فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#باهمبخونیم
کیا اهل آواز خوندن هستند؟🎼🎤
.🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
1_1758383882.mp3
1.2M
#پویشنور
آیه191🌹ازسوره بقره 🌹
وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ
و آنها را (بتپرستانى كه از هيچ جنايتى ابا ندارند،) هركجا يافتيد بكشيد و از (مكّه) همان جايى كه شما را بيرون كردند، آنها را بيرون كنيد و فتنه (شرك و شكنجه) از قتل بدتر است. و نزد مسجدالحرام با آنها جنگ نكنيد، مگر آنكه آنها در آنجا با شما بجنگند، پس اگر با شما جنگ كردند، آنها را (در آنجا) به قتل برسانيد. چنين است جزاى كافران
آیه191🌹ازسوره بقره 🌹
وَ اقْتُلُوهُمْ : وبکشید آنان را
حَيْثُ:هرجا که
ثَقِفْتُمُوهُمْ:بیابیدشان
وَ أَخْرِجُوهُمْ:وبیرون کنید آنان را
مِنْ :از
حَيْثُ:آنجا که
أَخْرَجُوكُمْ:بیرونتان کردند
وَ الْفِتْنَةُ:وآشوب وعذاب
أَشَدُّ:بدتراست
مِنَ:از
الْقَتْلِ:کشتن
وَ لا تُقاتِلُوهُمْ:ومجنگید باآنان
عِنْدَ:درنزد
الْمَسْجِدِ الْحَرامِ :مسجد الحرام
حَتَّى:مگر آنكه
يُقاتِلُوكُمْ:بجنگندباشما
فِيهِ:درآنجا
فَإِنْ :پس اگر
قاتَلُوكُمْ:درآنجا جنگیدند باشما
فَاقْتُلُوهُمْ :پس بکشید آنان را
كَذلِكَ:اینچنین است
جَزاءُ:سزای
الْكافِرِينَ:کافران
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠@malvajerd1💠
باران اگر ببارد
مُدام تمام پاییز را...
برف اگر ببارد
مُدام تمام زمستان را...
باز هم خفگی ،
سهم دنیایی ست
که تو را کم دارد!
هیچ کس یاد غریبی تو نیست..
اللّٰھـُــم ؏جـــِّل لِوَلـیڪَ الفــَرَجـْــ❤️
#روزجمعهتون_امامزمانی☀️
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخت نگیرید..
تهش واقعا خبری نیست👌😊
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#حدیثــــــــــــــــــعشـــق 📿
امام على(ع):
هر کس فرزندى دارد، بايد کودکى کند.
📚الکافي: ج ۶ ص ۵۰ ح ۴، حکمت نامه کودک، جلد ۱ صفحه: ۲۶۶.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠@malvajerd1💠
33.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓یه سوال:
❌اصلا چرا ما باید خودمون رو تو جنگ لبنان و فلسطین دخالت بدیم؟؟؟
🔺ببینید
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#تبلیغات
تدریس صفر تا صد زبان انگلیسی
مناسب امتحانات دی ماه و خرداد ماه(نهایی)
با جدیدترین روش های آموزشی همراه با جزوه هوشمند
به صورت خصوصی و عمومی
مناسب پایه های هفتم تا دوازدهم
♦️توجه: حضور در جلسه اول رایگان می باشد.
شماره تماس: ۰۹۱۶۲۰۶۵۲۰۱ صادقی
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚#قلبهایبیتپش💓 📖#قسمتیازدهم1⃣1⃣ کیومرث با ناراحتی سری تکان داد و رفت بیرون. سرگرد رو کرد به زن
📚#قلبهایبیتپش💓
📖#قسمتدوازدهم2⃣1⃣
🔴یکشنبه ی سیاه🔴
به چشمان درشت و زیباش نگاه کردم و با لبخند کتم را از تن بیرون آوردم. شقایق با همان شور و اشتیاق همیشگیاش به استقبالم آمد و لباسم را گرفت. نگاهش عادی نبود. اولین سالگرد ازدواج حس و حال عجیبی دارد.
- خب؟
رفتم طرف یخچال و شیشه ی شربت و قالب یخ را بیرون آوردم. شانهام را بالا انداختم و گفتم:
- چی خب؟
- امروز چه روزیه؟
کمی شربت را با آب و یخ قاطی کرده و شروع کردم به هم زدن و گفتم:
- تابستون نیست.
- پس چرا داری شربت میخوری.
