باید مثل #شهدا باشیم
بچه ها اهل پل زدن بودند،
نه اهل دور زدن
اهل دعا بودند نه اهل ریا و ادعا
اهل اخلاص بودن نه اهل اختلاس
یادمون باشه روی دنیا شون پل زدن،
روی عشق، همسر، فرزند، پدر و مادر و زندگے شون.....
پلی از فرش دنیا تا عرش اعلا
پلی از خاک تا افلاک
کجایند مردان خوب خدا
کجایند مردان بی ادعا
کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
✍ فرازی از وصیتنامه :
اینجانب بنده گناهکار خداوند
از شما امت شهید پرور تقاضا دارم
که مطیع محض ولایت امامخامنهای
نه در حرف بلڪہ در عمـل باشید؛
اینگونه نباشید ڪہ به خاطر حرفِ
عدهای منحرف ، حرف ولی بر روی
زمین بماند یا اگر حرف ولـی را
مخالف با میل شخصی دیدیم
به آن عمـل نڪنیم .
#پاسدار_مدافـع_حــرم
#شهید_محمدرضا_فخیمی
یادش با صلوات
🌺🌺🌺🕊🌺🌺🌺
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
سبک زندگی شهدا
🌹همسر سردار شهید ولی اللہ چراغچے🌹
خجالت میکشیدم کہ موقع راه رفتن پشت سرم بیاید تا کفشهایم را جفت کند. طعنه هاے دیگران را شنیده بودم کہ مے گفتند: «آقا ولے اللہ کفشاے این جوجہ رو براش جفت میکنه». آخر، ظاهرش خیلے خشن بہ نظر مے آمد. باورشان نمے شد. باور نمے کردند کہ چقدر اصرار داره بہ من کمک کنہ.
💞💞💞
چقدر جای تو خالیست😔
📌 شما اگر می خواهید به من خدمتی کنید گهگاهی به یادم بیاورید که: من همان محمد علی رجایی فرزند عبدالصمد ، اهل قزوینم که قبلا دوره گردی می کردم و در آغاز نوجوانی قابلمه و بادیه فروش بودم.
این تذکر و یادآوری برای من از خیلی چیزها ارزنده تر است.
✍
کتاب خاطرات شهید رجایی
برسد به دست نماینده سراوان و هرکس شبیه او فرعونی کوچک در درون دارد که هنوز به مصر مقام و قدرت نرسیده!!!
و به طمع حکومت ری نماینده شدند
سبک زندگی شهدا
https://eitaa.com/sabkezendegishohada
لطفا جهت ترویج فرهنگ شهید و شهادت و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا
کانال سبک زندگی شهدا را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید
اجرتون با شهدا
عاقبت بخیر باشید
❌مسؤلین با دقت بخوانند❌
#شهید_دکتر_چمران:
توی کوچه پیرمردی رو #دیدم که روی
زمین سرد خوابیده بود...
سن و #سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛😞
اون شب رخت و #خواب آزارم
می داد! و خوابم نمیبرد از فکرپیرمرد...💭
رخت و #خوابم رو جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد #شریک باشم اون شب، سرما توی بدنم نفوذ کرد
و #مریض شدم ...‼️
#اما روحم شفا پیدا کرد
چه مریضی #لذت_بخشی ...☺️
#شهید_مصطفی_چمران🌷
#وزیر_دفاع_سابق
شادی روحش صلوات
کجایند مسئولین بی ادعا
🍃🌹🍃🌹
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
راه شهید ، وصیت شهید
📃فـــرازی از #وصیتنامه
قبل از آن ڪه به نمـاز بايستي،
بـايـد نماز در تـو بايستد؛
بـايـد اذان در تو فـريـاد شود
و وضـو در تو جـريـان يابد تا
به #خلـوت حضـور پربڪشی؛
وقتی دل پـر از وضو است و
#فاصلـه اے ميان خـود و خـدا حـس نمی ڪنی،
نمـاز را به جــا آور.
#شهید_محمدمهدی_شهپر
یادش با صلوات
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
‼️ نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست.
◀️ به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری.
رفتم و با کمال تعجب #شهید_عباس_بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته. پس از سلام عرض کردم جناب بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی.؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد.
