eitaa logo
رسانه مردمی مالواجرد
1.1هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
119 فایل
🔷رسانه مردمی روستای مالواجرد 🌹روستایی با ۲۹ شهیدگلگون‌کفن🌹 🔸️پوشش خبری: مالواجرد،منطقه و اخبارمهم‌کشوری 🌟وفعالیتهای ستادپیشرفت روستا ✅شروع فعالیت کانال:۲۸دی۱۳۹۸ ارسال پیشنهادات،اخبار و یاتبلیغات به آیدی زیر: @admineresaneh @adminemalvajerd1
مشاهده در ایتا
دانلود
4_327849576851570837.mp3
1.12M
آیه151🌹ازسوره بقره 🌹 كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ‌ همانگونه (كه براى هدايت شما) رسولى در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شمارا تزكيه كند و كتاب و حكمت بياموزد و آنچه نمى‌توانستيد بدانيد، به شما ياد دهد. آیه151🌹ازسوره بقره 🌹 كَما : همچنان که أَرْسَلْنا :فرستاديم فِيكُمْ:درمیان شما رَسُولًا :پیامبری مِنْكُمْ :ازخودتان يَتْلُوا :که می خواند عَلَيْكُمْ :برشما آياتِنا:آیه های مارا وَ يُزَكِّيكُمْ :وپاک‌می سازد شمارا وَ يُعَلِّمُكُمُ:ومی آموزد به شما الْكِتابَ:کتاب قرآن وَ الْحِكْمَةَ :وسنجیده کاری را وَ يُعَلِّمُكُمْ:ومی آموزد به شما ما:آنچه را لَمْ تَكُونُواتَعْلَمُونَ‌: نمی دانستید 🇮🇷 کانال رسانه مردمی مالواجرد 💠@malvajerd1💠
آب و جارو می کنم با چشمم این درگاه را ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را 🌤 ☀️ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
🗓 تقویم امروز... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
😍🌱👌 از هر دست بدی از همون دست یه جوری غیرمنتظره پس میگیری! پس با مردم همونجوری رفتار کن که دوس داری باهات رفتار بشه... ‌🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
▪️ ضمن تسليت مجدد خدمت کانون داغدار شاهعلی، به‌اطلاع می‌رسانیم : ⚜مراسم مرحوم مغفور 🕯 (حسین قدمعلی) 🔸 امروز، دوشنبه ۲ مهر 🔸 ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۷ 🔸در مسجد جامع روستای مالواجرد ⚜و مراسم آن مرحوم 🔹 پنجشنبه، ۵ مهر 🔹ساعت ۱۵:۳۰ الی۱۷ 🔹در مسجد جامع روستای مالواجِرد برگزار میگردد. 💠 شادی و جمیع مومنین و مومنات وصلواتی هدیه کنیم.🌹🌹 💠اللهم‌ صل‌ علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
19.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ مسئولین باید پاسخ دهند: ❓چرا در کمتر از ۱۵ سال باید شاهد ۶ حادثه تلخ در معادن باشیم؟؟ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚شما جوانید 💚دلهاتون پاکه 🔺اگر این را رعایت کنید، هیچ نصیحت دیگری لازم نیست،از فرشته بالاتر خواهید شد.😍 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
مداحی آنلاین - فرهنگ جهاد - مجتبی رمضانی.mp3
3.35M
کی گفته که شهید فقط تو میدون جنگه شهید فقط یه واژه نیست شهید فرهنگه 🔊 🌷 🎙 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😄 اجرای کوتاه استند آپ رزمنده خوش ذوق در جبهه😂برای روحیه دادن به هم رزمان👌 ✍ خوش خلقی و شوخ طبعی و روحیه بالا، از ویژگیهای بارز رزمندگان جبهه جنگ،در بود... شادی ارواح طیبه شهدا،،صلوات🌹🌹 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚#تنها_میان_داعش 📖#قسمت_بیست‌وسوم3⃣2⃣ انگشتانم مثل تکه ای یخ شده و جرأت نمیکردم فیلم را باز کنم که
📚 📖 ⃣2⃣ روزها زخم دلم را پشت پرده صبر و سکوت پنهان می کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بیخبر از حال حیدر خون گریه کنم. اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوشمان به غرش خمپاره ها بود و چشممان هر لحظه منتظر نور انفجار که اذان صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی ها مطمئن شده بودند امشب هم خواب را حراممان کرده اند که دست از سر شهر برداشته و با خیال راحت در لانه هایشان خزیدند. با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خوابشان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمیبرد. پشت پنجره های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی آبی مرده بودند، نگاه میکردم و حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سر انگشتانش میچکید. دستش را با چفیه ای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر ازدست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمیخواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود،از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود.ازصدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید: 《همه سالمید؟》 پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که دلواپس حالش صدایم لرزید: 《پاشو عباس، خودم میبرمت درمانگاه.》 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد: 《خوبم خواهرجون!》 شاید هم میدانست در درمانگاه دارویی پیدا نمیشود و نمیخواست دل من بلرزد که چفیه خونی زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید: 《یوسف بهتره؟》 در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد: 《حاج قاسم نمیذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری داعشی ها رو دست به سر میکنه تا هلیکوپترها بتونن بیان.》 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت: 《دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!》 اشکی که تا روی گونه ام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم: 《میخوای بیدارش کنم؟》 سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد: 《اوضام خیلی خرابه!》 و از چشمان شکسته ام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کرده ام که با لبخندی دلربا دلداری ام داد: 《انشاءالله محاصره میشکنه و حیدر برمیگرده!》 و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه ناله هایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است. دلم میخواست از حال حیدر و داغ دلتنگی اش بگویم،اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمیداد.با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانی اش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد: 《نرجس دعا کن برامون اسلحه بیارن!》 نفس بلندی کشید تاسینه اش سبک شود و صدای گرفته اش را به سختی شنیدم: 《دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچه ها شهید شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحه هایی که آمریکا واسه کردها میفرسته دست ما بود، نفس داعش رو میگرفتیم.》 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد : 《انگار داریم با همه دنیا میجنگیم! فقط سیدعلی خامنه ای و حاج قاسم پشت ما هستن!》 اما همین پشتیبانی به قلبش قوت میداد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت. محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد: 《سنجار با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها میکرد، آخر افتاد دست داعش!》 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمیخواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد. در میان انگشتانش نارنجکی جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد: 《تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمیذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!》 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمیکردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با آرامشی شیرین سوال کرد : 《بلدی باهاش کار کنی؟》 من هنوز نمیفهمیدم چه میگوید و او اضطرابم را حس میکرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت: 《نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دستتون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای داعش به شهر باز شد..》 و از فکر نزدیک شدن داعش به ناموسش صورت رنگ پریده اش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت: 《هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.》 ... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴اقتصادی ترین لپ تاپ های استوک برای کارات نیاز به به سیستم خوب داری ولی از پس هزینه ش برنمیای؟😓 کانال استوک فدک اینجاست که با کمترین سرمایه و به صورت اقساطی کارتو راه بندازه همراه با گارانتی مگه جنس استوک هم گارانتی داره؟ باور نداری بیا خودت ببین👇 https://eitaa.com/stoklabtapfadak فقط مهلت تستش رو بیا نگاه کن 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