🌹هفده شهریور، از ایام الله است...
♦️یادتان نرود که ما یک ۱۷ شهریور داشتیم. ۱۷شهریور از «ایّام الله» است. و باید یادمان نرود این را. آن قدر شهید دادیم و آن قدر خون دادیم ما آن روز و در مقابل اجانب و در مقابل وابستگان به اجانب. قیام کردند ملت ما و خونشان ریخته شد، لکن پیروز شدیم...
( امام خمینی(ره) | ۱۷ شهریور ۵۸ )
◼️به مناسبت جنایت رژیم پهلوی در به خاک و خون کشیدن مردم در روز ۱۷ شهریور ۵۷
@maliche11gol
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹ببینید: خاطره تنها عکاس حاضر در میدان ژاله از کشتار 17 شهریور
@maliche11gol
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
♦️ ببینیم عبدالحمید امروز در نماز جمعه از سیما ثابت (شهرکی) بخاطر مورد تجاوز قرار گرفتن از سوی همکارانش در اینترنشنال دفاع میکنه یا نه؟
🔹 هر چی باشه یک خانم بلوچ مورد آزارجنسی نوکران عنگلیس قرار گرفته. غیرت بلوچی حامیان نقشبندی کجاست؟
#بیشرفا
@maliche11gol
#اهمیت_نمازجمعه
🔻نمازجمعه اجتماع هفتگی مسلمانان
🔹يكى از اجتماعات هفتگى مسلمانان «نماز جمعه» است، نمازگزاران در روز جمعه مى توانند به جاى نماز ظهر، نماز جمعه بخوانند كه برتر از نماز ظهر است..
@maliche11gol
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرگرم دنیاییم!
سرگرم همدیگه!
سرگرم وقتی که!
نشونهها دارن
دائم به ما میگن ظهور نزدیکه!
💔 #جمعه_های_دلتنگی
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/maliche11gol
❣️❣️❣️ *جمعه خونین۱۷ شهریور یاد و خاطره ی هزاران شهید مظلوم میدان ژاله تهران (که در سال ۱۳۵۷ به دستور اربابان آمریکایی وانگلیسی و اسرائیلی، بدست دژخیمان شاه ملعون و جنایتکار به خاک و خون کشیده شدند) گرامی باد🌹🌹🌹🌲🌲* 🌲
@maliche11gol
📌 مجید بربری کربلا که رفت ، متحول وحر مدافعان حرم شد
🔹️ هشت روز مانده به اربعین سال ۹۳ ساعت یازده شب بود که مجید سراسیمه آمد خانه:
«وسایلم را جمع کنید که عازم کربلا هستم.» گفتم: «زودتر می گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می دادیم.» عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند.
🔸 چه رفقـایی و چه سفر اربعیـنی! تا برسند مرز مهران، صدای آهنگ و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند.
🔹 مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (ع) کمی تغییر کرد و کم حرف شد. هر بار هم که می رفت حرم، دیر برمی گشت؛ آنهم با چشم های قرمز. رفقا مانده بودند که این خود مجید است یا نقش بازی جدیدش.
🔸 پیاده روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه می گفت و نه می خندید.
◇ پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکـر لبـش یا حسـین یا حسـین بود و مشغول اشـک و نـالـه.
🔹 وقتی می خواستند برگردند، به صمیمی ترین دوستش گفت: «توی این چند روز از امـام حسین ع خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی خواهم.»
🌹 او حـرّی دیگری از نوع مدافعان حرم شده بود که فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود.
📚 برگرفته از کتاب " مجید بربری "
بقلم کبری خدابخش
#شهید_مجید_قربان_خانی
#شهیدانه
@maliche11gol