🔹این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است. و شما نمی توانی وارد شوی. منهم منتظر ماندم. مانع پرواز نشوم.
◀️ در صورتیکه شهید بابایی فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بودند.
نه به نگهبان اهانت کرد.
و نه خواستار تنبیه او. بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم.
درست مثل #نماینده_سراوان!'
◀️ خدایا چه گلهایی را پرپر کردیم؛ چه خارهایی را نماینده خود کردیم.
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
فرماندهی که خودش را تنبیه کرد
در سال ۶۰ فرمانده ی یکی از پایگاه های مقاومت بودم. در حال انجام گشت به چند نفر از اشرار شهر که در حالت مناسبی نبودند، تذکر دادیم. بین ما و آنها درگیری لفظی پیش آمد و با الفاظ رکیک اهانت کردند.
قضیه را به شهید فاطمی گزارش کردیم. بلافاصله دستور داد آنها را بیاوریم سپاه...
شهید فاطمی برای تنبیه، آنها را چند بار دور پادگان شهید پولادی دواند و هم زمان با آنها خودش هم می دوید. یکی از اشرار رو به شهید گفت: «حالا چرا خودت می دوی؟»
ایشان جواب داد: « دارم خودم را تنبیه می کنم، چرا که تنبیه حق من است، لابد یک جایی از کارم مشکل داشت که شما امروز به خودتان اجازه دادید، شأن بچه های بسیج را با اهانت هایتان پایین بیاورید.»
راوی: عیسی بحرینی
ولادت : ۱۳۳۶ نوشهر
شهادت: ۱۳۶۷/۳/۹ شلمچه
فرمانده گردان امام حسن(ع)
لشکر ویژه ۲۵ کربلا
#شهید_سیدیونس_فاطمی
یادش با صلوات
✳️✳️✳️🌷✳️✳️✳️
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
سرلشگر خلبان سردار شهید
#منصورستاری
💠نمازجلوی بچه ها ...
☘یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میای میایستی وسط بچهها نماز؟
خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
☘تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی اینها #نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن.
مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟»
☘قرآن هم که میخواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضانها بعد از سحر کنار بچهها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخواند.
همه دورش جمع میشدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او میخواندم.
☘اصلا اهل نصیحت کردن نبود. میگفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم.
کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
✳️✳️✳️🌷✳️✳️✳️
در محضر سرداران سردار سلیمانی
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
💠خاطره حاج #قاسم_سلیمانی، از شهید #احمد_کاظمی
🌸 هیچ جلسهای، هیچ خلوتی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت كه او یاد باكری و خرازی و همت و این شهدا را نكند.
☘ هیچ نمازی ندیدم، كه احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نكند و پیوسته این ذكر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی» وِرد زبان احمد بود و بعد گریه میكرد.
🌼 از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد، اما آن چیزی كه بچههای جبهه با احمد دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود كه، احمد تداعی رفتارهای جنگ بود، تداعی خلوص، صفا، پاكی، صداقت بود.
کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
✳️✳️✳️🌷✳️✳️✳️
در محضر سرداران
سردار بی سر خیبر
محمد ابراهیم همت
دفترچه خاطرات مادر
همه رفته بوديم مشهد و فقط ابراهيم و وليالله مانده بودند خانه. ابراهيم تابستانها كار ميكرد. وقتي برگشتيم، انگار نه انگار فقط دو تا پسر خانه داري كرده بودند. سن و سالي هم نداشتند. تازه پول تو جيبيهاشان و حقوقي كه ابراهيم از كار تابستان جمع كرده بود، روي هم گذاشته بودند و يك اجاق گاز بزرگ براي خانه خريده بودند.
کجایند مردان بی ادعا
14.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امشب، شب کربلای 4 است. شب عشق بازی غواصان ارونداست شب جانبازی و سردادن گردانهای لشکر 14 امام حسین .امشب در نهرعرایض و خین خبرهاییست .
امشب درهای بهشت از سمت جزیره ام الرصاص و بلجانیه باز می شود . امشب قایق ها مسافران بهشت را به اروند می برند . امشب تا لحظاتی دیگر آسمان خرمشهر و شلمچه نورانی می شود.
