eitaa logo
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
57 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
47 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
#ابوحلما💔 قسمت هشتم: ترور  ساعت ۸:۲۰صبح امروز در میدان کتابی خیابان گل نبی با انفجار بمب مغناطیسی ب
💔 قسمت نهم: بخاطر آنها با صوت قشنگ قرآن خواندن محمد، بیدار شد. از اتاق بیرون آمد و تماشایش کرد که زیر نور کم سوی آپاژور، آهسته و با لحن دلنشینی قرآن میخواند. محمد که متوجه حضور حلما شد، سرش را بالا آورد. بلند شد و او را آورد کنار خودش روی مبل نشاند. حلما طوری که انگار چیزی از صحبت های دیشب بخاطر ندارد، پرسید: اذانو گفتن؟ محمد لبخندی زد و جواب داد: -نه هنوز...ده دقیقه ای مونده...ام....امروز حال داری باهام یه جا سربزنیم؟ +موتورتو ک... -ماشین بابامو میگیرم حالا میای؟ +کجا؟ -بریم میبینی +با تو باشم هرجا باشه -قربانت +نگو اینجور، زنده باشی (ساعت ۱۱:۲۷- بیمارستان تخصصی کودکان) +چرا منو آوردی اینجا حالم بد میشه -میخوام یکی رو ببینی +کی؟ -بیا فضای داخلی بیمارستان با بقیه بیمارستانهایی که حلما تا آن موقع دیده بود، فرق داشت. دیوارهایش نقاشی شده و رنگارنگ بودند. کنار تخت های کوچک عروسک های قد ونیم قد به چشم میخورد. بوی مواد ضدعفونی کننده و الکل هم کمتر به مشام میرسید ولی...صدای سرفه های مداوم از گلو های نازک بچه ها گوش را چون خاطر انسان می آزرد. کمی که جلو رفتند محمد با پرستار بخش صحبتی کرد و بعد رو به حلما گفت: اون درِ سمت راست راهرو رو میبینی؟ حلما بهت زده و غمگین پاسخ داد: +آره -هلش بده و برو داخل با کمک پرستار لباس مخصوص بپوش و برو پشت شیشه کسی اونجاست که میخوام ببینیش. حلما بعد از مکث کوتاهی با قدم هایی مردد به طرف در رفت. بعد از تعویض لباس ها و پوشیدن پاپوش های مخصوص، رفت ایستاد پشت شیشه مراقبت های ویژه، پرستار داخل اتاق شد و پرده سبز رنگ را از جلوی شیشه کنار زد. یک نوزاد شش،هفت ماهه در دستگاه زیر ماسک اکسیژن بود. به سرش سِتِ سِرُم وصل کرده بودند و سینه کوچکش آرام بالا و پایین میرفت. یکدفعه یک دختربچه سه، چهار ساله دست حلما را کشید و گفت: اون داداشمه اسمش آرشه، میای اتاق منم ببینی خاله؟ حلما مات چشم های گود افتاده و بی مژه دخترک بود. بی اختیار به سر بی مویش هم نگاهی انداخت و با بغض گفت: اتاقت کجاست؟ دخترک با خوشحالی دست حلما را دنبال خودش کشید و شروع به دویدن کرد. آنها از راهرو مقابل چشمان سرپرستار و محمد عبور کردند و به اتاق صورتی رنگی رسیدند که چهار تخت کوچک درونش قرارداده شده بود. دخترک دست حلما را سمت اولین تخت کشید و خرس کوچک پارچه ای را از زیر تخت بلند کرد و گفت: ×اینو مامانم برام خریده من خیلی دوستش دارم ولی خانم پرستار میگه برای نفسم ضرر داره و باید بندازمش دور، ولی من قایمش میکنم و هر شب به جای صورت مامانم بوسش میکنم ببین... و خرس را بغل کرد و نفس عمیقی کشید انگار آغوش مادرش را گم کرده باشد، شروع به بوسیدن عروسکش کرد بعد عروسک را سمت حلما گرفت و گفت: ×بوی مامانمو میده +داره از بینیت خون میاد...خیلی...زیاد....خانم پرستار... پرستار ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم✍؛ بانو سین.کاف.غفاری 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
