eitaa logo
رسانه مردمی مالواجرد
1.3هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5هزار ویدیو
126 فایل
🔷رسانه مردمی روستای مالواجرد 🌹روستایی با ۳۰ شهیدگلگون‌کفن🌹 🔸️پوشش خبری: مالواجرد،منطقه و اخبارمهم‌کشوری 🌟وفعالیتهای ستادپیشرفت روستا ✅شروع فعالیت کانال:۲۸دی۱۳۹۸ ارسال پیشنهادات،اخبار و یاتبلیغات به آیدی زیر: @admineresanehh @adminemalvajerd1
مشاهده در ایتا
دانلود
34.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸زن آمریکایی در اینستاگرام خود ویدیویی منتشر کرد و گفت: آتش به هفت مایلی خانه من رسیده. دولت آمریکا میلیونها دلار پول خرج بمب باران غزه می‌کند اما هیچ پولی برای جلوگیری از سوختن شهرها ندارد... مسئول این اتفاق خود ما هستیم. 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
Mohsen Qaraati4_5850728905878538389.mp3
زمان: حجم: 1.46M
آیه 263🌹ازسوره بقره🌹 قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ‌ گفتار پسنديده (با نيازمندان) وگذشت (از تندى آنان)، از بخششى كه بدنبال آن آزارى باشد، بهتر است. و خداوند بى‌نياز بردبار است. آیه 263🌹ازسوره بقره🌹 قَوْلٌ: گفتاری مَعْرُوفٌ :پسندیده وَ مَغْفِرَةٌ :وگذشت خَيْرٌ : بهتر است مِنْ:از صَدَقَةٍ:صدقه ای که يَتْبَعُها :درپی آن باشد أَذىً:آزاری وَ اللَّهُ :والله غَنِيٌّ: بی نیاز حَلِيمٌ‌ :بردباراست 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
پدرت شاه خراسان و خودت گنج مقامی پدرت حضرت خورشید و خودت ماه تمامی غنچه‌ای نیست که عطر نفست را نشناسد تو که ذکر صلواتی و درودی و سلامی (ع)✨🌺 (ع)🌺 ✨🌺 🌤 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
🚨 🔦 / احتمالی 👈 وبه دنبال آن قطع تلفن های ثابت☎️ و همراه واینترنت📱 🔸امروز، شنبه، ۲۲دی ۱۴۰۳ مالواجرد👇 ❌داخل مالواجرد 👈 ساعت ۱۳ تا ۱۵ 🌹.🌹 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
968.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وضعیت زبان شما هم همینطوره ؟😅😂 ‍‌‎‎‌‎‌‌‎‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‍‍‌‎ ‍‌‎‎ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 این ویدئو را اگر موافق حکومتی چندبار ببین و اگر مخالف حکومتی هر روز ببین 🔻خانم معترض میگه: اگر امریکا هم به ما حمله کنه بهتر از این زندگیه که ما داریم‼️چون شب می خوابیم صبح بلند نشده می بینی دلار شده.....تومن! 💥پاسخ های منطقی و آینده نگرانه کارشناسی که خود نیز معترض است قابل تامل است 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
💠 آیین معنوی درمسجد جامع مالواجرد ⚡️ویژه خواهران و برادران 🔻همراه با برنامه های متنوع : 🌸برنامه ویژه استقبال از معتکفین 🎤سخنرانی معرفتی و آموزشی 🤲مناجات خوانی 📖انس با قران 🖇حلقه های معرفتی 🎬پخش کلیپ 📿برنامه هئیتی 🙏اعمال مربوطه اعتکاف 🎙 مدیحه سرایی و مولودی خوانی 🏁مسابقه واهدای جوایز ✨️برنامه خداحافظی و بدرقه معتکفین 🔻🔻باحضور اساتید برجسته اصفهان؛ 🔸استاد با تخصص 🔸و استاد با تخصص ❇️❇️ مشتاقیم لحظات ناب باخدا بودن را در کنار شما تجربه کنیم. 🔴🔴مهلت ثبت نام👈 تافرداشب راههای ثبت نام؛👇👇 📱 09103519185 📱 09134254015 📱 09162941620 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
از برج مراقبت اعتکاف به دانش اموزان عزیز 😍 📣توجــــــه ، توجـــــــه📣 🌟 معتکفین محترم پرواز شماره ۱۴۰۳ هواپیمایی 🛩 بچه های آسمان به مقصد خانه خدا در حال تکمیل ظرفیت و آماده پرواز می باشد، از معتکفینی که مایل هستند اعتکاف شیرینی را با ما تجربه کنند، خواهشمندیم جهت تهیه و دریافت کارت پرواز🎫 هر چه سریعتر🏃 با شماره های فوق👆👆 تماس بگیرند..😊 (برج مراقبت از خوبیهای شما ) 💖 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚 #دمشق_شهرِ_عشق 📖 #قسمت_پنجم 5⃣ 💠 هیاهوی مردم در گوشم می‌کوبید، در تنگنایی از #درد به خودم می‌پیچی
📚 📖 6⃣ 💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خرد می‌شد و با چشمان وحشتزده‌ام دیدم را به سمت صورتم می‌آورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی‌ام را صدا می‌زند :«زینب!» احساس می‌کردم فرشته به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمی‌دانست و نمی‌دانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد :«زینب!» 💠 قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این تنها نگاه‌مان می‌کرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این سنگدل را با یک دست قفل کرد. دستان همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید :«این رافضی واسه جاسوسی می‌کنه!» 