت در مسابقه:
حتما هر نفر باید شخصاکتاب را مطالعه کند
و
حتما عضو کانال باشند
📌جوایز فوق العاده:
🎁نفر اول تا پنجم کارت هدیه 100 هزار تومانی
🎁نفر ششم تا دهم کارت هدیه 50 هزارتومانی
بعلاوه هدیه معنوی ویژه بهمراه کتاب سه دقیقه در قیامت و سربند
سوالات مسابقه اول دی ماه در کانال بارگزاری خواهد شد
🔴زمان شرکت در مسابقه:
اول تا دهم دی ماه
🔴قرعه کشی:
شب شهادت سردار دلها
همراهان این مسابقه:
فضای مجازی ناحیه مقاومت سپاه گناباد
پیروان عترت هیئت رزمندگان گناباد
ستاد عتبات عالیات شهر خضری
و پاتوق کتاب گناباد
دوستان خود را برای یک مسابقه جذاب دعوت کنید
لینک کانال در پیامرسان تلگرام و ایتا
http://Eitaa.com/banooye_dameshgh
@banooye_dameshgh
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
BQACAgQAAx0CWTEf3AACQrJf2E11gQRAjQ3Ivmgk2QUzF4Rv0wAC3gcAAsHmwVJk4zwM-Ijkxx4E.pdf
854.2K
فایل pdf کتاب من میترا نیستم
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
🔴 در کشورهای غیر اسلامی، طبیعی است که زنها آن پوششی را که ما اعتقاد داریم باید زن داشته باشد ندارند؛ ولی ما به این اعتقاد پايبنديم که باید زنان در عین فعّالیّتهای سازنده و بسیار موثر خودشان در همهی شؤون جامعه، از پوشش مناسبی برخوردار باشند؛
🔺 و اختلاط و امتزاج زن و مرد را
به آن شکلی که امروز در اروپا
و جوامع غربی معمول هست،
قبول نداریم.
#سخنان_رهبر
۶۴/۱۱/۱
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
ســــــلام🍂
صبح زیباتون بخیر
آرزو می کنیم 🍂
در این روز زیبا
دلتون پر از محبت 🍂
روز تون پُر از رحمت
زندگیتون پر از برکت
لحظههاتون پر از موفقیت 🍂
و عاقبتتون ختم به خیر باشه
امیدوارم در کنار عزیزان
روز خوبی پیش رو داشته باشید🍂
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
#ابوحلما💔 قسمت دهم: حقیقت -چرا چیزی نمیگی +نمیدونم چی بگم -تو فقط چند دقیقه از زندگی بچه های سرطان
#ابوحلما💔
قسمت یازدهم: صراط
محمد درِ ماشین را باز کرد و پیاده شد و رو به حلما گفت:
این مرده کیه با داداشت حرف میزنه؟
حلما همانطور که پیاده می شد نگاهی به سمت چپش انداخت و گفت:
+دوستِ میلاد
-هر وقت میلادو میبینم این باهاشه خیلی از میلاد بزرگتر میزنه
+آره فکر کنم از تو هم بزرگتره، سربازی میلاد که تموم شد آخرهفته ها چندباری رفت هیئت فکر کنم همونجا دوست شده باهاش
میلاد که آنها را دید برخلاف همیشه، با چهره ای گرفته و اخم عمیقی جلو آمد و رو به محمد گفت:
×سلام... چه عجب از این ورا؟
-سلام میلاد جان خیرباشه جایی میری؟
×اگه زحمتی نیست مارو برسون ترمینال
-شمارو؟
×آره...صادق جان بیا...منو دوستمو
محمد نگاهی به حلما انداخت و بعد رو به حلما گفت:
پس به مادر بگو زود میام
حلما لبخندی زد و دکمه آیفون را زد.
