#ڪلام_شهید
اگر آیندگان پرسیدند
که چرا به جبهه رفتم و شهید شدم ؛
بگویید: من از آموزگاری چون حسین(ع)
در سرزمینی چون ڪربلا و در زمانی
چون عاشورا ، درسِ عشق و شهادت
و آزادمردی گرفتهام و معلم به من گفت:
«انی لا اری الموت الا السعادة و
الحیوة مع الضالمین الا...»
مرگ برای من چیزی جز شهادت و افتخار،
و زندگی با ظالمین جز خواری و ذلت نیست.
طلبه مجاهد و عارف
متولد روستای قناتغستان کرمان
شهادت : ۱۷ سالگی
۲۲ بهمن ۱۳۶۴
فاو ؛ عملیات والفجر ۸
#شهید_حسین_قاضیزاده
#روحش_شاد_با_ذکرصلوات
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
زندگی با مهدی برایم سر تا سر لطف بود و رضایت.. مهدی بسیار خوش اخلاق بود، مهربان، با گذشت، قانع و مسئولیت پذیر، از هیچ کوششی برای رشد من دریغ نمیکرد ،
برای ادامه تحصیل بسیار مشوق من بود و همینطور خودش نیز ادامه تحصیل داد و تا مقطع لیسانس رشته مدیریت دولتی درس خواند، خود من نیز در رشته کارشناسی امور تربیتی تحصیل کردم و در حوزه علمیه تا مقطع فوق لیسانس ادامه دادم و تنها مشوق من مهدی بود.
ایشان همیشه پشتیبانم بود به من میگفت شما درست را بخوان و اصلا نگران هزینه های تحصیلی نباش اگر شده گدایی میکنم تا هزینه های تحصیلت را جور کنم. در کنارش احساس آرامش میکردم .
روایت همسر شهید
🌹 شهید مهدی عسگری
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
راه شهید ، کلام شهید
#فرازی_از_یک_وصیتنامه
"فردای قیامت جلوی تک تک آنهایی را می گیرم که بخواهند با خون من و امثال من و شهدایی که با خون خود راہ کربلای حسین(ع) را هموار کردند به پست و مقام برسند و از این طریق به آرزوی دیرینه خود که چپاول کردن اموال مردم است نائل آیند و بخواهند مثل زالو خون ملت عزیز و مظلوم را بمکند..."
#شهید_کریم_محمدپور❤️
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#یاد_یاران
♦️سقایِ تشنه لبان...♦️
🔷:آقا مرتضی ،
یه نفر روبفرست خط،
ببینیم چه خبره؟
هرکس میرفت،
دیگه برنمیگشت.
همون سه راهی که الآن میگن
سه راهی همت.
خیلی کم می شد بچهها برن
و سالم برگردن.
مرتضی سرشُ پایین انداخت
و گفت:
دیگه کسی رو ندارم بفرستم،
شرمنده...
حاجی بلند شد و گفت:
مثل این که خدا طلبیده...
و با میرافضلی سوار موتور
شدن که برن خط.
عراق داشت جلو میآمد.
زجاجی شهید شده بود و
کریمی توی خط بود.
بچهها از شدت عطش،
قمقمهها را می زدن لب هور،
جایی که جنازه افتاده بود،
و از همان استفاده میکردن،
روی یک تکه از پلهایی که
آنجا افتاده بود سوار شد.
هفت هشت تا از قمقمههای
بچهها دستش بود. با دست
آب رو کنار می زد و میرفت
جلو؛ وسط آب، زیر آتش.
آنجا، آب زلالتر بود!
قمقمهها را یکی یکی پر کرد
و برگشت...
🌷شهید محمد ابراهیم همت
شادی روح مطهرش صلوات
📎پایه گذار حشدالشعبی عراق
هنگامی که فرماندهی «تیپ 9بدر» را پذیرفت، گردان «احرار» را از میان اسیران عراقی تشکیل داد. آنهـا به رغم آنڪہ اسیـر بودند، با علاقه و اشتیـاق در این گردان با ارتشی که خودشـان سالها در آن ارتش بودند، میجنگیدند و بسیاری از آنها هم به شهادت رسیدند و حالا بسیاری از تربیت شدگان شهیـد دقایـقی امروز به یـاد او سازمان بـدر را که در عـراق با داعش میجنگد پایهگذاری کرده اند.
یکی از مجاهدین عراقی میگفت:
در یک زمستان سرد، با شهید دقایقی در چادری بودم. او متوجه شد یکی از مجاهدان در خواب از سرما میلرزد. با اینکه هوا سرد بود و خود او نیز به پتو نیـاز داشت، پتـوی خـود را روی آن مجاهد انداخت. سپس گفت: مجـاهدین عراقی ودیعه های امـام در دست من هستند و من باید از آنها نگهداری کنـم.
