رسانه مردمی مالواجرد
📚#تنها_میان_داعش 📖#قسمت_بیستوسوم3⃣2⃣ انگشتانم مثل تکه ای یخ شده و جرأت نمیکردم فیلم را باز کنم که
📚 #تنها_میان_داعش
📖 #قسمت_بیستوچهارم4⃣2⃣
روزها زخم دلم را پشت پرده صبر و سکوت پنهان می کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بیخبر از حال حیدر خون گریه کنم. اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوشمان به غرش خمپاره ها بود و چشممان هر لحظه منتظر نور انفجار که اذان صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی ها مطمئن شده بودند امشب هم خواب را حراممان کرده اند که دست از سر شهر برداشته و با خیال راحت در لانه هایشان خزیدند. با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خوابشان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمیبرد.
پشت پنجره های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی آبی مرده بودند، نگاه میکردم و حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی
و خونی که از سر انگشتانش میچکید. دستش را با چفیه ای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر ازدست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمیخواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود،از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از
پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود.ازصدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر
لب پرسید:
《همه سالمید؟》
پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که دلواپس حالش صدایم لرزید:
《پاشو عباس، خودم میبرمت درمانگاه.》
از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد:
《خوبم خواهرجون!》
شاید هم میدانست در درمانگاه دارویی پیدا نمیشود و نمیخواست دل من بلرزد که چفیه خونی زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید:
《یوسف بهتره؟》
در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد:
《حاج قاسم نمیذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری داعشی ها رو دست به سر میکنه تا هلیکوپترها بتونن بیان.》
سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت:
《دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!》
اشکی که تا روی گونه ام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم:
《میخوای بیدارش کنم؟》
سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد
و با خجالت پاسخ داد:
《اوضام خیلی خرابه!》
و از چشمان شکسته ام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کرده ام که با لبخندی دلربا دلداری ام داد:
《انشاءالله محاصره میشکنه و حیدر برمیگرده!》
و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه ناله هایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است. دلم میخواست از حال حیدر و داغ دلتنگی اش بگویم،اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمیداد.با همان دست
مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانی اش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد:
《نرجس دعا کن برامون اسلحه بیارن!》
نفس بلندی کشید تاسینه اش سبک شود و صدای گرفته اش را به سختی شنیدم:
《دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچه ها شهید شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحه هایی که آمریکا واسه کردها میفرسته دست ما بود، نفس داعش رو میگرفتیم.》
سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :
《انگار داریم با همه دنیا میجنگیم! فقط سیدعلی خامنه ای و حاج قاسم پشت ما هستن!》
اما همین پشتیبانی به قلبش قوت میداد که لبخندی فاتحانه
صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت. محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد:
《سنجار با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها میکرد، آخر افتاد دست داعش!》
صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمیخواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد. در میان انگشتانش نارنجکی جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد:
《تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمیذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!》
دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمیکردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با آرامشی شیرین سوال کرد :
《بلدی باهاش کار کنی؟》
من هنوز نمیفهمیدم چه میگوید و او اضطرابم را حس میکرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت:
《نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دستتون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای داعش به شهر باز شد..》
و از فکر نزدیک شدن داعش به ناموسش صورت رنگ پریده اش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت:
《هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.》
#ادامه_دارد...
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#تبلیغات
🔴اقتصادی ترین لپ تاپ های استوک
برای کارات نیاز به به سیستم خوب داری ولی از پس هزینه ش برنمیای؟😓
کانال استوک فدک اینجاست که با کمترین سرمایه و به صورت اقساطی کارتو راه بندازه
همراه با گارانتی
مگه جنس استوک هم گارانتی داره؟
باور نداری بیا خودت ببین👇
https://eitaa.com/stoklabtapfadak
فقط مهلت تستش رو بیا نگاه کن
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
❁᯽﷽᯽❁
🔔 نواخته شدن :
«زنگ جشن عاطفهها»
با شعار مشق همدل
در هفتم مهرماه ۱۴۰۳
✍ حسین جمشیدی رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) جرقویه علیا
🔸 زنگ عاطفه ها امسال نیز با شعار #مشق_همدل همچون سالهای گذشته در روز شنبه مورخه ۱۴۰۳/۰۷/۰۷ در مدارس
#شهیدتقیصادقی و #شهیدعلیاکبرصادقی روستای #مالواجرد
با حضور دانش آموزان و خیران نیک اندیش برگزار خواهد شد.
🔹 کمک هایی که در مدارس منطقه جمع آوری می شود برای توزیع بین دانش آموزان نیازمند در اختیار همان مدارس قرار خواهد گرفت.
🔸 مهمترین هدف جشن عاطفه ها ، نهادینه کردن فرهنگ انفاق در نسل جدید و کمک به دانش آموزان نیازمند و کم بضاعت است .
🔹 تاکنون کمک های اهدایی و ملزومات تحصیلی جمع آوری شده با همکاری خیران به دانش آموزان تحت حمایت اهدا شده و در مرحله بعدی با توزیع پاکت های هدایا بین مدارس سطح منطقه سایر هدایای نقدی و غیرنقدی نیز بین دانش آموزان کم بضاعت و نیازمند مدارس توزیع خواهد شد.