- امروز از صبح داشتم دنبال یه آدم روانی میدویدم. حسابی تشنمه.
- طفره نرو. گفتم امروز چه روزیه؟
- امروز شیرینترین روز زندگی منه. البته اگه بذاری این شربت رو بخورم شیرینتر هم میشه.
- بفرمایید. نوش جان کنید.
شربت را یکنفس سر کشیدم. وقتی سرم را پاین آوردم هنوز به من زل زده بود و باز گفت:
- خب؟ کادوت کو؟
کارت اعتباری را از جیبم بیرون آورده و گفتم:
- اینجاست ولی هنوز نخریدم. گذاشتم تا با هم بریم و یه تیکه طلا به سلیقه ی خودت بخرم.
- خیلی بدی سعید. از صبح تا حالا لحظهشماری کردم که ببینم برام چی میگیری.
- تو که میدونی من اصلاً سلیقه ی خوبی برای کادو گرفتن ندارم. اداره بهم یه پاداشی داده که برات کنار گذاشتم تا با هم بریم و یه گردنبند یا یه گوشواره بخریم. این طوری که بهتره. یالا! کارهات رو بکن تا من یه چرتی بزنم و بعد بریم.
خیابانها در اولین روزهای زمستان معمولاً خلوت هستند. هوا سرد است و در اوایل هفته هم مردم کمتر از خانه بیرون میآیند. یکشنبه بود. یک روز شوم.
شقایق مرتباً سرویسهای مختلف طلا را امتحان میکرد و من هم قیمت میگرفتم. همان طور که با صاحب مغازه چک و چانه میزدم صدای مهیبی برخاست و رگبار گلوله شیشههای مغازه را خرد کرد و به اطراف پاشید. به عادت همیشگی با شنیدن صدای گلوله روی زمین شیرجه رفتم و دستم را بردم طرف اسلحهام اما در مواقع عادی اسلحه حمل نمیکردم و جای آن خالی بود.
سینهخیز به طرف شقایق حرکت کردم. شقایق دور از ما و در مقابل آینه ی انتهای مغازه گردنبندی را امتحان میکرد که با شنیدن سر و صدا، وحشتزده به طرف ما برگشت. فریاد کشیدم که دراز بکشد روی زمین اما دیر شده بود
یکی از تیرها کمانه کرد و به گلویش خورد و افتاد. تیراندازی قطع شد و با عجله خودم را بالای سرش رساندم. در برابر چشمانم جان میداد و از من کاری ساخته نبود. شوکه شده بودم. وحشتزده. دو مرد که کلاه کاسکت به سر داشتند با کلاشینکف آمدند تو و بعد از تهدید صاحب مغازه به سرعت برق تمام طلاها را دزدیدند و رفتند بیرون و پریدند پشت موتوری که بیرون مغازه کشیک میداد. همسرم چشمان درشت و زیبایش را به من دوخته بود که در آغوشم آخرین نفسهایش را کشید و روحش به آسمان پرواز کرد. شقایق من پرپر شد و از همان روز بود که شادی برای همیشه از زندگی من بیرون رفت.
********
- هنوز تو فکر اون روزی؟
رزهای سفید را بو میکشیدم که صدای سروان شاهد رشته ی افکارم را از هم گسست. شقایق عاشق رز سفید بود و هفتهای یک بار، برایش یک دسته رز سفید میخریدم. بعد از مرگش نمیتوانستم خانه را بدون رز سفید ببینم. عطر گل رز سفید باید در خانه میپیچید.
- دو سال گذشته سعید. تو رو خدا دیگه بسه. یه سر و سامونی به خودت بده. این طوری اطرافیانت رو هم اذیت میکنی.
- نمیشه علی. تا قاتل زنم و پیدا نکنم نمیتونم خودمو ببخشم. امشب شب جمعهس. باید براش رز سفید بخرم.
- الان که دیگه شب شده. فردا صبح باید بری بهشت زهرا.
- امشب نصف رزها مهمون من میشن و نصف دیگه هم فردا میرن پیش شقایق.