امشب آخرین لحظات سوم دی ماه سال 65 است.
کاروان عاشقان کربلامی رود و ما می مانیم و یک دنیا آه و حسرت ...
.
شادی روح امام و شهدا صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
#بسمه_تعالی
#شرح عملیات کربلای4
عملیات می بایست در ساعت 22:30 مورخ 3/10/1365 آغاز شود. به همین خاطر غواص های خودی ساعاتی قبل به درون آب رفته و به سمت خط دشمن حرکت کردند. در این میان، نیروهای دشمن که کاملا آماده و هوشیار بودند ضمن پرتاب منور، با تیربار و خمپاره به طرف نیروهای خودی شلیک می کردند. در مجموع، عملیات خارج از کنترل و هدایت فرماندهی قرار گرفته بود و قبل از هر دستوری یگان ها با توجه به نوع وضعیت و هوشیاری و عکس العمل دشمن به محض رسیدن به ساحل، درگیری را آغاز می کردند. در این حال، رمز عملیات (یا محمد) حدود ساعت 22:45 اعلام شد و نیروهای عمل کننده فقط توانستند در جزایر سهیل، قطعه، ام الرصاص، ام البابی و بلجانیه نفوذ کنند و در بعضی مناطق نیز به صورت موضعی رخنه نمایند.
در مقابل، نیروهای دشمن با پرتاب پی در پی منور و اجرای چند مورد بمباران کنار نهر عرایض (عقبه برخی از یگان ها) و هم چنین اجرای آتش موثر روی رودخانه اروند، عملا سازمان غواص ها و نیز نیروهای موج دوم و سوم را به هم زد. به طوری که نیروهای یگان های مجاور بعضا پراکنده شده و اغلب نمی توانستند روی هدف عمل نمایند.
یکی از مناطق حساس عملیات، جزیره ام الرصاص و نوک بوارین بود که به رغم تلاش بسیاری که برای تصرف آن انجام شد، به خاطر هوشیاری دشمن امکان ادامه درگیری از میان رفت. دشمن با شلیک پرحجم تیربار روی آب، از عبور نیروها از تنگه ام الرصاص – بوارین جلوگیری کرد. مضافا به این که به خاطر حساسیتی که دشمن نسبت به ام الرصاص داشت، در پدافند آن از 9 رده مانع طبیعی و مصنوعی بهره می برد، به طوری که هرگاه از هر خط عقب رانده می شد، در خط بعدی که نسبت به خط قبلی اشراف و تسلط داشت، مقاومت می کرد.
در این حال، با توجه به هوشیاری دشمن، امکان ادامه عملیات میسر نبود، لذا به منظور حفظ قوا و طراحی مجدد عملیات آتی، از ادامه نبرد اجتناب شد.
برای شادی روح شهدای اسلام وبخصوص شهدای کربلای چهار #صلوات 🌴🌹🌴
یاد یاران سفر کرده بخیر
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
همچو مولایش علی علیه السلام
#سردارشهیدعلی_شفیعی
🔷باید ازکار او سر در می آوردم.
آن شب ،تا نماز تمام شد، سریع بلند
شدم تا به دنبالش بروم ، ولی از او
خبری نبود. غیبش زده بود، فردای
آن شب دوباره او را زیرنظر گرفتم.
نماز که تمام می شود ، دنبالش راه
می افتم. رها در تاریکی کوچه ای
ومن هم به دنبالش. تا بخود میآیم
روی دوشش یک گونی می بینم. از
کجا آورده بود ، ذهنم به جایی قد
نمیدهد.کوچه ها را طی می کند.
هنوز حضور مرا حس نکرده، درب
اولین منزل می ایستد .گره گونی
را بازمی کند، پلاستیک را کنار در
می گذارد.درمی زندو سریع ازآنجا
دورمیگردد.در باز میشود،
زنی پلاستیک کنار دررا برمیداردو
سرکی میکشد و داخل میرود.
دومین منزل، سومین، و...
باخالی شدن گونی من بسرعت به
طرف مسجد می روم. زودتر از او
میرسم .منتظرش می مانم، او هم
می رسد،من سلام میکنم واوجواب
میدهد.میپرسم: جایی رفته بودی؟
جوابم می دهد: نه...
