میثاق تاجیک
خب اون جمله که زیر پست نوشتم مزاح بود
ولی حقیقت مطلب اینه که
ایده ی امداد و کمک رسانی به بی بضاعت ها در این قالب از امام خمینی رحمهالله بود که معروف شد به کمیته ی امداد
باعث افتخار ما است که این ایده ها در کشور های دیگر هم اجرا میشه.
اگه روی صندوق رو نگاه کنید جملات به عربی نوشته شده ، معلوم میشه که این صندوق مخصوص کشور عراق ساخته شده و براشون فرستاده شده.
ترجمه اش اینه: محتوای هر صندوق مخصوص ایتام همان شهر است مؤسسه ی امام خمینی برای یاری رساندن به مردم در عراق
https://eitaa.com/maktubateman
🍀🍀🍀
33.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤎🤎🤎
مقابل باب الساعة به بهانه ی سر در این باب که حدیث شریف نبوی أنا مدینة العلم... نقش بسته است.
چند جمله ای از دعای ندبه که در فضلیت حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام بود را خواندم.
حال خوشی بود خواستم شما هم سهیم باشید.
یاد دعا ندبه های مسجدمون بخیر 🥰
https://eitaa.com/maktubateman
🍀🍀🍀
💐💐💐
از قسمت پایین پای شریف حضرت علی علیه السلام که وارد می شوید دو تا حدیث بسیار ناب و عالی در فضیلت آن حضرت از حضرت رسول صلی الله علیه و آله نوشته شده است.
یکی اش اینه 👇
لو أن السماوات السبع والأرضين السبع وضعتا في كفة و وضع إيمان علي في كفة لرجح إيمان علي
ترجمه 👈 اگر آسمان ها و زمین های هفتگانه در کفه ای قرار گیرد و ایمان علی در کفه ای دیگر ، قطعا ایمان علی علیه السلام برتری دارد.
منبع : کشف الغمة
https://eitaa.com/maktubateman
🍀🍀🍀
💐💐💐
عن أبي ذر قال: قال رسول الله (ص): مثل علي (ع) فيكم كمثل الكعبة المستورة, النظر إليها عبادة, و الحج إليها فريضة
ترجمه 👈 مثال علی در بین شما مانند کعبه ی پوشیده شده است که نگاه کردن به آن عبادت و حج به سوی آن واجب است.
منبع 👈 المناقب ابن شهرآشوب
اینم دومین حدیث نبوی شریف است که پایین پای مبارک حضرت امیرالمومنین علیه السلام نوشته شده است.
رزقکم الله جمیعا ان شاء الله
https://eitaa.com/maktubateman
🍀🍀🍀
1_3962916961.mp3
12.03M
بنده در خصوص سر کتاب و جن و جادو اطلاعات تخصصی ندارم ولی فکر می کنم در این فایل صوتی مطالب بسیار درستی بیان شده و با موازین و مطالبی که تا حالا فراگرفتم و تجربه کردم خیلی مطابق است.
گوش دادنش ضرر ندارد.
https://eitaa.com/maktubateman
🍀🍀🍀
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این آقا فریدون به گفته ی خودش ۱۶ سال است که شب های جمعه کربلا است
ساعت یازده به وقت عراق کنار منبر نزدیک حرم آقا سید الشهداء روضه ی هفتگی برقرار است.
رزقکم الله
https://eitaa.com/maktubateman
🍀🍀🍀
میثاق تاجیک
این آقا فریدون به گفته ی خودش ۱۶ سال است که شب های جمعه کربلا است ساعت یازده به وقت عراق کنار منبر
چی کار کردی که اینجوری کربلا قسمتت شده ؟
من موندم 🤔
#پیام_شما
#ناشناس
در خصوص پستی که چند روز پیش گذاشتم پیرامون کفش های جلوی حرم مطهر یکی از عزیزان خاطره ای فرستاد که متن کاملش رو در پست بعدی می فرستم.
اولاً خیلی ممنون بابت ارسال این خاطره و ثانیاً اگر کسی خاطره ی شنیدنی ای از زیارت داره حتماً بیان کنه تا در کانال منتشر بشه. حتی اگر کسی خواست می تونه به صورت صوتی بیان کنه و من صوتش رو اینجا پخش می کنم.
این کار چند فایده داره مثلا
در این خاطرات گاهی مطالبی هست که از حاجت روا شدن ها گفته میشه و این برای زیاد شدن اعتقادات خیلی خوبه 👌
وقتی این خاطرات بیان بشه اشتیاق به زیارت هم برای خود و هم برای دیگران زیاد میشه.
زین پس بنده در کانال هشتک #خاطرات_زیارت رو اضافه می کنم تا در این قالب از مطالب شما استفاده کنم.
https://eitaa.com/maktubateman
🍀🍀🍀
بیان دیدگاه به طور ناشناس 👇
https://abzarek.ir/service-p/msg/1409025
🍀🍀🍀
#پیام_شما
#ناشناس
#خاطرات_زیارت
سلام بنده هم با اون صحنه کفشها خاطره دارم چه خاطره ای!
برای شرکت در راهپیمایی اربعین با یه کاروانی اومدم نجف، ساعت ۲:۳۰ صبح از خواب بلند شدم گفتم الان حرم خلوت تره برم حرم بعد از نماز صبح برگردم، حاضر شدم اومدم کفشامو پا کنم دیدم نیست! متوجه شدم یکی از هم کاروانی ها اشتباها کفشای منو پا کرده و رفته حرم، گشتم یه دمپایی آبی رنگ تو حیاط که مال صاحبخانه بود و راضی بود ازش استفاده کنیم پا کردم و رفتم حرم،
خیلی خلوت بود، قبل از ورود دمپایی رو داخل یه نایلن گذاشتم و زیر یه جایی که عقل جن هم بهش نمیرسید مخفی کردم تا محفوظ باشه بالاخره امانت بود باید حفظش میکردم،
بعد از نماز اومدم بیرون با کوهی از کفش و دمپایی جلوی حرم مواجه شدم، با خیال راحت رفتم سراغ دمپایی آبی که مخفیش کرده بودم دیدم جا تره بچه نیس! دمپایی رو برده بودن،
نشستم بین کوهی از کفش و دمپایی دونه دونه دنبال دمپایی آبی گشتم اما نبود! گفتم خدایا حالا چطوری پابرهنه برگردم خونه؟ خلاصه از حرم تا خونه رو پابرهنه برگشتم،
ماشالله اونجا مثل ایران نیست که پیاده روها موزاییک و سنگ فرش و خیابوناش آسفالت باشه، تو خاک و خل راه میرفتم و مرتب صلوات میفرستادم که خرده شیشه ای چیزی تو پام نره، چون چند ساعت دیگه کاروانمون پیاده روی اربعین رو شروع میکرد و باید راهی میشدیم، خلاصه با هر سختی بود اون همه راهو پیاده و پای برهنه رفتم تا رسیدم خونه، اون هم کاروانی که اشتباهی کفشمو پوشیده بود اومد گفت حلال کن شب بود متوجه نشدم کفش توئه، یه نگاه به هیکلش و یه نگاه به کفش بدبختم انداختم دیدم اونم کم بدبختی نکشیده،
خلاصه کفش بیچاره ام رو که زیر اون هیکل و پاهای گنده چند سایز گشادتر شده بود پا کردمو پا گذاشتم تو جاده نجف به کربلا...
https://eitaa.com/maktubateman
🍀🍀🍀