eitaa logo
رسانه مردمی مالواجرد
1هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
118 فایل
🔷رسانه مردمی روستای مالواجرد 🌹روستایی با ۲۹ شهیدگلگون‌کفن🌹 🔸️پوشش خبری: مالواجرد،منطقه و اخبارمهم‌کشوری 🌟وفعالیتهای ستادپیشرفت روستا ✅شروع فعالیت کانال:۲۸دی۱۳۹۸ ارسال پیشنهادات،اخبار و یاتبلیغات به آیدی زیر: @admineresaneh @adminemalvajerd1
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓 تقویم امروز... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۴ مهر
❤️🌱 "به خاطر بسپار " زندگی بدون چالش ؛ مزرعه بدون حاصل است. باد،با چراغ خاموش کاری ندارد؛ اگر در سختی هستی بدان که روشنی. 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۴ مهر
41.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم یادواره شهدای دهستان رامشه🥀 🔺راوی هشت سال دفاع مقدس: سردار عبدالمحمود محمودی 🔻مداح اهل بیت:جناب آقای کرمی 🔸زمان:چهارشنبه مورخ ۱۴۰۳/۷/۴ ساعت ۸:۰۰ شب،گلزار شهدای رامشه
۴ مهر
رسانه مردمی مالواجرد
📚#تنها_میان_داعش 📖#قسمت_بیست‌‌وپنجم5⃣2⃣ با دست هایی که از تصور تعرض داعش میلرزید، نارنجک را از دست
📚 📖 ⃣2⃣ 《حاج قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت سیدعلی خامنه ای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!》 سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند : 《بیچاره مردم سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!》 با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم می پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد : 《شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرمانده های شهر بازم اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از آمرلی بره بیرون!》 او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما نارنجک آورده و از چشمان خسته و بی خوابش خون می بارید. از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش می آورد، عذاب میکشید و اگر شهید شده بود، دلش حتی در بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود! با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را سیر کند. به سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی رزمنده ای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید : 《حاجی خونه اس؟》 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک هایش مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بی پرده پرسیدم : 《چی شده؟》 از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد : 《بچه ها عباس رو بردن درمانگاه...》 گاهی تنها خوش خیالی میتواند نفس رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم : 《دیدم دستش زخمی شده!》 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد : 《الان که برگشت یه راکت خورد تو خاکریز.》 از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زن عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. تخت های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر خونی به رگهایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از نفس افتادم. دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، علقمه عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این جراحت به چشمم نمی آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.. .. 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۴ مهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣📣📣📣 ویدئو بالا رو ببین👆 🥳🥳 نمونه یــــک روز خـــــــاطــــــره انـــگـــــــیــز ... 🤩 بــــرای بچه های مالواجرد😍 ┅═✧‌ کارســـــوق هـــــــوافـــضــا ✧═┅ _برنامه ای: _جذاب و شاد _بازی محور _کلی بازی _میان وعده 🌻ویژه دختران و یا پسران پایه سوم به بالا🌻 ✅✅ درواقع تا فردا ظهر هر گروهی که تعداد بیشتری ثبت نام داشتیم(دختران یا پسران)،برنامه برای همان گروه اجرا خواهد شد. پس بجنبید بچه ها😃 ⛪️مکان:مدرسه شهید نیکبخت مالواجرد⛪️ ⏰زمان :فردا، پنجشنبه ۵مهرماه ساعت ۱۵ عصر تا ساعت ۱۸⏰ 🛑هزینه ورودی: ۳۰ هزارتومان 🟢جهت ثبت نام با شماره زیر هماهنگ کنید 📱
09134254015
نیکبخت ⛔️لطفا هماهنگ شده وارد برنامه شوید 💯خوش میگذره بـــــــــــــــــــــــــیا منتظرم 💯 (ستاد پیشرفت روستای مالواجرد) 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۴ مهر
رسانه مردمی مالواجرد
#اطلاعیه📣📣📣📣 #ستادپیشرفت‌مالواجرد ویدئو بالا رو ببین👆 🥳🥳 نمونه یــــک روز خـــــــاطــــــره انـــگ
دختر خانوم ها وآقا پسرهای گل🥰 دقت داشته باشید.. ♨️♨️این یک رقابت بین شما دو گروهه.. و هر گروهی که بیشتر ثبت نام داشته باشه، برای این برنامه هیجان انگیز انتخاب میشه🤩🤩 پس فرصت رو از دست نده..🏃‍♂🏃 زودتر به شماره درج شده تماس بگیر و با ثبت نامت آمار خودتون رو بالا ببر✌️ فعلا...✋
۴ مهر
روز سرباز رو (مخصوصا به سربازهای مالواجردی) تبریک عرض میکنیم. توفیقاتتون روزافزون..و هرکجای این کشور، به این مملکت و مردم و نظام خدمت میکنید،تنتون سالم باشه.🌹🌹 خوشبخت و عاقبت بخیر شوید ..انشالله😊 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۴ مهر
یک کانال پر از چیزایی که دنبالش بودی😍 ✨حوله دست و صورت ✨شمد یزدی ✨پتوهای ماه و ستاره،یک و دونفره🌙⭐️ ✨نمگیر ظروف ✨تن پوشهای نخی عاالی ✨دستمال آشپزخانه دورو ✨حوله استخری و.. ✅✅ با قیمتهای عالی👌 لینک کانال شادی لند🤩: https://eitaa.com/saaaadaaaatt 🌹🌹 لطفا مارو به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید.