ادامه میدهم:
مثل این که جایی رفته بودی...
بانگاهی که مرابه سکوت وا میدارد
میگوید:
من جایی نبودم، اطراف بودم...
و هر چه تلاش میکنم نمیتوانم از
زیر زبانش حرف بکشم
این نگاه نافذ یعنی ما شهدا نگاهمان به شما مسئولین است که آنچه را به سختی به دست آورده ایم به راحتی به دشمن ندهید و سخت مواظب آن باشید که در مقابل خون شهدا مسئول هستید و فردای قیامت جوابگو خواهید بود
مواظب باشید به خون شهدا خیانت نکنید
سرداران شهید #همت ، #زین_الدین
💠 #عشق به فرزند یا #شهادت؟
خیلی #مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه میگفت: «پس این بچه کی به دنیا میآید؟ »
خیلی دوست داشت دخترش را ببیند ولی #عشقش به حضرت زینب(س)بیشتر بود. اگر بیشتر نبود اول #صبر میکرد بچه اش به دنیا می آمد و بعد میرفت. اما دیگرهیچ چیز نمیتوانست جلوی او را بگیرد و برای #دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفت سوریه...
حلما 17 روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه #زنگ زد و با هم صحبت کردیم. من اواخر دوره #بارداری_ام بود و روزهای سختی را میگذراندم.
به او گفتم: «خسته شدم. زودتر بیا خانه » گفت: «زهره جان! سپردمتان به حضرت زینب(س)و از خانم خواسته ام به شما سر بزند...
«میثم نجفی» مدافع حرم حضرت زینب(س)که در شهر حلب سوریه مجروح شده بود، پس از چند روز #کما در 13 آذر 93 به آرزویش که #شهادت بود رسید.
#شهید_میثم_نجفی
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
😊😊😊😊😊
یاد باد آن روزگاران یاد باد
☺️ لبخند بزن رزمنده ☺️
#خر_روشن_شد
سال ۱۳۵۹ دسته ای از سپاه زرین شهر اصفهان به فرماندهی شهید محمدعلی شاهمرادی در گروه ضربت سنندج خدمت می کردیم.
روزی برای انجام ماموریت با یک ماشین سیمرغ عازم اطراف سنندج بودیم. حین عبور از رودخانه آب سر شمع ماشین رفت و خاموش شد.
شهید شاهمراد به بیسیمچی که تازه کار بود گفت به فرمانده اطلاع بده که یواش تر بروند تا ما برسیم اما با رمز بگو!
بیسیمچی گفت: نمیدانم چه بگویم!! شهید شاهمراد بیسیم را گرفت و گفت: حسین حسین شاهمراد.... آب تو گوش خر رفته کمی یواش تر...😐 کمی بعد ماشین روشن شد و شاهمراد به بیسیمچی گفت حالا تو اطلاع بده!
بیسیمچی تماس گرفت و گفت الو الو..... خر روشن شد...... 😂😂😂
#یادشان_گرامی
#شهید_محمد_علی_شاهمرادی
#خاطرات_طنز_جبهه
🌸🌸🌸🌷🌸🌸🌸
اعتقادات مذهبی قلبی اش خیلی زیاد بود، منیتی نداشت بدون اینکه در ظاهر بخواهد به مردم نشان دهد.
همش در نهانش بود نه آشکار
بلکه فقط بین خودش و خدایش بود.
اگر از کسی بدی می دید زود فراموش می کرد ولی خوبیشون را حسابی به خاطر می سپرد و قدر دانشان بود...
طاقت نداشت غم خانواده و یا کسی را ببیند همیشه سعی می کرد خانواده و اطرافیانش را از خود راضی نگه دارد.
بله! همین خوبی هایش بود که از آن یک شهید ساخت.
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
شادی روحش صلوات
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
وقتی فرمانده را #مکبر مےبینم
بیشتر #دلتنگ مردان بےادعا مےشوم
این همان فرمانده ای است که مےگفت:
"کار اگر برای #خداست، گفتن برای چه؟"
#شهدا گمنام و بی نشان
و ما همچنان
در پیِ ادعا و نام و نشان...
#سردارشهید_حسین_خرازی🌷
🍃🌹🍃