🛑 امروز پیچیدهترین و حساسترین دوره فلسطین است. فلسطین خط مقدم ما وهمه جهان اسلام است؛ از خداوند سبحان برای مجاهدین صحنه فلسطین، موفقیت و پیروزی و اجرِ الهی را خواستاریم.
#حاج_قاسم
#فلسطین 🇵🇸
#طوفان_الاقصی
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍کلام سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره شهید عارف حسینعلی عالی...
💢فرازی از وصیت شهید حسینعلی عالی...
🔹خداوندا ! میخواهم که همچون شهدا مردانه به راه آنها قدم بردارم و تا آخرین قطره خون راه آنها را ادامه دهم.
🔹میخواهم همچون دوستانم به سوی آن ستارهای که نور امید به من بخشیده پر بکشم.
🔸خداوندا ! من نه بهشت میخواهم نه شهادت من ولایت میخواهم ولایت مولا علی علیهالسلام مرا به ولایت مولایم علی علیهالسلام بمیران و آن جناب را در شب اول قبر به فریادرسی من برسان.
#شهید_حسینعلی_عالی
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✍علاقه حاج قاسم به شهید محمد حسین یوسف الهی به خصوصیات و ویژگیهای او برمیگشت.
🔸عارفی که انس و الفت حاج قاسم به او بعد از شهادت نیز ادامه داشت و تا جایی بود که به خصوص شبها با حضور در گلزار شهدای کرمان در کنار مزار شهید یوسف الهی زیارت عاشورا میخواند.
🔹در روایتی حاج قاسم عنوان نموده محمد حسین به نظر من عالم دیگری می دید که از عقل ما ناتوان می باشد.
🔸چرا که برای من پیشگویی هایی کرد و مطالبی می گفت که از عقل یک انسان عاقل فراتر بود.
🔹محمدحسین زمان شهادت خود را پیش بینی کرده بود.
🔸محمد حسین پیروزی عملیات والفجر هشت را دو ماه قبل از عملیات برای من تشریح کرد آن هم از قول حضرت زینب سلام الله علیها...
شهید#محمدحسین_یوسف_الهی🕊🌹
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می کند شعر خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی...
#حاج_قاسم
#شعر
#شهادت
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
4.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خداحافظی مدافعان حرم با "حاج قاسم"
🔷ویدئویی تاثرانگیز از خداحافظی مدافعان حرم با سردار دلها حاج قاسم سلیمانی در جریان یکی از بازدید های میدانی در سوریه را می بینید.
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم| #طوفان_الاقصی|#غزه
🏷به مناسبت سالگرد وفات پدر بزرگوار شهید حاج قاسم سلیمانی
🔺[پدرم اهل نماز بود. شاید در آن وقت چند نفر نماز میخواندند؛ اما پدرم به شدت تقید به نماز اول وقت داشت. نماز صبح را از روی ستاره و نماز ظهر را از روی سایه تشخیص میداد. البته آن وقت کسی به حمد و سورهی کسی کارى نداشت؛ لذا چهبسا در نماز غلطغلوط زیادی بود. همانگونه که به نماز تقید داشت، به حلال و حرام هم همینگونه بود. همهی اهل عشیرهمان او را به درستی میشناختند. آن وقتها ایشان مشهد رفته بود و به «مشدی حسن» مشهور بود. زکات مالش را چه در گندم و جو و چه در گوسفندها، به موقع به سیدمحمد میداد.]
📚 بخشی از کتاب «از چيزى نمیترسیدم» زندگینامه خودنوشت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
11.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایت حاج قاسم سلیمانی از علت رد صلاحیتاش در گزینش سپاه
سوال من اینه حاج قاسم شما چقدر سختگیر هستید؟ و اگه قرار ما را گزنش کنید برای اینکه در این دنیا نگاهمون کنید و در آن دنیا شفاعتمون کنید چقدر سخت میگیرید؟ ممکنه شبیه به معبود و معشوقت خداوند با رافت و مهربانی ما رو گزینش کنید به ما امید داشته باشید.....هرچند ما در این دنیا امیدی جز واسطه های مهربانی چون اهل بیت و شهدا برای رسیدن به بخشش و لطف خداوند نداریم
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
📕✏از چیزی نمی ترسیدم
🌱⚘قسمت-ششم
🌱⚘با احمد و تاجعلی که مثل سه برادر بوریم،با هم قرار گذاشتیم.راهی شهر شدیم، اتوبوس شب به شهر کرمان رسید.اولین بار ماشین هایی به آن کوچکی می دیدم(فولِکس و پیکان). محو تماشای آن ها بودم که اتوبوس روی میدان باغ ایستاد
.
⚘🌱هاج و واج مردم را نگاه می کردیم،مثل وحشی هایی که برای اولین بار انسان دیده اند!
مانده بودیم کجا برویم.خانه ی عبدالله تنها نشانیِ آشنای ما بود؛اما من و آن دو ،نه بلد بودیم سوار تاکسی شویم و نه آدرس می دانستیم. نوروز که مادرم ما را به او فرستاده بود و چند بار به شهر آمده بود،وارد بود.جلوی یک ماشین کوچکِ نارنجی را گرفت که به آن "تاکسی"می گفتند، گفت:"تاکسی، تهِ خواجو." به هر صورت به خانه ی عبدالله رسیدیم. عبدالله به خوبی استقبالمان کرد. با دیدن عبدالله سعدی گُل از گلِمان شکُفت . بوی همشهری ها، بوی مادرم، فامیلم، بوی دِه را استشمام کردم و از غربت بیرون آمدم...
&ادامه دارد...
#نشر حداکثری
⚘سلیمانی-شو⚘
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------