محمد همراه میلاد و صادق به طرف ماشین رفتند. وقتی سوار شدند صادق گفت: سلام علیکم
محمد کمربند را بست و در آیینه نگاهی به صادق انداخت و پاسخ سلامش را داد. بعد رو به میلاد پرسید:
-به سلامتی سفر میری؟
× میریم قم
-زیارت دیگه؟
×نه...هیئت
-چه هیئتی که از زیارت واجب تره؟
×جلسه داریم با حاج آقا
یکدفعه صادق اخمی کرد سرش را جلو آورد و گفت:
*بازجوییه برادر؟
میلاد بلافاصله نفسش را با بی حوصلگی بیرون داد و گفت:
×تو خونه زندانی مامان خانم، بیرون خونه هم اینطوری
محمد خنده ای کرد و گفت:
سخت نگیر داداشم به جاش زن بگیر خیلی خوبه ها
یکدفعه ابروهای درهم کشیده میلاد باز شدند و لبخند روی لبانش نشست.
محمد با کف دستش محکم روی پای میلاد کوبید و به شوخی گفت: مثل اینکه بدتم نیومد...آره؟
صادق خودش را جلوتر کشید و گفت:
البته مسائل هرکس مربوط به خود شخصه
محمد دنده را عوض کرد و بعد از مکث کوتاهی رو به میلاد پرسید:
-خب چه خبرا؟ چه میکنی این روزا؟
×جلسه و هیئت و یکم مطالعه
-چه خوب...اگه بخوای حرفه ای مطالعه رو شروع کنی بهت یه سری کتاب معرفی کنم، حالا تو چه زمینه ای مطالعه میکنی؟
یکدفعه صادق خودش را از سمت راست صندلی میلاد، جلو کشید و دهانش را به گوشش نزدیک کرد و چیزی نجوا کرد که اخم های میلاد در هم رفت و گفت:
یه سری کتاب هست دیگه اگه بشه تندتر برو ما عجله داریم.
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم✍؛ سین.کاف.غفاری
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
#ابوحلما💔 قسمت یازدهم: صراط محمد درِ ماشین را باز کرد و پیاده شد و رو به حلما گفت: این مرده کیه
#ابوحلما💔
قسمت دوازدهم: چاه عمیق
محمد پایش را روی پدال گاز فشرد و گفت:
-کمربندتم ببندی...
صادق همانطور که به صندلی تکیه زده بو گفت:
*برادر شما همیشه اینقدر در کار دیگران ورود میکنید؟
-البته این دیگران برادر خانم بنده ست بهش علاقه دارم برا سلامتیش گفتم کمربندشو ببنده نهایتا اجباری هم نیست ولی مثل اینکه شما زیادی معذبی
*بله من به برادر میلاد گفتم ماشین بگیریم شما آهسته میری آخرش میترسم به صحبتهای گرانقدر سید نرسیم
-از این تندتر که خلافه! هنوز تو شهریم بچه ای یه دفعه میگذره... حالا فوقش نرسیدید از بقیه میپرسید، اصلا صحبتهای رهبر هم وقتی موردی پیش بیاد نتونیم بشنویم پیگیری میکنیم مکتوبشو میخونیم یا از کسی که شنیده میپرسیم...
صادق این را که شنید صورتش قرمز شد و گفت:
*مشکل شما اینه که فکر میکنید رهبرتون بالاتر از همه ست
-رهبرتون؟ رهبر امت اسلامیه... به ظاهر مذهبیتون نمیاد که ...
*هرکی علی رو قبول داشت باید حسینم قبول داشته باشه؟
-رسما داری میگی...
×ای بابا ول کنید جانِ میلاد
-میلاد جان اجازه بده میخوام ببینم این برادر صادق شما چطور در مورد نایب امام زمان(عج) اینجوری حرف میزنه!؟
*اگر امام زمان نایب بخواد چرا سید ما نباشه !؟
-نه مثل اینکه مسئله شما چیز دیگه ست...نایب امام زمان(عج) به گفته خود معصومین باید عادل و باتقوا و با شجاعت و بصیرت باشه، کسی که جامعه اسلامی رو متحد کنه نه اینکه جیبش پر از دلارای انگلیسی و آمریکایی باشه و به جای اسلام، مجلس لعن و فحاشی و خودزنی برپاکنه تا از شیعه یه چهره خونریز و پرخاشگر تو دنیا نشون بده و مدام شیعه و سنی رو به جون هم بندازه تا تو سایه جنگ و اختلاف داخلی، دشمنا با امنیت به جنایتاشون مشغول باشن اصلا چرا این به اصطلاح حاج آقای شما یک کلمه از ظلم و جنایات صهیونیستا نمیگه به مسلمون کشی شون اعتراض نمیکنه بعد مدام با نظام اسلامی ایران دشمنی میکنه.....
