ایستگاه غسل💦💧💦
#اهمیت_غسل_جمعه
حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری: اگر کسی غسل جمعهاش ترک شد، جا دارد بنشیند خودش را بزند و گریه کند.
همین دستورات به ظاهر ساده هستند که با انجامشان حجابها برطرف می گردد و روح انسان به سوی عالم قدس حرکت می نماید.
---------------------------
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
↩️ کمترین اعمال روز جمعه
✅ خواندن سوره جمعه
✅ صد(۱۰۰) صلوات
✅ غسل روز جمعه
⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️
استقامت
تو دوره تکاوری، دانشجوهای افسری رو برده بودیم راهپیمایی استقامت. هوا شدیداً گرم بود و همه بریده بودن. نگاهم افتاد به صیاد. مثل اینکه بدجوری بهش فشار اومده بود. بدجوری عرق ازش می ریخت. یه لحظه احساس کردم داره مثل یخ تو آفتاب آب میشه! خیلی تعجب کردم، چون شنیده بودم قدرت بدنی بالایی داره. ولی باز پیش خودم گفتم: «خوب حق داره بِبُره، چون هوا واقعاً گرمه». رفتم نزدیکش و بهش گفتم: «اگه برات سخته، میتونی یواشتر بیای» قبل ازاینکه چیزی بگه یکی از دانشجوها پرید جلو و گفت: «ببخشید استاد، ایشون روزهاس!» با تعجب گفتم: «روزه؟!» گفت: »بله، خب الآن ماه رمضونه! ایشون هم شونزده ـ هفده روزه که روزه میگیره!» سر جام خشکم زد. صیاد بدون اینکه حرفی بزنه ازم دور شد.
سپهبدشهید علی صیاد شیرازی🌷
📚پیک افتخار 3 ، ص 6
امام علی(علیه السلام)
خداوند روزه را واجب كرد تا به وسيله آن اخلاص خلق را بيازمايد
📚نهج البلاغه، حكمت 252
شهید عبدالله علایی کاشانی🌷
همهمه ای بین نیروهای تفحص افتاده بود. رفتم معراج شهیدا. بدن عبد الله را روی پارچه سفیدی روی زمین پهن کرده بودند. بدن به هم پیوسته بود و اسکلت شده بود اما با اینکه سرش از بدنش جدا بود، گردنش سالم بود.
کسی که پیدایش کرده بود می گفت: داشتم اطرف بدن را با بیل دستی خالی می کردم که بیل به گردنش خورد و چند قطره خون از آن جاری شد.
آمدیم تهران و رفتیم خانه شهید. بدون اینکه اصل قضیه را به مادرش بگویم از خصوصیت های اخلاقی شهید پرسیدم. گفت: عبد الله تقید خاصی به زیارت عاشورا و زیارت حضرت عبد العظیم حسنی داشت و غسل جمعه اش ترک نمی شد.
تا حدودی راز عبد الله را فهمیدیم.
🎤راوی: حمید داوود آبادی
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ما تفریحمون همین چیزاست، دلمون به این کار جهادی و خدمت به مردم خوشه...
شهید بسیجی احمدصالحی در اردوهای جهادی🌷
#سربازگمنام_امام_زمان
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
یک بار استاد به ما گفت: اگر صدای امام زمان را بشنوید دیگر هیچ چیز جز امام زمان(عج) برای شما لذت بخش نخواهد بود و زندگی شما تغییر می کند...
جدا از کلاس و تدریس، بچه ها و شاگردان، رابطه فرزندی و پدری با استاد داشتند.اگر مشکل یا کاری برای ما پیش می آمد پیش،استاد می رفتیم.
یکی از دوستانم برای بچه شیرخواره اش مشکلی پیش امد، او را به استاد معرفی کردم.
بعدها می گفت: اگر کمک های معنوی و مادی و پیگیری استاد نبود، من الآن بچه نداشتم.