پول رزها را پرداختم و به همراه سروان شاهد از گلفروشی بیرون آمدیم. مقابل مغازه یک ماکسیما پارک شده بود. سروان شاهد که عجله داشت به خانه برسد، بیتوجه به اتومبیل، رفت آن ور خیابان. بدون اراده نگاهم افتاد به سرنشینان ماکسیما. در داشبورد باز مانده بود و سر مرد مسنی روی فرمان ماشین بود و زنی روی صندلی مجاور جیبهای مرد را بررسی میکرد. عجله ی زن کنجکاویام مرا برانگیخت. سایه اندامم مانع رسیدن نور به درون اتومبیل شد و به همین دلیل زن برگشت طرفم. آرایش غلیظی داشت و به زحمت سیساله بود. با دیدنم کمی خودش را جمع و جور کرد و در داشبورد را بست. دوباره به مرد نگاه کردم.هوش و حواسش هیچ سر جا نبود. سروان شاهد را صدا زدم و دستهگل را گذاشتم روی کاپوت ماشین. زن وحشتزده سعی کرد بیتوجه باشد و به من نگاه نکند..
#ادامهدارد...
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚#قلبهایبیتپش💓 📖#قسمتدوازدهم2⃣1⃣ 🔴یکشنبه ی سیاه🔴 به چشمان درشت و زیباش نگاه کردم و ب
عرض سلام و ادب...
شما بزرگواران و عزیزانی که رمان #قلبهایبیتپش را تا الان دنبال میکنید،
میتوانید برداشت خود را از موضوع داستان تا اینجا، برای ادمین ما بفرسید.
همراهی شما افتخار ماست🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂😎اصفهانیا هیچوقت چیزی جز حق نمیگن
دلتون شاد لبتون خندون😂
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگم چراتوکشورمون بقیه پدافندامون، مثل پدافند نظامی خوب عمل نمیکنن!!🤔
❌چرا مسئولین مربوطه نیازی به پاسخگویی در حوزه خودشون ندارند!؟؟؟
👈اگه بلد نیستن،چرامسئول شدند؟؟
👈اگه مسئول شدند،چرا کار نمیکنند؟؟
#پدافند_فرهنگی
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
1_1758383985.mp3
1.56M
#پویشنور
آیه192🌹ازسوره بقره 🌹
فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
و اگر دست كشيدند، همانا خداوند آمرزنده و مهربان است
آیه192🌹ازسوره بقره 🌹
فَإِنِ:واگر
انْتَهَوْا :باز ایستند
فَإِنَّ:پس بدانند همانا
اللَّهَ:الله
غَفُورٌ:آمرزنده ی
رَحِيمٌ : مهربان است
آیه193🌹ازسوره بقره 🌹
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ
و با آنها بجنگيد تا فتنه (بتپرستى وسلب آزادى از مردم،) باقى نماند و دين، تنها از آنِ خدا شود. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد. زيرا) تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست
آیه193🌹ازسوره بقره 🌹
وَ قاتِلُوهُمْ : وبجنگید با آنان
حَتَّى:تا
لا تَكُونَ :نباشد
فِتْنَةٌ:آشوب وعذابی
وَ يَكُونَ:وباشد
الدِّينُ :دين،طاعت
لِلَّهِ:ازآن الله
فَإِنِ :واگر
انْتَهَوْا :باز ایستند
فَلاعُدْوانَ: پس بدانندکه نيست ستیزیی
إِلَّا :جز
عَلَى :بر
الظَّالِمِينَ:ستمكاران
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠@malvajerd1💠
تنها تکرار شدنی؛
که هیچوقت تکراری نشد
حسین علیهالسلام بود..!❤️
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله💚
#صبحتونحسینی☀️
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه دنیا خاطره 🥰🥰🍃
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#آگهی #فروش
🚲دوچرخه کمکی دار
🔸در حد نو نو
🔸قیمت 7تومان با تخفیف جزیی
🔹بازدید:مالواجرد
📱تماس:
09136580113
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز😅
وقتی ایران حمله میکنه😂😂
.
.
.
.
وقتی اسرائیل حمله میکنه😂😂
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#حدیثــــــــــــــــــعشـــق 📿
🔹 امام على(ع):
انديشيدن درباره نعمتهاى خدا، چه نيکو عبادتى است. 🔹
📚غرر الحکم: ۱۱۴۷، ميزان الحکمه، جلد ۹ صفحه: ۲۳۰.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠@malvajerd1💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚#قلبهایبیتپش💓 📖#قسمتدوازدهم2⃣1⃣ 🔴یکشنبه ی سیاه🔴 به چشمان درشت و زیباش نگاه کردم و ب
📚#قلبهایبیتپش💓
📖#قسمتسیزدهم3⃣1⃣
کارت شناسایی خود را بیرون آوردم و با انگشت به شیشه زدم. آرام در را باز کرد. کارت را مقابل چشمانش گرفتم و گفتم:
- سروان صفورا از اداره ی آگاهی.
