#رهروان_راه_عشق
#شهید_سعید_مسافر
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ . ﺍﻣﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ . ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻫﺎ
👈 ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯼ 👉
ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺩﺭﮎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﺩﺭﺟﻪ ﯾﮏ ﺍﺵ ﻗﺎﺋﻞ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺤﻞ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻨﺎﯾﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺍﺷﺖ . ﻣﺘﺎﻧﺖ ﻭ ﻭﻗﺎﺭ ﺳﻌﯿﺪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻭ ﺗﻤﺠﯿﺪ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
✍به روایت پدر
🌸 #مثل_شهدا_باشیم
کجایند مردان راه عمل
دریغ از فراموشی راهشان
روحش شاد و یادش تا ابد جاودان باد به برکت صلوات
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
در مکتب ولایت
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
🖋 #قانون_مداری
ﺭﻭﺯﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﻬﻢ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﯿﺸﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻌﺘﻘﺪﯼ ﺑﻮﺩ . ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ . ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﭘﻠﯿﺲ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺷﺪﯾﻢ . ﺣﺎﺟﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺩﺭﺟﻪ ﻭ ﮐﺎﺭﺕ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽﺍﺵ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﮐﻨﯿﻢ، ﺟﺮﯾﻤﻪ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﯽﺭﻭﺩ.
🌹 #شهید_روزبه_هلیسایی
🌷 #مثل_شهدا_باشیم
دفترچه خاطرات دوستان #خاطرات_شهدا
تا اندکی دلش میگرفت میرفت سراغ تلفن.
می گفت صدای پدر و مادر یا همسرم را نشنوم آرام نمی شوم.
برای پسرش دلتنگی می کرد و هر بار تماس می گرفت می پرسید سیدمحمد توانست دوچرخه اش را رکاب بزند؟!
اما با تمام دلبستگی هایش خداحافظی کرد...
داوطلب شد و رفت..
به دوستش گفت می دانم این بار دیگر شهید می شوم.
در خواب دیدم که از آسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه می کنم.
همسر و فرزندم را به خدا می سپارم...
🌹 #شهید_سیدرضا_طاهر
🌷 #مثل_شهدا_باشیم
روحش شاد و یادش تا ابد جاودان باد به برکت صلوات
♥️♥️♥️🕊♥️♥️♥️
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
🖋 #خاطرات
یکی از همرزمان شهید ذورقی میگفتند ۵ ، ۶ ساعت قبل از شهادتش ایشان را دیدم گفتم ابومحسن تو شبانهروز در حال خدمت و جهاد هستی باید مزدت شهادت باشد اگر شهادت نصیبت نشود یعنی اینکه ناخالصی در شما وجود دارد.
همرزمش میگفت پس از این حرفم شهید ذورقی خیلی آرام گفت: برای #شهادت به اینجا نیامدم برای خدمت و جهاد آمدم اینجا باید طوری جهاد کرد که خداوند و حضرت زینب (س) از ما راضی باشند.
✍ راوی: همرزم شهید مدافعحرم
🌹 #شهیـد_افشیـن_ذورقی
🌷 #مثل_شهدا_باشیم
شادی روحش صلوات
♡♥️✧❥꧁♥️꧂❥✧♥️♡
سردار شهید مسعود زکی زاده
♡♥️✧❥꧁♥️꧂❥✧♥️♡
در مدرسه عشق
در محضر شهدا
#خلبان_شهید_علی_اکبر_شیرودی
هم رزمان شهید در خصوص شخصیت والای شیرودی میگویند:
«روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند، متوجه حضور بچهای در آن حوالی شد. برگشت و ابتدا با بال هیلکوپتر بچه را ترساند که از آنجا برود و بعد از اینکه بچه از آنجا رفت، مجدداً حمله خود را آغاز نمود.»
درود بر شهیدان راه خدا
کجایید ای مردان بی ادعا
🌷 #مثل_شهدا_باشیم
روحت شاد و یادت گرامی باد به برکت صلوات
♡♥️✧❥꧁🌷꧂❥✧♥️♡
سردار شهید مسعود زکی زاده
♡♥️✧❥꧁🕊꧂❥✧♥️♡
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
پنج نفری نشسته بودیم سر سفره
گفتم از ما پنج تا یکیمون خمس این راه میشه ....