📚: منتظر
شهید دکتر محمود رفیعی🌷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
اینجا نشان عاشقان را می توان یافت
اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست♥️
@maktabesardarsoleimani
آیت الله بهجت فرمودند: برای آقای خمینی نقل کردم از شخصی که حضور داشته در جلسه ای که سفیر انگلیس، نزد میرزا کوچک خان بوده و می خواسته [میرزا] با آنها همکاری کند او را به حکومت برسانند. یعنی سفیر انگلیس از میرزا خواسته که با آنها (انگلیسی ها) همکاری کند تا آنها او را به حکومت برسانند. میرزا می گوید: حکومتی که شالوده اش را شما بریزید، پایدار نمی ماند. آقای خمینی از این سخن میرزا، خوشش آمد.
سفیر انگلیس گفت: ما طمع ارضی در کشور شما نداریم؛ ولی طمع در منافع داریم. اگر قبول نکردی، دیگری را که رذل ترینِ مردم است، بر شما مسلّط می کنیم. او ادامه داد: تا چند روز دیگر. من در کرمانشاه، و بعد، در بصره و بعد در هندوستان هستم. تا چهارده روز، وقت دارید پاسخ بدهید، تا کار را به دست شما بدهیم.
فرمانداری که با میرزا ارتباط داشته، که بعد از این ماجرا، میرزا را می بیند. میرزا گریه می کند و می گوید: کدام شیر ناپاک خورده ای را برای حکومت ایران پیدا می کنند؟
📚: زمزم عرفان یادنامه فقیه عارف حضرت آیت الله بهجت
#سالروزشهادت🌷🕊
شهیدمیرزاکوچک خان جنگلی🌷
جایی در ایران نبود که بچه ها را نبرده باشم. به مسافرت بردنشان اصرار داشتم. با اینکه درآمدمان کم بود، با خیاطی کردن سعی می کردم پولی جمع و جور کنم و آنها را به مسافرت ببرم تا حسرت به دل نمانند.
آن موقع در مسجد یا محافل دیگر مسافرت های جمعی برنامه ریزی می کردند و ما سعی می کردیم با آنها برویم.
موقعی که دبیرستان می رفت، کتاب شریف تفسیر نمونه را مطالعه می کرد. خواندن این تفسیر باعث شده بود انس زیادی با قرآن بگیرد. با همین مطالعات به صورت موضوعی بر آیات قرآنی تسلط بالایی پیدا کرده بود و به موقع از آیات استفاده می کرد.
🎤راوی: مادر شهید
📚: شهید عزیز
شهید محمود رادمهر🌷
براستی مردانی غیور همچون حاج قاسم، فقط برای لبیک گفتن به ندای رهبرشان و خدا می جنگند و چندین بار خودم او را با چهره ی خاک آلود ولی محکم دیده ام.
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
حکایت غریب و نحوه شهادت علی، گوش به گوش چرخید و خیلی ها را به شگفت وا داشت. برای انتخاب محل دفن شهيد نظرات مختلفی وجود داشت. عده ای مایل بودند علی در گلزار شهدای زرند به خاک سپرده شود و مدال افتخاری برای این شهر باشد.
پدر دردمندانه لب سخن گشود: شهید زنده یه. خودش باید راه رو به ما نشون بده که کجا دفن بشه.
حاج محمد چشم دنیایی را از دست داده بود، اما چشمش به ملکوت باز بود. رویای صادقانه ی محمد، بارها برای او و دیگران حقایقی را روشن کرده بود. وضو گرفت و خوابید. منتظر جواب بود.
علی آمد روبروی وی نشست: پدر جونم! یادتونه آخرین بار، همین ده روز پیش، که به مرخصي اومدم گفتین بمون، دلمون برات تنگ میشه؟من چی گفتم؟ قول دادم ده روز دیگه برگردم. می بینین سر ده روز بر گشتم. حالا هم می خوام توی خونه خودم باشم. همین جا تو وستا. تو روح آباد...
مزار شهدای روح آباد آماده ی استقبال علی شد...🌷🕊
📚: آینه در آتش
شهید علی عرب🌷
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
گاهی میشد پول توی جيبش را میبخشيد و جيبش خالی میشد يا يک خانواده مستمند را شناسايی میکرد و میآمد و كابينتهای خانه را باز میكرد و به من میگفت: « مادر اینجا چقدر قند داری يا چقدر برنج داری؟! خيلیها هستند كه به نانِ شبشان محتاجند.»