۴ مهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪥آیا معنی علامت های رنگی پایین خمیر دندان را می دانید؟ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۴ مهر
4_327849576851570840.mp3
1.9M
آیه154🌹ازسوره بقره 🌹 وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ‌ و به آنها كه در راه خدا كشته مى‌شوند مرده نگوئيد، بلكه آنان زنده‌اند، ولى شما نمی‌فهمید. آیه154🌹ازسوره بقره 🌹 وَ لا تَقُولُوا:ومگویید لِمَنْ:به کسانی که يُقْتَلُ :کشته می شوند فِي سَبِيلِ: درراه اللَّهِ : الله أَمْواتٌ :مرده بَلْ :بلکه أَحْياءٌ :آنان زنده اند وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ‌: ولی شما درنمی یابید 🇮🇷 کانال رسانه مردمی مالواجرد 💠@malvajerd1💠
۴ مهر
📣 🔻به اطلاع مردم عزیز مالواجرد میرسانیم؛ مدتی ست که جوانان ستاد پیشرفت مالواجرد،پیگیر مسئله برای دانش آموزان دختر و پسر دبیرستانی مون هستند.. 👈وتا بحال از طریق : مدیر مدرسه بخشداری فرمانداری آموزش و پرورش منطقه و دفتر نماینده محترم مجلس پیگیر این امر بودند تا انشالله بتوانند سرویس مدرسه را مهیا کنند. 🔴متاسفانه بدلیل نبودن وسیله نقلیه مناسب در منطقه ما،این کار با مشکل مواجه شده.. البته با رای زنی های گروه ستاد و شورای محترم روستا با ،بخشدار محترم و قول مساعدت ریاست محترم اداره آموزش و پرورش یک دستگاه مینی بوس از اداره آموزش و پرورش در نظر گرفته شده که احتیاج به آماده سازی دارد و اگر شرایط فراهم باشد همین وسیله برای ایاب و ذهاب دانش آموزان درنظر گرفته خواهد شد... 🔹طی جلسه ای که ان شااله فردا در بخشداری برگزار می شود این موضوع بررسی خواهد شد. 💢همچنان پیگیری های اعضای ستاد ادامه دارد.. ✅ نتیجه را از همین کانال به اطلاع شما بزرگوارن خواهیم رساند. 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۴ مهر
وطن تویی و غریب آن‌که از تو دور افتاد... به تو از دور سلام💔 🌷 ☀️ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۵ مهر
🗓 تقویم امروز... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۵ مهر
🔸دربهار تعلیم و تربیت و هفته دفاع مقدس 🔸حضور دانش آموزان و معلمین مدارس مالواجرد 🔸در گلزار شهدا،و غبارروبی و ادای احترام به شهدا 🔸صبح روزگذشته،۴ مهرماه۱۴۰۳ 🌹تشکر ویژه از دوستان تدارکات و پذیرایی 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۵ مهر
رسانه مردمی مالواجرد
دختر خانوم ها وآقا پسرهای گل🥰 دقت داشته باشید.. ♨️♨️این یک رقابت بین شما دو گروهه.. و هر گروهی که ب
سلامی دوباره😀✋ عرضم به خدمتتون که .. آمار ثبت نام دخترها و پسرها اینه:👇 دخترها👈 ۱۶ نفر پسرها👈 ۱۴ نفر تا الان که برگ برنده دست دخترهاست😉✌️ ❌❌ فقط تا ساعت ۱ بعدازظهر فرصت ثبت نام دارین. فعلا..✋
۵ مهر
رسانه مردمی مالواجرد
سلامی دوباره😀✋ عرضم به خدمتتون که .. آمار ثبت نام دخترها و پسرها اینه:👇 دخترها👈 ۱۶ نفر پسرها👈 ۱۴ ن
♨️♨️ رقابت تنگاتنگ..😃 آمار تعداد ثبت نام تا این لحظه:👇 دخترها👈 ۲۰ نفر پسرها👈 ۲۲ نفر خب ...حالا پسرها جلو افتادند..😉✌️ ❌❌فققط تا نیم ساعت دیگه فرصت ثبت نام باقیست..باشماره داخل اطلاعیه تماس بگیرید. میام دوباره.. فعلا...✋
۵ مهر
بنابه درخواست خانواده ها.. 🔴🔴 مهلت ثبت نام تا ساعت ۲ بعدازظهر تمدید شد.