*آخه پدر....بزن کنار تا یه حرف بیخودی از دهنم در نیومده
×آره محمد بزن کنار به خدا بد میشه
-میزنم کنار ولی این نابرادر تنها پیاده بشه
*فقط بخاطر میلاد چیزی که لایقشی نثارت نمیکنم وگرنه هرکی صدتا کمترش پشت سر حاج آقامون گفته مشت و ...
-حرف ناحقی که زدی از صدتا فحش و مشت بدتر بود...به سلامت
*پیاده شو میلاد
-میلادجان کجا؟ شما مهمون دارید. بیا برگردیم خونه
*میلاد اگه الان اومدی که اومدی وگرنه دور منو و هیئت و همه چی رو خط بکش
×محمد من باید برم
-چرا باید؟ داداشم اصلا تا خونه من هیچی نمیگم فقط بیا بریم خونه مادر و حلما...
*برادر میلاااااااد
×خداحافظ محمد
میلاد پیاده شد و با قدم های مردد دنبال صادق راه افتاد. لحظاتی بعد سوار ماشینی شدند. میلاد قبل از سوار شدن سرش را برگرداند و به محمد نگاهی انداخت اما با کشیده شدن دستش در ماشین نشست.
محمد به دور شدن ماشینی که آنها را سوار کرده بود، خیره شد. بعد ماشین خودش را روشن کرد. نفس عمیقی کشید و شروع کرد زیرلب آیت الکرسی خواندن...
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم✍؛ سین.کاف.غفاری
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
#گزارش
#بینالملل
💉مقررات اهدای خون برای مردان همجنسگرا و دوجنسگرا در بریتانیا آسانتر می شود
⏩پیش از این مردان همجنسگرا و دوجنسگرا باید سه ماه از رابطه جنسی پرهیز میکردند تا بتوانند خون اهدا کنند اما اکنون این موضوع بررسی میشود و اگر این مردان در رابطه درازمدت با شریک جنسی خود باشند میتوانند بدون پرهیز سه ماهه هر وقت خواستند خون اهدا کنند
🔻مقررات جدید از تابستان آینده به اجرا در میآیند و بر اساس آن تمام داوطلبانی که فقط یک شریک جنسی داشتهاند و با او بیش از سه ماه در رابطه بودهاند صرفنظر از جنسیت شریک جنسی یا نوع رابطه جنسی، هر وقت خواستند میتوانند خون اهدا کنند.
🔻مت هنکوک وزیر بهداشت بریتانیا گفت این "قدم مثبت" افراد را بر اساس رفتارهایشان در نظر میگیرد نه بر اساس گرایش جنسیشان
📌روز به روز دارن بیشتر از افراد همجنس باز حمایت می کنن.جالب اینجاست که از نظر علمی هم به این نتیجه رسیده بودن روابط حرام بیماری های خونی رو افزایش میده ولی به دلیل تغییر سیاست هاشون و شاید کاهش ذخایر خونی قوانینشون رو تغییر میدن
🌐منبع:https://www.theguardian.com/world/2020/dec/14/blood-donor-rules-to-be-relaxed-for-gay-and-bisexual-men-in-england
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺با چادر در دانشگاه آمستردام حاضر شد و مدرک دکترای خود را دریافت کرد.
✅ حجاب مانع از رشد او نشد. اولین زن دارای دکترای نانو بیوتکنولوژی در استان یزد.
#دانشگاه_هلند
#حجاب
#بانوی_یزدی
#نانو_بیوتکنولوژی
#تصویری
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
#ابوحلما💔 قسمت دوازدهم: چاه عمیق محمد پایش را روی پدال گاز فشرد و گفت: -کمربندتم ببندی... صادق هم
#ابوحلما💔
قسمت سیزدهم: سردار
( دانشگاه افسری امام حسین-۱۳:۳۰)
- فرشته ها خسته شدن بس که ثواب نوشتن سر از سجده بردار حاج حسین، شب شدها!
