💠💠💠 💠💠 💠 📚"پسرم قاسم" #پارت-بیست-سوم 🌷قاسم خواجه افضلی 🌷مادر: سمیرا خواجه افضلی دیپلم حسابدار 🌷پدر: جواد خواجه افضلی فوق دیپلم مکانیک 🌷شهر: یزد 🌷اولین بار حاج قاسم سلیمانی را در مراسم سخنرانی دیدم. برای سالگرد رحلت امام خمینی رحمت الله علیه به تهران رفته بود. در آن مراسم حضرت آقا تشریف آوردند و سخنرانی کردند. برایم غیر منتظره بود سمت راستشان سردار سلیمانی ایستاده بودند. همسرم برایم پیامک فرستادند که این مرد سردار سلیمانی است و خیلی برای آقا عزیز است... 🌷وقتی حاج قاسم شهید شد؛ سه اتوبوس از هیئتمان برای تشییع پیکر شهید به کرمان رفتیم. من و سه فرزندم همان قسمتی بودیم که مردم هجوم آوردند همه شیشه‌های یک پاساژ ریخت و ما به داخل پاساژ هول داده شدیم. وقتی برگشتیم یزد اخبار شنیدیم که در همان محل در اثر ازدحام مردم عده‌ای جانشان را از دست داده‌اند. 🌷قاسم هنوز به دنیا نیامده بود. آن زمان دختر بزرگم ۱۰ ساله بود و دختر دومم ۵ ساله و پسرم دو سال داشت. با آنکه بچه بودند اما هنوز که هنوز است با افتخار می‌گویند: ما رفتیم تشییع جنازه سردار، ما رفتیم کرمان رفتیم؛ 🌷گلزار شهدای کرمان رهبرمان گفتند: "ما باید یاد حاج قاسم را زنده نگه داریم" همان موقع به ذهنم آمد که اگر خدا پسر دیگری به ما داد اسمش را قاسم بگذاریم. پدرم گفتند: این اسم خیلی سنگین است. انشاالله که بتواند به اندازه سنگینیش برای مردم کار کند. دوستانم می‌گفتند: تو که قرار بود اسم پسرت را یوسف بگذاری؛ جواب می‌دادم "اگر اسمش را قاسم نمی‌گذاشتم از سردار خجالت می کشیدم" 🌷 همسرم شعر سلام فرمانده را می‌گذارد. قسمتی که می‌گوید سربازات ۱۴۰۰ی‌اند انگار قاسم ما را می‌گوید. دخترم وقتی می‌خواهد قاسم را بخواباند همین سرود را برایش می‌گذارد. این راه قاسم ماست که روزی سربازی شجاع و کارآمد برای وطنش باشد... #جان-فدا❤ #شهیدالقدس 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------