🔸 رییس کمیته امداد در پایان افزود : مردم نیکوکار و با سخاوت از اقصی نقاط کشور عزیزمان میتوانند ، با استفاده از روشهای زیر :
1⃣ #شماره_کارت :
۶۰۳۷ ۹۹۷۹ ۵۰۰۲ ۲۵۶۷
2⃣#لینک_جشن_عاطفه_ها
از طریق ورود بر روی لینک زیر :
https://sana.emdad.ir/qr/gmbujc1pd30f30kqfevc
3⃣ #یاشماره_گیری :
📲 * ۸۸۷۷ * ۰۳۱۲۴ * ۱ #
🔹به آسانی کمکهای نوع دوستانه خود را به دست دانشآموزان نیازمند این منطقه برسانند.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
❌کلی وسیله با قیمت های باورنکردنی❌
🎊کلی لباس و لوازم حراجی✅
💫 لوازم آرایشی و بهداشتی با تنوع زیاد💅
💫شال و روسری خوشگل زیرقیمت بازار👒
💫مانتو و عبا 💜💜
💫لباس پسرانه و دخترانه (عیدانه)💖
💫زنجیر، ساعت، دستبند،نیم ست ،حلقه و انگشتر زنانه و مردانه💍
💫عطر و ادکلان با ماندگاری زیاد💥
همشم با کیفیت عالی ✅
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/3663069392Caa94eb2df8
ارتباط با ادمین جهت سفارش👇
@Fsana139
آدرس: ورزنه ،قورتان ،کوچه شهید حیدری ،انتهای کوچه دست راست🏡
ارسال به سراسر کشور 🚛
منتظر حضورتون هستم❤️❤️
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#پیامتسلیت
#مدیریتشعب_پستبانک_استاناصفهان
همکار گرامی:سرکار خانم شاه علی
بااندوه و تاسف فراوان،
درگذشت پدر گرامیتان را به جنابعالی و خانواده محترم تسلیت عرض نموده وضمن آرزوی صبر برای شما وسایر بازماندگان،ازدرگاه خداوند منان برای آن مرحوم علوّ درجات مسئلت مینماییم.
(مدیریت شعب پست بانک استان اصفهان)
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#خبر
♨️ با حکم حضرت آیتالله خامنهای، محمد مخبر مشاور و دستیار رهبری شد.
✍ متن حکم رهبر انقلاب به این شرح است:
✏️ بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقای دکتر محمد مخبر دام توفیقه
با عنایت به خدمات متعهدانه و تأثیرگذار جنابعالی در عرصههای مدیریتی و اقتصادی بویژه در دولت شهید رئیسی، و سیاست درست و مدبرانهی بکارگیری نخبگان و جوانان پرانگیزه و تلاشگر در اجرای طرحهای گوناگون، شما را به عنوان مشاور و دستیار رهبری منصوب میکنم.
انتظار میرود در امتداد سیاست مزبور، شناسائی نیروهای جوان و همکاری با آنان را با برنامهریزی منطقی، پی گرفته و در کمک به دستگاههای دولتی و غیره از آن بهرهبرداری نمائید.
توفیقات شما را از خداوند متعال مسألت میکنم.
سیدعلی خامنهای
۲ مهر ۱۴۰۳
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
❤️رحمت خدا بر او که حامی کارگران معدن بود..
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نوستالژی😀
دهه شصت و هفتادیا میدونن😊
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
4_327849576851570838.mp3
1.96M
#پویشنور
آیه152🌹ازسوره بقره 🌹
فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ
پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم، و براى من شكر كنيد و كفران نورزيد.
آیه152🌹ازسوره بقره 🌹
فَاذْكُرُونِي : پس یاد کنید مرا
أَذْكُرْكُمْ :تا یاد کنم شمارا
وَ اشْكُرُوالِي :وسپاس بگذاریدبرای من
وَ لا تَكْفُرُونِ:وناسپاسی ام نکنید
🇮🇷 کانال رسانه مردمی مالواجرد
💠@malvajerd1💠
🔆نه میلرفعتونه حاجتِکساستمرا
غُبارِکویحُسینَـمهمینبساستمرا
#السلامعلیکیااباعبدالله❤️
#صبحتونحسینی☀️
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
🗓تقویم امروز...
#روز_جهانی_قلب
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
🌸🍃 #تلنگر
یه روزایی تو زندگیمون هست، که هیچ اتفاﻕ خاصی نمی افته،
ما به این روزا میگیم:
تکراری…
خسته کننده...!
ولی حواسمون نیست که میتونست اتفاقات بدی تو این روزها بیفته
طوریکه روزی صد بار دعا کنی کاش همون روزای تکراری باز هم تکرار بشن…
خدایا..
به خاطر همه ی روزای تکراری اما بی مصیبت هزاران بار شکر💖
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#آگهی #فروش
باسلام
🔸 فروش پسته تازه از مالواجرد
🔸 قیمت مناسب ..