من می فهميدم كه منظورش بخشيدن بخشی از اين اقلام به مستمندان است. بعد، من را همراهش میبرد و دو نفری به درب خانه آنهایی كه شناسايی كرده بود، میرفتيم و مخفيانه كمكشان میكرديم.
🎤راوی: مادر
#شهید_مجید_سلمانیان🕊🌷🕊
👈ماجرای نماز اول وقت عبدالحسین
🌷 شهید عبدالحسین یوسفیان صدای اذان را که میشنید، دست از کار میکشید، وضو میگرفت و با اخلاص در درگاه خدایش نماز میخواند.
نمازخواندنش دیدنی بود تا به حال کسی را با این حال و خلوص ندیده بودم.
یک روز مأموریتی داشتیم که به لشکر رفته بودیم، کارهایمان که تمام شد، سوار ماشین شدیم که برگردیم.
صدای اذان را میشنیدیم که عبدالحسین گفت: پیاده شویم تا نمازهایمان را اول وقت بخوانیم و برویم.
یکی از دوستان گفت: تا گردان راه زیادی نیست، در گردان نمازمان را میخوانیم.
در طول مسیر، عبدالحسین دائماً میگفت: اگر در زمانِ نماز اول وقت تأخیر بیفتد، در تمام کارها تأخیر میفتد، یکدفعه برای ماشین اتفاقی افتاد و بدلیل آن مشکل، توقّف کردیم.
عبدالحسین خندهای کرد و گفت: اینهم عاقبت تأخیر در نماز.
عبدالحسین در سوریه فرمانده نیروهای مردمی عراق بود و با چند تن از دوستانش از شهرهای آزاد شده، مراقبت می کردند.
ایشان ۴۵ روز در منطقه حضور داشت. در ادامه حضورش، عده ای از همرزمانشان در محاصره دشمن قرار می گیرند. که برای نجات دوستان می رود و تیر به قلب، دست، پهلو، پای چپ و چشمش اصابت می کند و به شهادت می رسد.
شهید عبدالحسین یوسفیان در ۲۹ آبان سال ۱۳۹۴ مصادف با شهادت امام حسن عسگری (ع) آسمانی شد.
#شهید_عبدالحسین_یوسفیان🌷
👈 سردار شهیدی که بنی صدر را از پادگان همدان فراری داد
🔹️ اعلام شده بود بنیصدر برای بازدید میخواهد به سپاه همدان بیاید.
◇ شهبازی ، مسئولین و اعضای شورای فرماندهی سپاه را جمع میکند و میگوید: باید ببنیم که نگاه بنی صدر به ولایت فقیه چه می باشد ، چند نفر بالای برجکهای دور سپاه حالت آماده باش بگیرند.
◇ ما برای استقبال از بنیصدر، جلوی درب اصلی می ایستیم و به محض ورود او سه مرتبه فریاد میزنیم: مرگ بر ضدولایت فقیه!
◇ اگر واکنش نشان داد و درگیری پیش آمد، بچه های بالای برجک به سمت او و محافظینش شلیک کنند تا فرار کنند و برگردند.
◇ خبر به بنیصدر میرسد و دستور میدهد از همان میدان سپاه دور بزنند و برگردند.
◇ سردار شهید محمودشهبازی، اهل اصفهان بود. در دانشگاه علم و صنعت تهران درس میخواند که انقلاب شد.
◇ هنگام ورود امام به کشور مسئولیت حلقه امنیتی بهشت زهرا را بر عهده داشت.
◇ جزو هسته مرکزی دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی بود.
◇ فرمانده سپاه همدان شد و سپس با هم دانشگاهی اش احمدمتوسلیان و همرزمش محمدابراهیم همت، تیپ ۲۷ محمدرسول الله(ص) را تاسیس کردند و قائم مقام حاج احمد شد.
◇ محمود در شامگاه دوم خرداد ۶۱ در آستانه فتح خرمشهر، در کنار نهرخین آسمانی شد.
#سردارشهیدشهید_محمود_شهبازی🌷
#سردارشهیداحمد_متوسلیان🌷
#سردارشهیدمحمد_ابراهیم_همت🌷