🍁 زن مردی ثروتمند نمی خواهد یا خوش چهره و یا حتی شاعر او مردی را می خواهد که بفهمد  چشم هایش را و اگر ناراحت شد  به سینه اش اشاره کند و بگوید: اینجا وطن توست 🍁 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
🤔سختگیری یا حرف حساب؟ تولد یکی از همکلاسی هامون بود و خونه شون دعوت بودیم.کلی خوش گذشت.گفتیم و خندیدیم و حسابی هم سربه سرش گذاشتیم🥳 دم آخر که همه حاضر شده بودیم که یواش یواش بریم یکی از بچه ها گوشی شو روشن کرد تا یه سلفی یادگاری بگیریم📷 نازنین سریع رفت و چادرشو آورد و سر کرد و اومد تو جمع بچه ها برای عکس😳 بهش گفتم:خیلی سخت میگیرا! دور همیم دیگه یه عکس که انقدر روگرفتن نداره...منم همیشه چادر سر میکنم ولی دیگه واسه عکس یادگاری...😉 -....همه بگین سییییب!...آهای مریم! نازنین! پچ پچ نداشتیماا داریم عکس می گیریم😁😆 برگشتیم طرفشون و با خنده عکس رو گرفتیم.بچه ها شروع کردن به حرف زدن و دوباره همهمه افتاد تو خونه😄 نازنین که وسایلشو جمع میکرد رو به من کرد و گفت:وقتی چادر سرمونه باید با اعتقاد باشه!...یعنی دیگه برامون مرد توی خیابون با شوهرعمه و شوهرخاله فرق نکنه...فضای مجازی عین فضای حقیقی باشه...اگه حتی احتمال داشته باشه نامحرمی عکسمون رو ببینه مثل وقتی که قراره تو کوچه و خیابون ما رو ببینه رفتار کنیم...بنظرم اسم اینکارو نمیشه گذاشت سختگیری.😊🧕🏻 بعدم چشمکی زد و رفت که از خونواده ی دوستمون تشکر و خداحافظی کنه😉 بعد از خداحافظی و تموم شدن مراسم با چندتا از بچه ها از خونه اومدیم بیرون.با شوخی و خنده های ریز از هم خداحافظی کردیم و هرکی به راه خودش رفت...نازنین هم سوار ماشین پدرش شد و دست تکون داد👋 اما من هنوز تو فکر حرفاش بودم...نمیتونستم ردشون کنم...به خودم که نمیتونستم دروغ بگم....درست میگفت...🙃 ✍️نویسنده:خانم حجتی 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
#ابوحلما💔 قسمت نهم: بخاطر آنها با صوت قشنگ قرآن خواندن محمد، بیدار شد. از اتاق بیرون آمد و تماشایش
💔 قسمت دهم: حقیقت -چرا چیزی نمیگی +نمیدونم چی بگم -تو فقط چند دقیقه از زندگی بچه های سرطانی رو دیدی + خدا میدونه با اون جسم نحیفشون چطور این همه دردو تحمل میکنن -میخوای کمکشون کنی؟ +به اون بچه ها؟ ولی منکه کاری ازم برنمیاد حتی اگه بخواییم برای هزینه دارو و درمانشون کمک کنیم مگه چند نفرو میتونیم... -حلما جان +جانم -اصرار من برای رفتن به سازمان انرژی اتمی یه دلیل مهمش همین تحقیقات داروییه. هرچی زودتر به نتیجه برسیم بچه های بیشتری از مرگ و درد نجات پیدا میکنن حلما همانطور که روی نیمکت های محوطه نشسته بودند، سرش را به شانه محمد تکیه داد و با خودش فکر کرد که چقدر عاشق اوست! همان موقع موبایل حلما زنگ خورد. سرش را بلند کرد و تلفنش را جواب داد: +سلام مامان ×سلام عزیزدلم پس چرا نمیایید؟ +وای مامان یادم رفت به محمد بگم ناهار دعوتیم ×خب گوشی رو بده خودم بهش میگم الان +نه خب الان بریم خونه فعلا... ×میگم گوشی رو بده دوکلام با دامادم حرف بزنم +با...شه خداحافظ محمد گوشی را گرفت و شروع به احوال پرسی کرد: -سلام مامان خوبی؟ میلاد جان خوبه؟ ×سلام پسرم، الحمدلله میلادم سلام میرسونه...مادرجون پاشید بیایید خونه ما ناهار دعوتید -جدی؟ آخه...مزاحم نباشیم ×پاشو بیا دختر لوس منم بردار بیار کارتون دارم -خیر باشه، چشم ×چشمت روشن پسرم پس منتظرم...