میگن امام حسین علیه السلام و بقیه اهل بیت اون لحظه آخر میان ....
بیاین یه قراری بزاریم هرکس شهید شد و اهل بیت رو دید یک کاری کنه بقیه بفهمن که دیده...قرار بر این شد هرکس شهید شد لبخند بزنه ....
بعد از چند ساعت که رفتیم برا باز پس گیری و آوردن پیکر شهدا دیدم مصطفی به صورت رو زمین بود ...
همین که مصطفی رو برگردوندم دیدم خون تازه از مصطفی ریخت رو زمین انگار همین الان شهید شده... و دیدم یک لبخند نازی رو صورت مصطفی ست ....
اونجا یاد اون شوخی سر سفره افتادم ....
با اینکه خیلی پیکر جابه جا شد اما هنوز لبخند مصطفی بود.....
خدارو شکر تمام لباسای من متبرکبه خون شهید مصطفی شده بود.....
هنوز لبخند اون صحنه که دیدمش جلو چشامه....
🌹 #شهید_مصطفی_عارفی
🌷 #مثل_شهدا_باشیم
روحش شاد و یادش گرامی باد به برکت صلوات
♡♥️✧❥꧁🌷꧂❥✧♥️♡
سردار شهید مسعود زکی زاده
♡♥️✧❥꧁🕊꧂❥✧♥️♡
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
✍دهم اردیبهشت ماه سالگرد شهادت شهید مدافع حرم «حسین فیاض» از شهدای والامقام #لشکر_فاطمیون گرامی باد.
به قدری شیطنت و بازیگوشی داشت که به لقب شرور یک شناخته میشد
🔸خاطره ای کوتاه از شــهید مدافع حرم حــسین فیاض با نام جــهادی"شرور یک..."
بعد از تشییع حسین رفتیم خونه تو خونه بحث شد ڪه شــهدای سوریه شــهید هستن یا نه؟
همسایشون خطاب به عڪس حسین میگه: من امشب7بار زیارت عاشورا میخونم،اگر تو واقعا شــهیدی امشب بیا به خواب من...
شب زیارت عاشورا میخونه و می خوابه اون شب ڪه هیچی، اما چند شب دیگه حسین میره بخوابش همسایشون میترسه به حسین میگه: گفتم بیا به خوابم ولی نه هر شب!!!
بعد اون دیگه بخوابش نمیره
هر کسی اینو می شنوه میگه:
حسین اون دنیا هم دست از شیطنت هاش برنمی داره...
راوی :فرمانده حسین
🌹 #شهیدحسین_فیاض
🌷 #مثل_شهدا_باشیم
روحش شاد و یادش گرامی باد به برکت صلوات
🖋ماه رمضان و شهــدا
ماه رمضان را آمده بود خانه...
به علی می گفت:
امسال ماه رمضان از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یاشهادت یا زیارت.
هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب...
وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود، ناله می زد، داد می کشید ، استغفار می کرد ، از حال می رفت.
از دعا که برمی گشتند،گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند.
زیر انداز هم نمی انداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت؛ #ماه_رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.
🌹 #شھید_مصطفی_ردانی_پور
🌷 #مثل_شهدا_باشیم
در مکتب شهادت
در محضر همسران شهدا
آخری که می خواست برود به خودش الهام شده بود که دیگر بازنمی گردد... نگاه هایش فرق کرده بود و مدام به من چشم می دوخت.
دلم غوغا بود و مثل همیشه نبودم. یکبار برای شناسایی به سوریه رفته بود و از من خواست به کسی چیزی نگویم، حتی بار آخری هم که به سوریه رفت از من خواست به کسی حرفی درباره رفتنش نزنم و تنها با مادرش خداحافظی کرد.
دل من اما آشوب بود. خوابی دیدم که در یک شهری هستیم و دشمن ما را محاصره کرده، حمله می کنند و حمید را با خود می برند، از آنجا که می دانستم برخی خواب های من مثل هشدار است احساس کردم که اتفاقی می افتد. با خودش حرف زدم و خواب را تعریف کردم، گفت می دانم ممکن است هر اتفاقی بیافتد ولی بر من تکلیف است و باید بروم.
🌹 #شهید_حمید_محمد_رضایی
🌷 #مثل_شهدا_باشیم