الان خانه هر مجاهد عراقی که بروی، سه عکس میبینی : امام خمینـی، شهیـد صدر و شهیـد اسماعیل دقایقی...
در واقع او را باید مبدع فرهنگ بسیجی در میان عراقـی ها نامید. همـان چیزی ڪہ به عنـوان حشدالشعبی در میان عراقی ها نام گرفته است.
#شهید_سردار_اسماعیل_دقایقی
#شهادت_کربلای۵_شلمچه
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
.
شهید نوید صفری ،
رفیق شهید ایشون آقا رسول خلیلی بود ،
و در وصیت نامه شون هم نوشتن
که من رو کنار آقا رسول خاک کنید ،
انقدر با رفیقشــون گشتـن
تا آخر مثل رفیقشون شهید شدند..
.
در برشی از نوشته هاشون
که توسط همسرگرامی شهید
منتشر شده شهیدنوید ذکر کردند :
" اگر کسی چهل روز زیارت عاشورا بخواند
و ثواب آن را هدیه بفرستد
تمام تلاشم را به اذن خدا خواهم کرد
تا حاجت اورا بگیـرم.. "
شهیددل❤️
🌷شهیدنوید
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
به زحمت جارو را از دستش گرفتم. داشت محوطه را آب و جارو ميكرد. كار هر روز صبحش بود.
ناراحت شد و گفت «بذار خودم جارو كنم، اين جوري بديهاي درونم هم جارو ميشن.»
#شهیدمحمدابراهیم_همت
یاد شهید با صلوات🌺
🌷شهید محمد اصغری خواه
🌹رفتیم خرید ، ولی یک کلام باهم حرف نزدیم.
هم من خجالت می کشیدم، هم محمد.
هر کاری بود ، با خواهرم هماهنگ می کرد.
فردای همان روز ، عقد کردیم .
محمد با لباس سپاه آمد ، من هم با یک چادر سفید نشستم سر سفره عقد...
یک سفره ی ساده ؛ نان ، پنیر ، سبزی ، میوه و شیرینی، عقد کردیم.
اذان ظهر شد ، وضو گرفتیم ، رفتیم مسجد...
#عاشقانه_شهدا💞
♥️محمـد آقا با برادرم دوست بود و با هم #هیئت میرفتند☺️ خانواده ایشون چند باری منو دیده بودن خیلےتمایل داشتند وصلتے💞 صورت بگیره. اما چون فاصله سنےمن و #محمد آقا زیاد بود قبول نمےکردم😕
♥️من متولد مرداد ۶۷ و محمد آقا شهریور۵۶ 📆 محمد آقا تو سفرے که به کربلا داشته در حرم #حضرت_عباس (ع) #متوسل به این بزرگوار شده و از ایشون همسر #مؤمن و محب اهلبیت (ع) را میخواد👌
♥️️همزمان با این موضوع #بـرادرم یک بار دیگه این موضوع رو به من گفت و خواست بیشتر فکر💬 کنم نمیدونم چیشد که #موافقت کردم که بیاد☺️
♥️از امام حسین(ع) هم خواستم هرچی خیر و #صلاحه پیش روم بذاره😇 وقتے محمد آقا به خواستگاریم اومد تازه از #کربلا برگشته بود💐
♥️اول صحبتهامون یه روایت برام گفت: « نجات و رستگاری در راستگویی است.» تا این حرف رو شنیدم یه کم #دلهره ای رو هم که داشتم برطرف شد😇
♥️گفت من #خواب دیدم که خدا به من ۲دختر دوقلو میبخشه😍 و همسری خوب و مهربان دارم، ولےهمه این چیزها رو میگذارمو #شهادت در راه خدا رو انتخاب میکنم✅ خوابهای محمد آقا همیشه #رؤیای_صادقه بود....
#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#طلبه_شهید_مدافع_حرم
شادی روح مطهرش صلوات
#بخشی_از_وصیت_نامه_شهید_علی_شفیعی
#خدایا شاهد باش به ظاهر در تنهایی زیستم و تو را بهترین دوستها و عشقها و اعمالها یافتم پس مرا به سوی خودت فرا خوان و بدان که از تمامی مظاهر جاری بردیم تا به تو بپیوندم، خدایا من خواهان #شهادت هستم ولی نه به این معنا که از زندگی فرار کنم خدایا عمریست پیشانی را بر در گاهت بر روی خاک گذارده ام پس در حقم لطفی بفرما خدایا این دستها عمری در خانه تو را زده است . خدایا این چشمها بهانه تو را میگیرد و بی اختیار #اشک می ریزد ، خدایا این خون که در رگهای من می چرخد همه اش به شوق توست، خدایا این زبان همچون لایه های ترک خورده زلالی باران تو را له له می زند پس خدایا با من آن کن که مرحمت و لطف وجود توست ای مهربانترین مهربان ،