عباس کلاه لبه دارش را از روی موهای پرپشت و سفیدش برداشت و کنار حسین روی دو زانو نشست و ادامه داد:
-کلاسای عصرتو براچی تعطیل کردی حسین؟
حسین سر از سجده برداشت و همانطور که نگاهش خیره تسبیحش بود آهسته گفت:
+باید برگردم عباس
-قبلا درموردش حرف زدیم
+حرف من همونه که گف...
-تو یه نظامی هستی حسین پس باید از مافوقت اطاعت کنی
حسین سرش را بلند کرد. انعکاس نگاهش که در چشم های گرد و سرخ عباس افتاد، لب های ترک خورده اش را بی صدا از هم بازکرد ولی چیزی نگفت. از جیب لباسش کاغذ تاخورده ای را بیرون آورد و درحالی که بلند میشد آن را در دستان عباس گذاشت. عباس کاغذ را که باز کرد برق از چشمانش پرید. دست حسین را که حالا تمام قد ایستاده بود، گرفت و با تشر گفت:
-مثل بچه ها قهر میکنی....استعفاتو دستم دادی که چی؟ حالا که...
+خیلی بهش فکر کردم
-دوتا گزارش از چندتا تازه کار علیه ات رد شده بعد...
+بخاطر اون نیست
-پس چیه؟ چیه اگه جانزدی و کم نیاوردی؟
+اواخر جنگ یه بار که برا شناسایی رفته بودم تو خاک دشمن...یهو یه کلت کمری چسبید به شقیقه ام پشت بندشم یه صدای گوش خراش با لهجه زیاد اما به زبون فارسی گفت"همه چی تمومه" اون لحظه باهمه وجود آماده بودم جونمو همه هستیمو برا دفاع از انقلاب و خاک کشورم بدم ولی حالا...حالا عباس...وقتی محمدم گفت برا همون اهداف میخواد بره تو دل خطر...دلم لرزید
-کسی بخاطر عشق پدرانه ات به تنها بچه ات سرزنشت نمیکنه حسین! اونم...بعد از اون سه تا پسری که هیچکدوم برات نموندن...
+من با کسی کار ندارم، حرفم بین خودم و خدای خودمه...اینکه فکر میکنی با چهارتا تهمت و توهین جازدم برا تویی که رفیق چهل سالمی...
-ببخشید نباید اونطور می...
+هنوز حرفم تموم نشده...عباس من راهمو عوض نکردم. فقط دارم از طریق دیگه ای وارد میشم
-نمیتونم اجازه بدم با وضعی که داری بری منطقه
+عباس اگه آزاد باشم راحت تر میتونم با این ستون پنجمیا برخورد کنم
-برا یه عملیات مهم اینجا بهت احتیاج دارم
+تو نیروی خوب برا عملیاتای اینجا داری
-ولی به هیچکدومشون مثل تو اعتماد ندارم...حسین نمیخواستم بگم ولی...از بچه های اطلاعات یه تیم پنج نفره برا این عملیات قراره همکاری کنن
+خب؟
-کوروشم جزء اون پنج نفره
+اونکه با قید وثیقه بیرونه...با من شوخی نکن عباس آخه یه خبرچین ساده چرا باید تو ماموریت مهم....
- ولله اینجا بیشتر بهت نیازه دایره این پرونده هر روز داره بزرگتر میشه تازه اون جاسوس دو تابعیتی اعتراف کرده...
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ سین.کاف.غفاری
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانم فدای مادر 😍
🎥 این کلیپ زیبا و تاثیرگذار رو به هیچ عنوان از دست ندین
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
🔺آقازدهای که واقعا آقاست
🔹فرزند دومین مرد قدرتمند ایران باشی و اینچنین سادهزیست باشی که برای دو سال (شاید هم بیشتر) یه کاپشن بپوشی...
🔹محمدرضا سلیمانی فرزند سردار شهید سلیمانی
✍ الان توی این مملکت طرف تا پدرش پشت یه میز کوچیک یه اداره میشینه یا بعنوان سیاهی لشکر یه فیلم بازی میکنه، و... دیگه خدا رو بنده نیست! فرزندان حاج قاسم رو که از لحاظ مقام و منزلت هزاران برابر بالاتر از دیگران بود رو با اونها باید مقایسه کنید تا ساده زیستی و آقایی شون کاملا مشخص بشه!
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