- بفرمایید.
- این آقا چرا خوابیده؟ شما چه نسبتی با ایشون دارید؟
با لکنت گفت:
- پدرم هستن. حالشون خوب نبود. گفتم یه خورده استراحت کنن.
به سروان شاهد اشارهای کردم و او هم در طرف راننده راباز کرد و سعی کرد مرد مسن را به هوش بیاورد اما هر چه تکانش داد و صدایش کرد،هیچ فایدهای نداشت.
- بیهوش شده سعید. خانم رو دستگیر کن. باید اورژانس رو خبر کنم.
زن را از اتومبیل پیاده کردم و در حالی که به دستانش دستبند میزدم گفتم:
- خیلی بدشانسی آوردی. درست باید بیای جلوی در مغازهای که دو تا افسر آگاهی ازش مییان بیرون. سابقه داری؟
- نه.
از شاهد خواستم یکی از گشتیهای منطقه را خبر کند تا زن را ببرد. نگاهی به لیوانهای خالی روی داشبورد انداختم و دوباره از او پرسیدم:
- بهش آبمیوه دادی نه؟
- آره.
- تعریف کن چی کار کردی.
- کنار خیابون سوار ماشینش شدم و بعدم زبونبازی رو شروع کرد. باورش نمیشد من با این تیپ سوار ماشینش بشم چون سنش زیاد بود. بهش گفتم بریم یه خورده بگردیم. بعدم گفتم تشنمه. یه جایی نگه داشت و دو تا آبمیوه خرید.
بعد ازش خواستم تا برام آدامس هم بگیره. اونم با کمال میل آبمیوه ی خودشو داد به من و برگشت. تا برگرده آبمیوه رو آلوده کردم.
- تا حالا چند نفرو این طوری غارت کردی؟
- به خدا دفعه ی اولمه.
- تو کلانتری معلوم میشه.
در همین حال ماشین پلیس رسید و زن سارق را تحویلشان دادم. بعد از چند دقیقه هم آمبولانس رسید و مرد بیهوش را با خود برد و اتومبیل ماکسیما هم با یک یدککش به پارکینگ منتقل شد. رزهای سفید را بو کردم و به شاهد گفتم:
ـ حتی یاد زنم به مردم خیر میرسونه. اگه ما نمییومدیم گل بخریم چه طور از این دزدی جلوگیری میکردیم؟
ـ چیزی نگو. دارم براش فاتحه میخونم...
***
آن وقت صبح بهشت زهرا چندان شلوغ نبود. باد بهاری ملایمی به صورتم میخورد و موهایم را به هم میریخت. روی سنگ قبرش را با آب و گلاب شستم و بعد از چیدن گلهای رز روی آن شروع کردم به قرآن خواندن. هنوز تمام نشده بود که سایه ی بلندی روی سرم افتاد.چند آیه ی آخری را هم خواندم و نگاهش کردم. چهرهاش در میان چادر سفیدی مثل خورشید درخشان میتابید. از داخل اتومبیل بساط صبحانه را آوردم و در کنار قبر پهن کردم. بغض راه گلویم را بسته بود. نمیتوانستم چیزی بگویم و بیصدا و زمزمهوار گفتم:
ـ امروز میخوام با هم صبحونه بخوریم. قول میدم گریه نکنم. بیا برام لقمه بگیر.
طنین خنده ی ملیحش برای سومین بار در گوشهایم پیچید. چه قدر آرزو داشتم که ای کاش این خندهها واقعی بودند.
وقتی از بهشت زهرا برمیگشتم تلفنم زنگ زد و بالاخره انتظارم به سر رسید. سرهنگ وثوق پشت خط بود:
- فکر کنم داری به آرزوت میرسی صفورا.
- چه طور مگه؟
- اگر یادت باشه قاتلای خانمت بعد از اون طلافروشی به چند جای دیگه هم دستبرد زدن.
- خب؟
- یه تیکه از طلاهای خانمی که دیشب تحویل دادی شناسایی شده. مال یکی از همون مالباختههاس. به احتمال زیاد بشه ردی ازشون پیدا کرد.