💠 با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد و در سکوت برگزاری جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید :«کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه می‌شدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس می‌کردم. یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی‌اش چنگ زد و دیگر نمی‌دیدم چطور او را با قدرت می‌کشد تا از من دورش کند که از هجوم بین من و مرگ فاصله‌ای نبود و می‌شنیدم همچنان نعره می‌زند که خون این حلال است. 💠 از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را می‌شنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش می‌کرد :«هنوز این شهر انقدر بی‌صاحب نشده که تو بدی!» سایه دستش را دیدم که به شانه‌اش کوبید تا از پرده دورش کند و من هنوز باور نمی‌کردم زنده مانده‌ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد. چشمان روشنش شبیه لحظات آفتاب به طلایی می‌زد و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ می‌درخشید و نمی‌دانستم اسمم را از کجا می‌داند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می‌لرزیدم و او حیرت‌زده نگاهم می‌کرد. تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم می‌تپید و می‌ترسید کسی قصد جانم را کند که همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی می‌لرزید، سوال کرد :«شما هستید؟» 💠 زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش می‌کردم نجاتم دهد و حرف دلم را شنید که با لحنی دلم را قرص کرد :«من اینجام، نترسید!» هنوز نمی‌فهمید این دختر غریبه در این معرکه چه می‌کند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمی‌توانستم کلامی بگویم که سعد آمد. با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید :«چی می‌خوای؟» در برابر چشمان سعد که از شعله می‌کشید، به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد و اینبار سعد بی‌رحمانه پرخاش کرد :«چه غلطی می‌کنی اینجا؟» 💠 پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه‌اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن فریاد کشید :«بی‌پدر اینجا چه غلطی می‌کنی؟» نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او می‌دانست چه بلایی دورم پرسه می‌زند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که می‌خواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند :« دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!» 💠 سعد نمی‌فهمید او چه می‌گوید و من میان گریه ضجه زدم :«همونی که عصر رفتیم در خونه‌اش، اینجا بود! می‌خواست سرم رو ببُره...» و او می‌دید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام رو به سعد هشدار داد :«باید از اینجا برید، تا رو نریزن آروم نمی‌گیرن!» دستان سعد سُست شده بود، همه بدنش می‌لرزید و دیگر رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد :«من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟» و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش داد :«من اهل اینجا نیستم، اهل . هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزاده‌ام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. می‌برمتون خونه برادرم!»... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
سلام. روز پدر نزدیکه🎊🎉 خدا حفظ کنه همه پدر مادرها رو🤲 میگم ولی.. شما هم مثل من پدرت در قید حیات نیستن که بری تبریک بگی بهشون؟؟😔 اشکالی نداره..😊 خدا رحمتشون کنه میتونی از همین جا هدیه بفرسی براشون😍 ما یک پویش داریم ویژه ❇️ میتونید با خواهر برادراتون برای پدر آسمانی تون هدیه بگیرید🤩 شما یک میلیون تومان برای این شماره واریز میفرمایید:👇 6277601350708036 به نام محمد نیکبخت بعدش ما با این هدایای شما شامل: ⚡️۵ کیلو برنج ایرانی اعلا ⚡️یک یادومرغ ⚡️یک روغن ۳لیتری تهیه میکنیم و درب منزل نیازمندان تحویل میدیم. و آن هدیه میشود به پدر مرحوم شما😊 💠ضمنا اگر دوست دارین اسم پدر مرحومتان در لیست یادبودیِ کانال ما جهت قرائت فاتحه ثبت وجانمایی شود،مشخصات ایشان را برای ادمین های ماارسال کنید👇 @admineresaneh @adminemalvajerd1 🔴🔴 مهلت شرکت درپویش👈۲۴ دی پدر عزیزم...پیشاپیش روزت مبارک💖💖 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
🟩 🟨 🟩برای مسابقات قهرمان کشوری و استانی      🟨پنج شنبه  وجمعه 🟩 20 و21 دی ماه 1403 🟨به میزبانی شهرستان هرند 🟩به سرپرستی:             🌷با آرزوی موفقیت برای هنرجویان عزیز 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