۵ مهر
رسانه مردمی مالواجرد
📚#تنها_میان_داعش 📖 #قسمت_بیست‌وششم6⃣2⃣ 《حاج قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی داعش وایسادن! شیخ مصطفی
. 📚 📖⃣2⃣ سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به قدری خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم باور نگاهم نمیشد. دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم های به خون نشسته ساعتی پیش نگران جان ما نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم : 《عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!》 دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن صبوری ام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم : 《عباس می دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، اسیرش کردن، الان نمیدونم زنده اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!》 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره مظلومش برای کشتن دل من کافی بود. حیایم اجازه نمیداد نغمه ناله هایم را نامحرم بشنود که سرم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بی صدا ضجه میزدم. بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در آغوشش جا شده ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی قلب دست روی سینه گرفته و قدم هایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله ای برایش نمانده بود که با نفس هایی بریده نجوا میکرد. نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز پایداری پرستارانش وسیله ای برای مداوا نداشت. بیش از دو ماه درد غیرت و مراقبت از ناموس در برابر داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متالشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت درد کشیدن جان داد. یک نگاهم به قامت غرق خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام امام مجتبی (ع) را پیدا نمیکردم، نفسی برای دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد. میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی میشد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش میچرخید برای حال حلیه کافی بود و میترسیدم مصیبت شهادت عباس، نفسش را بگیرد. عباس برای زن عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و میدانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره میکند. یقین داشتم خبر حیدر جانشان را میگیرد و دل من به تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا میزدم. نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان منتظر حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آنها را به درمانگاه آورد. قدم هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمیشد چه میبینند و همین حیرت نگاهشان جانم را به آتش کشید. دیدن عباس بی دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش میلرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش میشکست و میدیدم در حال جان دادن است. زن عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفسشان بند آمده بود. زن عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب هایی که به سختی تکان میخورد حضرت زینب (س) را صدا میزد. حلیه بین دستانم بال و پر میزد، هر چه نوازشش میکردم نفسش برنمیگشت و با همان نفس بریده التماسم میکرد : 《سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!》 ... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۵ مهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 یخچال خونه ما سوخت⚡️ 🔥عصبانیت شدید زهرا سعیدی نماینده مبارکه از قطعی برق و سوختن یخچال خانه اش ✍دقیقا درست میگن ایشون.. چرا قطعی برق را مدیریت نمیکنند؟؟ اصلا الان که هوا از شدت گرمی اش کمتر شده،چرا قطعی برق؟؟؟؟ والا داخل مالواجرد خودمون هم چندین نفر به ما گفتند یخچال خونمون سوخته، ❌خب مشخصه تغییر دائمی ولتاژ برق به وسایل برقی آسیب میزنه. یک نفر هم پاسخگو نیست. 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۵ مهر
رسانه مردمی مالواجرد
بنابه درخواست خانواده ها.. 🔴🔴 مهلت ثبت نام تا ساعت ۲ بعدازظهر تمدید شد.
خبر خوووب🤩🤩 بدلیل استقبال بالای هم دخترها و هم پسر ها برای ثبت نام در برنامه هیجانی و شاد با هماهنگی اعضای ستاد با گروه برگزار کننده، ✅هم برای دختر خانم ها و هم آقاپسرها برنامه میذاریم.🥳🥳 🔴دخترخانم ها👈 راس ساعت ۱۵:۳۰ در مدرسه شهید نیکبخت حاضر باشند.تا ۱۸ 🔴 آقاپسرها 👈 ساعت ۱۸ تا ۲۰ ❌❌ توجه داشته باشید تاخیر در حضور هر گروه، به منزله از دست دادن زمان برنامه شان محسوب میشود.پس راس ساعت اعلامی حضور پیداکنید. خوش بگذره😀 می بینیمتون....✋
۵ مهر
4_327849576851570840.mp3
1.9M
آیه155🌹ازسوره بقره 🌹 وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ‌ وقطعاً شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، زيان مالى وجانى وكمبود محصولات، آزمايش مى‌كنيم وصابران (در اين حوادث وبلاها را) بشارت بده. آیه155🌹ازسوره بقره 🌹 وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ :والبته می آزماییم شما را بِشَيْ‌ءٍ : به چیزی مِنَ :از الْخَوْفِ:ترس وَ الْجُوعِ:وگرسنگی وَ نَقْصٍ : وکاهشی مِنَ: از الْأَمْوالِ :اموال وَ الْأَنْفُسِ :وجان ها وَ الثَّمَراتِ:ومحصولات وَ بَشِّرِ : ومژده ده الصَّابِرِينَ‌:شکیبایان را 🇮🇷 کانال رسانه مردمی مالواجرد 💠@malvajerd1💠
۵ مهر
سلام آقا✋🏻 دوباره جـمعه و💚 تسبیح خورشـ🌤ـید که دانه دانه زخم لحظه‌ها را❣️ می شمارد📿 💐 💐 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۶ مهر
۶ مهر
زندگی شبیه رودخانه ای است ڪه هرگز نمیتوان به آبِ رفته دو بار دست زد جریانِ آبی ڪه از مقابلت گذشت غیرِ قابل بازگشت است پس، قدرِ لحظاتِ زندگیَت را بدان رفیق😎... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
۶ مهر