اگر کسی در برابرم بود میتوانست به راحتی برق انتقام را در چشمانم ببیند. هیچ خبری نمیتوانست تا این اندازه مرا خوشحال کند. بالاخره دعاهایم مستجاب شده بودند و فرصتیبرای عقوبت این جنایتکاران دست داده بود. التماسآمیزانه پرسیدم:
- سرهنگ میشه خواهش کنم پرونده رو از اونا بگیرید و به واحد خودمون منتقل کنید؟
- نه صفورا.نمیشه.اما تو رو برای همکاری معرفی میکنم. نگران نباش. خدا بزرگه و قاتلای خانمت حتماً مجازات میشن.
- خدا از زبونتون بشنوه.از کی بایدکارمو شروع کنم؟
- فرداصبح اول وقت. نامه ی معرفیت رو هم میفرستم.
سروان جاوید از دایره ی سرقت با رویی گشاده به استقبالم آمد. قبل از این، با هم کار کرده بودیم و با شیوههای یکدیگر به خوبی آشنا بودیم.از همان روز قبل بازجویی را شروع کرده بودو مرا در جریان پرونده قرار داد.
- رئیس این باند خطرناک بسیار باهوشه. توی این دو سال تقریباً هرشش ماه یک بار به جایی دستبرد زدن و بعدم مثل آب فرو رفتن تو زمین. به احتمال زیاد تمام طلاها رو ذوب میکردن و بعد به صورت شمشهای طلا میفروختن. درتمام این سالها منتظر یه اشتباه بودیم.
- اون زنی که دستگیر کردم چه اطلاعاتی داد؟
- آدرس یه طلافروش رو به ما داد که قبلاً هم سابقه ی مالخری داشته. یک هفته پیش یه نفر اومده و یه مقدار از طلاهای آخرین سرقت رو بهش فروخته. از روی دوربین مداربسته ی طلافروشی دزد رو شناسایی کردیم. به مُری سیاه معروفه. یه زورگیر سابقهدار. پاتوقش تحتنظره. چند روز یه بار به پاساژی توی تهرانپارس سرمیزنه. به محض اینکه سر و کلهش پیدا بشه خبرت میکنم..
#ادامهدارد..
💠 @malvajerd1 💠
#آگهیفروش
🍎فروش سیب سمیرم
🍏کیلویی ۲۰ هزارتومن
🍎درمالواجرد
📱 اکبری ۰۹۱۹۲۹۶۶۶۵۷
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
❁᯽﷽᯽❁
📌 #اجرای_پویش_مهرآموز همزمان با روز دانشآموز و جذب حامیان طرح اکرام در مدارس
🌺🍃🌸🍃🌺
🔹 پویش «#مهرآموز» با هدف ترویج فرهنگ احسان و نیکوکاری و جذب حامیان طرح اکرام در مدارس سراسر کشور برگزار میشود.
🔸 در این طرح ، فرهنگیان و دانشآموزان با پیوستن به طرح اکرام ، حمایت دانشآموزان یتیم و نیازمند را بر عهده میگیرند.
🔹 با اجرای پویش مهرآموز ، به دنبال تحقق طرح مدرسه نیکوکار هستیم که در قالب آن ، معلمان و دانشآموزان با حمایتهای مادی و معنوی خود ، موجب کاهش آلام و مشکلات دانشآموزان نیازمند میشوند.
🔹🔸 همچنین فرهنگیان و دانش آموزان نیکوکار میتوانند با ارسال عدد 1⃣ به شماره همراه :
📲 ۰۹۹۲ ۱۵۷ ۲۹۷۶
و یا مراجعه به سامانه :
👉 http://ekram.emdad.ir
در طرح اکرام ایتام و محسنین ثبت نام و با ما :
▶️ eitaa.com/emdada_jarghooya
همراه باشند .
➖➖➖➖➖➖➖
"روابط عمومی کمیته امداد امام خمینی (ره)#شهرستان_جرقویه "
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#خبر
♨️ گنبد تل زینبیه از کرمان به کربلا منتقل شد.
✍ طراحی سازهی گنبد تل زینبیه از تیرماه سال ۱۴۰۰ در کرمان آغاز و نهایتاً ۱۷ مهرماه تکمیل شد و به کربلا حمل و تحویل گشت.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#بیشتربدانیم😊
❌ قمپز در کردن از کجا دراومد ؟
✅ توپ جنگی عثمانی بنام قمپز بود که قدرت تخریبی نداشت اما به خاطر صدای مهیبش ترس به دل دشمن میانداخت ولی بعدها سربازان ایرانی هر وقت این صدا را می شنیدند،
میگفتند «نترسید! قمپز درمی کنند»
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