رفتارهاش حرف نداشت . خیلی واقعاً مرد آقایی بود. خوب بود به خانواده اش زیاد اهمیت می داد، مخصوصاً پدر و مادرش یعنی جونش به پدر و مادرش بود. یکی نمی تونست به پدر و مادرش حرف بزنه . خیلی دوست داشت هرچی می گفتن حرف اونها بود.
پدرو مادرش قوچان بودند. ولی خیلی وابسته به اونها بود.خیلی کم عصبانی می شد، خیلی کم!
🌷اهل کار کردن بود، اهل کمک رسانی. نظافت می کرد، گردگیری می کرد . بچه هارو نگه می داشت اون موقع بچه ها کوچک بودند، نگه شون می داشت.همیشه دوست داشت لباس هایش اُتو کرده و ترو تمیز و مرتب باشه! هیچ وقت دوست نداشت لباس و بدون اتو بپوشه .
شهید فرامرز رعنائیمقدم🌷
🎤روای:همسرشهید
مکتب سردار سلیمانی
یاران حاج قاسم
مدافعان حرم
سردار شهید محمد جمالی🌷
نکته بارز در زندگي شهيد جمالي، ارتباط نزديک او با سردار شهيد حاج قاسم سليماني است. اين دو از دوران دفاع مقدس دوستي ديرينهاي با هم داشتند و رخصت رفتن به سوريه را هم شهيد جمالي از حاج قاسم ميگيرد و آن روز در پوست خودش نميگنجيد :"شب که به خانه آمد گفتم چه خبر شده که توي پوست خودت نيستي؟ گفت: حاج قاسم پرسيد چي کار ميکني؟ گفتم هيچي بيکارم. گفت ميخواي بري سوريه. گفتم از خدامه..." شهيد جمالي اوايل شهريورماه ۱۳۹۲ رهسپار دفاع از حرم مي شود و دوازدهم آبان ماه ۹۲ در دمشق به شهادت ميرسد
مکتب سردار سلیمانی
مدافعان حرم
سردار شهید محمد جمالی🌷
جنگ که تمام ميشود، به کرمان برميگردند. اما اين بار حاج محمد ماموريت مي گيرد تا براي مقابله با اشرار به سيرجان برود و همسر و فرزندانش را با خود به آنجا ميبرد. ماموريت در سيرجان بيش از سه سال طول مي کشد. "يک شب بعد از دو شبانه روز ماموريت دير وقت به خانه آمد؛ خسته و با سرو وضع خاکي. چيزي توي دستش بود... گفتم چيه؟ پارچه کهنه توي دستش را باز کرد. نزديک يک کيلو طلا بود. گفتم اينها را رو از کجا آوردهاي؟ گفت چند تا قاچاقچي رو غافلگير کرديم. پا به فرار گذاشتند. از دست شون افتاد. وقتي برگشتم اداره، ديگه کسي توي واحد نبود که برم و صورت جلسه کنم...
بچه اش مریض بود، باید سریع میبرد بیمارستان، ماشین دولتی هم جلو در خونه اش پارک بوده، اما رفت سر کوچه تاکسی گرفت!
🌷شهید #عبدالحسین_برونسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری از توصیه های حاج قاسم قبل از عملیات آزادسازی خلصه...
قبل از عملیات آزادسازی خلصه بغلم کردوگفت مثل عمارداغ دارم نکنی اسماعیل، گفتم چشم حاج آقا!
از طرفی هم نگو به ابوعباس سپرده که جلومو بگیره تا زیاد اون جلوها نروم، البته هم ابوعباس خیلی خوب ماموریتی که حاجی بهش داده بود را اجرا میکرد، منم چندباری باهاش دعوام شد ولی خبر نداشتم که حاج آقا بهش سپرده...
خلاصه به مددالهی خلصه آزاد شد، حالاحاج قاسم عزیز داشت پشت بیسیم باهام صحبت می کرد و خسته نباشید میگفت،
وقتی صدام زد اسماعیل حبیب
انگار دنیارو بهم داده بودن
یعنی واقعا حاج قاسمه؟
#حاج_قاسم🌷
🌷مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
💢 ناامن سازی در هر جایی که آمریکا در آن وارد میشود جزو ذات آمریکا است جزو ذات استکبار است.
🌷مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
Jan Fada Final-320.mp3
6.8M
🔈آهنگ جان فدا
تقدیم به روح آسمانی #حاج_قاسم🌷
🌷مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
✨﷽ا✨
#ایستگاه_شهدا 🌷
ارتباط کلامی با همسر
در سیره سردار شهید حمید باکری🌷
همسر شهید:🎤
آبادان که بود، نامه ای با یک عکس برایم فرستاده بود. عکس را می گذاشتم جلویم و نامه را با گریه می خواندم. تکیه کرده بود به یک نخلی در منطقه ذوالفقاریه با یک بادگیر سرمه ای. به شوخی می گفتم: برای صدام ژست گرفته بودی؟
گفت:
ژست گرفته بودم که تو بپسندی.
می گفت: عصرها که یادت می افتادم، می رفتم تپه ای یا تخته سنگی پیدا می کردم و به غروب نگاه می کردم. آن وقت بیشتر دلم برایت تنگ می شد.
📚کتاب نیمه پنهان ماه، جلد سوم، حمید باکری
این روزها
عجیب نیازمند
نگاه هایتان شده ایم!
نگاه از قابــــ چشم
مردانے ڪہ چشمهایشان خدا را منعڪس مے ڪند..
سال 95 چنـین روزے(عید مبعث)
پرستوهامان بہ خان طومان پرڪشیدند ...
شهدای خانطومان
رفتند کهبرگردندولی...🌷🕊
روحشان شادو راهشان پر رهرو🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
📝دلنوشته شهید حاج قاسم سلیمانی:
عمر انسان در دنیا به سرعت سپری میشود،ما همه به سرعت از هم پراکنده میشویم و بین ما و عزیزانمان فاصله میافتد.
ما را غریبانه در گودال و حفره وحشت که میگذارند، در این حالت هیچ فریادرسی جز اعمال انسان نیست چون فقط چراغ اعمال مقبول است که امکان روشنایی در آن خاموشی و ظلمت مطلق را دارد.
اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند.
✍️قاسم سلیمانی، ١٣٩۵/٨/١٠، حلب
در خاطرات حاج خانم خالقی پور (مادر شهیدان خالقی پور) داریم که اول زندگی به حاجآقا یه حرفی میزنه. میگه حاجآقا! من که نوعروس و تازه عروسم از همه خواستههام میگذرم؛ تو بخاطر خواستههای من نمیخواد خودتو به سختی بندازی؛ نمیخواد کسب درآمدت رو سخت کنی و یهو خدایی نکرده حلال و حروم قاطی بشه. من از خواستههام میگذرم، تو فقط #یک_لقمه_حلال بیار خونه تا ما یک نسل رو برای امام زمان"ع" تربیت کنیم.
حاج قاسم درب خونهی #مادر_شهید میایستاد و منتظر میموند تا مادر شهید که رفته بیرون برگرده و حاج قاسم گوشهی چادر اون مادر شهید رو ببوسه و بگه مادر برای کارهامون دعا کنید!