خداحافظ -یا علی حلما اخمی کرد و گفت: +چرا قبول کردی؟ محمد تلفن حلما را دستش داد و درحالی که بلند میشد گفت: مامانت گفت کارمون داره، احضار شدیم دیگه پاشو ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم✍؛ سین.کاف.غفاری 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ (آرشیوی) 💠آثار و برکات عجیب حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام 🔹گزیده سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین فرحزاد 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
#پرسش_پاسخ #خوانندگی #زن_و_مرد ♻️قسمت اول ❓چرا در خوانندگی بین زن و مرد تفاوت وجود دارد و این تفا
❓چرا در دین اسلام بین صدای مرد و زن تفاوت وجود داره؟ ♻️قسمت دوم ♨️علت تفاوت بین شنیدن صدای مردان و زنان درست مشابه همان دلایلی هست که حدود پوشش برای زن و مرد را متفاوت می کند.این تفاوت ها به دلیل تفاوت های جنسیتی و بیشتر بودن جاذبه های جنسی و ظرافت در جنس زن هست ♻️اگر ما به تفاوت های خلقت مرد و زن اشکال بگیریم و به احکام اسلامی که برای حفظ تعادل و امنیت جامعه وضع شده معترض باشیم ناشی از تاثیر تفکرات فمنیستی هست.اما با بررسی مختصر در کشورهای غربی که مدعی برابری زنان و مردان هستند متوجه می شویم قوانینی که اسلام برای زنان قرار داده به نفع آنها و باعث حفظ کرامت و شخصیت اونها میشه؛ چرا که در کشورهای غربی که قوانین محدود کننده برای دو جنس وجود ندارد زنان دائما مورد تجاوز و آزار جنسی قرار می گیرند ❎برخی گاهی القا می کنند که «كسانی كه با صدای زن مشكل دارند از نظر پزشكی و روان شناسی مشكل دارند و...» اما بايد گفت آيا مراد از صدای زن همان مجرد صداست يا آوازه خوانی زن ؟ بله اگر كسانی با مجرد صدای زن مشكل دارند بايد به روان شناس مراجعه كنند چون با هيچ عقل و منطقی نمی سازد اما اگر مراد، آوازه خوانی زن است اتفاقاً اين مخالفت، عين عقل و منطق است. در قرآن آيه ای است خطاب به زنان پيغمبر كه می گويد: «فلا تخضن بالقول فيطمع الذي به قلبه مرض و قلن قولاً معروفا»(۱)اين آيه درست به همين نكته اشاره دارد كه زنان نبايد در سخن، خضوع به خرج بدهند تا بيمار دلان طمع نكنند. ➕یا یک قطعه از صدای خوش یک زن را میگذارند و میگویند آیا این صوت میتواند حرام باشد؟! این مغالطه آشکاری است. چرا که حرام بودن به معنی این نیست که این صوت زیبا نیست. بلکه اتفاقا چون جذاب است و همراه با محتوای دنیایی مثل عشقهای حرام می باشد، شنیدنش باعث می شود شنونده گرفتار مسائل دنیایی مثل شهوت و یا غم های بی حاصل و بریدن از دنیا و یا غضب نسبت به رقیب و حتی تحریک به جنایت شود. ✅بنابر نظر اکثریت مراجع آوازه خوانی زنان در جایی که مرد نامحرم حضور داشته باشه جایز نیست و باید از این کار اجتناب کنند 📚(۱)سوره احزاب،آیه۳۲ 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
آغازکنم به نامت ای حضرت دوست هرآنچه شود به نامت آغاز،نکوست دفترچه‌ی عشق را اگربگشاییم سطراز پی سطر،آیتی ازتو دراوست سلام دوستان خوبم✋ صبحتون بخیر و پربرکت🌸 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
چرا وقتی میشه با یه کلمه یا جمله برای کسی امید آفرید از نا امیدی حرف بزنیم گاهی حتی یه لبخند معجزه میکنه حرف های امید بخش لبخندهای زیبا و نگاه های مهربون را از هم دریغ نکنیم. 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