📱صادقی ۰۹۱۳۴۲۵۴۳۸۰
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹یک معلم روز اول کلاس کتابهای درسی را معرفی کرد، و چقدر زیبا قرآن را معرفی کرد👌
✍قرآن کریم والاتر از هر کتابی است که در دوران تحصیل می خوانیم.
اما متاسفانه میبینیم در مدارس کمترین بها به آن داده میشود.
امیدواریم معلمان گرامی ما بیش از پیش اهمیت این کتاب آسمانی را باروشهای جذاب به فرزندان ما بیاموزند..
چرا که مدرسه هم مسئول آموزش هست و هم پرورش.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
❓سوال:
❌ چرا بعد از آزادی خرمشهر پیشنهاد صلح عراق از سمت ایران پذیرفته نشد؟
#دفاعمقدس
.🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#سالمباشیم
👆تغذیه های مفیدبرای سلامت قلب:🫀
👇عوامل تاثیرگذار در تضعیف قلب:🫀
رژیم غذای ناسالم، کلسترول خون بالا، فشار خون بالا، میزان تحرک بدنی، چاقی، دیابت، پروتئین واکنشگر C، استرس، افسردگی، خشم، سیگار کشیدن و نوشیدن الکل.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز_جبهه😄
رزمنده زرنگ😅
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زیباییهای_خلقت
بچه طاووس دیده بودین تاحالا؟😍🦚
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚 #تنها_میان_داعش 📖 #قسمت_بیستوچهارم4⃣2⃣ روزها زخم دلم را پشت پرده صبر و سکوت پنهان می کردم و فقط
📚#تنها_میان_داعش
📖#قسمت_بیستوپنجم5⃣2⃣
با دست هایی که از تصور تعرض داعش میلرزید، نارنجک را از
دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد. این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا میگرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمنده اش به پای چشمان وحشت زده ام افتاد :
《انشاءالله کار به اونجا نمیرسه...》
دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، به سختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پله های ایوان پایین رفت. او میرفت و
دل من از رفتنش زیر و رو میشد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد.
عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، ام جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بیحال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :
《دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما شیر دارید؟》
عباس بی معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. میدانستم از شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. از پله های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :《پس یوسف چی؟》
هشدار من نه تنها پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به ام جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :
《یه شیشه آب میاری؟》
بیقراری های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :
《برو خواهرجون!》
نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم ام جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به ام جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت. دستان زن بینوا از شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. ام جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه
نمیرود و در آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با گریه ای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :
《یه ساعت استراحت کن بعد برو!》
انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان آسمانی اش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :
《فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با حاج قاسم قرار گذاشتیم!》
و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را مشتاقانه به سمت
معرکه میکشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. پای ایوان که رسیدم ام جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :
《خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!》
او دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. چشمان او هم هنوز از شادی
خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :
《حاج قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی داعش وایسادن! شیخ
مصطفی میگفت سیدعلی خامنه ای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!》
#ادامهدارد...
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
▪️#مراسمترحیم ضمن تسليت مجدد خدمت کانون داغدار شاهعلی، بهاطلاع میرسانیم : ⚜مراسم #شبسوم مرحوم
📣 #اصلاحیه
به اطلاع میرسانیم:
⚜مراسم #شبهفت مرحوم
#کربلاییحاجحسین_شاهعلی
🔹پنجشنبه ، ۵مهرماه
🔹ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۷
🔹 در مکان #حسینیه_گلزارشهدای_مالواجرد
برگزار میگردد.
شادی روحشان
وجمیع مومنین و مومنات،فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.🌹🌹
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#اگه دنبال یه کانالی که تنوع و کیفیت و ارزونی داشته باشه 😍
کاری داشتی من اینجام هم حضوری و هم انلاین👇🏻🌱
🆔️@saeede_n_o
🔸انواع نظم دهنده 🔸 کوله🔸 ساک ورزشی 🔸پتومسافرتی 🔶️ کیف زنانه شیک برای خانومای خاص 🤗
هرچی بخوای اینجا داره تک و عمده🤩
و اینکه😍 ارسال ب تمام نقاط کشور✈️🚚
بزن روی لینک👇🏻😊
https://eitaa.com/joinchat/1704788418C1620107a05
4_327849576851570839.mp3
1.68M
#پویشنور
آیه153🌹ازسوره بقره 🌹
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! (در برابر حوادث سخت زندگى،) از صبر و نماز كمك بگيريد، همانا خداوند با صابران است
آیه153🌹ازسوره بقره 🌹
ياأَيُّهَا :ای
الَّذِينَ :کسانی که
آمَنُوا :ايمان آوردهايد
اسْتَعِينُوا : یاری بجویید
بِالصَّبْرِ:به وسيله شکیبایی
وَ الصَّلاةِ:ونماز
إِنَّ: همانا
اللَّهَ :الله
مَعَ:با
الصَّابِرِينَ:شکیبایان است
🇮🇷 کانال رسانه مردمی مالواجرد
💠@malvajerd1💠
اَراد الله بلند آوازه بادا ابی عبدالله
مردم همه آمدند و رفتند اما تو همیشه ماندگاری
#السلام_علیک_یاسیدالشهدا✋
#صبحتون_حسینی ⛅️
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