با سلام . یاد واره ای شهید مدافع حرم مهدی ایمانی از شبکه افق الان دارد پخش می شود . سالروز شهادت .‌این شهید است ‌‌ شادی روح شهدا صلوات♡🕊
✔️🍃 🍃 •[ 👌 ]• 🔺حجم عظیمی از پوشاک در کشور مختص واردات غیرقانونی و قاچاق از ترکیه است. اگر تا دیروز به پوشیدن جنس ترک افتخار و قیمت گزافی بابتش پرداخت می کردید، از امروز و با توهین باید بدانید که استفاده از کالای ترکیه چیزی جز ننگ نیست. 💬 محسن پورپیر . . 🆔 Eitaa.com/e_beman 🆔 Sapp.ir/e_beman 🍃 ✔️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏نکته‌ای که بعد مزخرف گویی درجه‌ی اهمیتش خیلی بیشتر از پارامترهای دیگر است، مسئله‌ی اتحادی‌ست که در فضای حقیقی-رسانه‌ای از ایران عزیز شاهد آن هستیم، این اتحاد عمومی برای زدنِ تو دهنی به اردوغان یا هر یاوه گوی دیگری قابل تامل است، ظرفیت است، کشور با همین اتحاد بیمه است..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دست کریم توست امیدم که هیچگاه چشمی به دستِ یاری مردم نداشتم... ...💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختری که با شنیدن مداحی سید رضا نریمانی چادری شد⁦♥️⁩ با صلوات♡ 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
شهید «محمد نیرآبادی»:❤️❤️📣📣📣📣 ای خواهرم! بیش از هر چیز که پشت ابرقدرت­‌ها را به لرزه درآورد و ضربه مهلکی است که بر سر آنان فرود می‌آورد؛ حجاب و عفاف توست که تأثیرش بیش از ریختن خون هر شهید است. 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
📆 🔆امروز ۲۵ آذر ماه ۱۳۹۹ مصادف با ۲۹ ربیع الثانی 📖ذکر روز سه شنبه: یا ارحم الراحمین (صدمرتبه) ✅ذکر روز سه شنبه موجب روا شدن حاجات می شود. 💠شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
السلام علیک یا فاطمه الزهرا در ایام شهادت بانوی دو عالم وبا توجه به نزدیک شدن به سالگرد شهادت 🌹سردار دلها حاج قاسم سلیمانی 🌹 مسابقه کتابخوانی از کتاب فوق العاده جذاب 🌸من میترا نیستم🌸 (شهیده زینب کمائی) شهیده 14 ساله ای که به جرم مذهبی بودن توسط منافقین با گره چادرش بشهادت رسید داستان برای افراد علاقمند در کانال موجود و قبلا بارگزاری شده است 🔴قید شرعی شرکت در مسابقه: حتما هر نفر باید شخصاکتاب را مطالعه کند و حتما عضو کانال باشند 📌جوایز فوق العاده: 🎁نفر اول تا پنجم کارت هدیه 100 هزار تومانی 🎁نفر ششم تا دهم کارت هدیه 50 هزارتومانی بعلاوه هدیه معنوی ویژه بهمراه کتاب سه دقیقه در قیامت و سربند سوالات مسابقه اول دی ماه در کانال بارگزاری خواهد شد 🔴زمان شرکت در مسابقه: اول تا دهم دی ماه 🔴قرعه کشی: شب شهادت سردار دلها همراهان این مسابقه: فضای مجازی ناحیه مقاومت سپاه گناباد پیروان عترت هیئت رزمندگان گناباد ستاد عتبات عالیات شهر خضری و پاتوق کتاب گناباد دوستان خود را برای یک‌ مسابقه جذاب دعوت کنید لینک کانال در پیامرسان تلگرام و ایتا http://Eitaa.com/banooye_dameshgh @banooye_dameshgh 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
BQACAgQAAx0CWTEf3AACQrJf2E11gQRAjQ3Ivmgk2QUzF4Rv0wAC3gcAAsHmwVJk4zwM-Ijkxx4E.pdf
854.2K
فایل pdf کتاب من میترا نیستم 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