eitaa logo
🔮من دیپلمات نیستم، من انقلابی ام، حرف را صریح وصادقانه میگویم. 💎
909 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
21.8هزار ویدیو
94 فایل
انقلابی بودن میعارنیست انقلابی ورهروماندن پای ارزشهاهنراست من انقلابیم ۵۷ گروه میثاق با شهدا https://eitaa.com/joinchat/2230386699C64b9b33430
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ بازی بی سر و صدای نهادهای امنیتی ایران با موساد 🔸 چند نکته پیرامون بازداشت اراذل و اوباش و متلاشی شدن باند "لات های موساد" 🔸 جراحی امنیتی ایران علیه موساد، از تهران تا اربیل ۱۴۰۱/۹/۱۳ . 🔺در طول ماه‌های گذشته ایران درگیر نا‌آرامی‌های دنباله داری بوده است. اگر از این ناآرامی‌ها و اهداف پشت پرده ی آن و پیامدهایش بگذریم، می‌توان فهمید که ظاهرا به بهانه‌ی این نا‌آرامی‌ها، از خدا خواسته یک جنگ پنهان از سوی سرویس اطلاعاتی علیه برخی اهداف خاص، به صورت بی سر و صدا در جریان است. جنگی که دامنه‌ی آن به ماه‌ها قبل تر باز می‌گردد. از چند ماه قبل از ماجرای درگیری بین سرویس‌های اطلاعاتی و موساد و سیا به گونه‌ای بالا می‌گیرد که برخی از شکل گیری "نبرد سایه ها" در خاورمیانه سخن می‌گویند. نبردی که به حذف و اخراج چند عضو لبنانی الاصل سازمان سیا و تغییراتی اساسی در ساختار موساد و رخددادهایی در این سوی میدان منجر می‌شود. 🔺 در تداوم این درگیری‌ها ضمن برخورد سرویس‌های اطلاعاتی مقاومت و "سیا و موساد" که دامنه ی بخشی از آن به کشورهای ثالث و حتی فرا منطقه‌ای (از جمله سوئیس) می‌رسد، درگیری هایی اتفاق افتاده که نشان می‌دهد یک نقشه ی راه کاملا هدفمند برای زدن سر پنجه های موساد، کوتاه کردن دست‌های این سرویس اطلاعاتی و وادار کردنش به بازی در فلسطین اشغالی و محدود شدن به آن در جریان است. سه مورد را می‌توان برای اثبات این ادعا و مشتی نمونه خروار مثال زد؛ 🔸 یک مورد از اخباری که این روزها مشابه آن بسیار شنیده می‌شود این است: برخورد با عوامل گروه تروریستی طلب که در خاک آموزش دیده‌اند و توسط موساد انتخاب شده‌اند تا علیه مراکز حساس در اصفهان عملیات کنند. 🔸 خبر دیگری که مشابه‌ش زیاد شنیده می‌شود این است: برخورد با شبکه‌ی اراذلی که در ایران برای موساد کار می کردند و ... 🔸 و خبر سوم که بسیار مشابه‌ش رسانه ای می‌شود: بازداشت برخی عناصر صهیونیست در فلسطین اشغالی به اتهام همکاری با ایران ... است 🔺از دو خبر اول و اخبار مشابهی از جنس آن دو، که در رسانه‌ها منتشر می‌شود می‌توان دریافت که سرویس‌های اطلاعاتی ایران بی سر و صدا و بدون آنکه نقشه کلی آنها رسانه‌ای شده باشد شبکه ای که در ایران و غرب کشور برای موساد کار می‌کنند را شناسایی کرده و دارد از تهران تا را زیر ضربه می برد تا مگر با آنچه موساد در تمام طول این سال‌ها با بدبختی ایجاد کرده برخورد کرده و آن را متلاشی کند. خبر سوم نشان می‌دهد که ایران دوست دارد علاوه بر متلاشی کردن شبکه‌ی میدانی موساد، توجه موساد و شاباک را به رخدادهایی در فلسطین اشغالی جلب کرده، دست و پای آنها را گرفته و از منطقه جمع کرده و به درون فلسطین اشغالی پرتاب کند، تا مشغول خودشان شوند... 🔺 این جنگ اطلاعاتی پنهان از سوی نهادهای امنیتی ایران مطرح نشده اما با در کنار هم قرار دادن اخبار و داده ها می‌توان دریافت که سرویس های اطلاعاتی ایران ترجیح داده‌اند اولویت های خود را در برخورد با تهدیدات "هدفمند" کنند. در دو ماه اخیر هم دست کم ۴ ضربه اساسی به موساد در ایران و عراق وارد شده است. از طرفی برخی اخبار دیگر نشان میغدهد که ظاهرا عده ای می‌خواهند توجه موساد به شیوه ای به شهروندان صهیونیست در برخی کشورها در شرق آسیا و اروپا جلب شود. و همه اینها یعنی، موساد دارد شبکه ی میدانی خود علیه ایران را از دست می‌دهد، وادار می‌شود به فرا منطقه توجه داشته و از طرفی به فلسطین اشغالی بازگشته یا انتقال اطلاعات از سوی مقامات رده بالای صهیونیست به ایران را نظاره کند... 🔺نا آرامی های اخیر و برخوردهای خشن که از سوی اشرار به بهانه‌ی اغتشاشات رخ داده نشان می‌دهد که برخی سرویس‌ها به شدت در تلاش هستند تا اولویت بندی های سرویس های اطلاعاتی ایران تغییر کرده و این سرویس ها وادار شوند دست از روی شبکه ی در حال فروپاشی موساد بردارند. رفتار اطلاعاتی ایران، از برخورد با اراذلِ آشوبگر گرفته، تا خبر اعدام ۴ عضو شبکه ی اراذلِ موساد که امروز رسانه‌ای شد نشان می‌دهد که نهادهای امنیتی ایران به شدت تاکید دارند ضمن برخورد با "تهدیداتِ تولید شده از سوی دشمن" یک بار برای همیشه کار این شبکه ی میدانی را یک سره کرده و بزرگترین سرمایه ی موساد علیه ایران را نابود کنند. باید منتظر ماند و دید که به مرور کدام اخبار از این جنگ اطلاعاتی پیش روی افکار عمومی قرار خواهد گرفت...
با یکدیگر مهربان باشیم💕 در میان کاروانی، که همراه شیخ رجبعلیِ خیاط به زیارت رفته‌بودند، زن و شوهری بودند که به نظر می‌رسید رابطۀ خوبی با هم ندارند. آن روز هم وقتی همه از زیارت برگشتند، این دو، وسط راه، بگومگویشان شده بود و خانم، زخم زبان آزاردهنده‌ و تلخی، نثار همسرش کرده بود. وقتی همه‌ی کاروان برای استراحت، وارد منزل شدند، شیخ رجبعلی به همه، زیارت قبول گفتند؛ ولی وقتیکه نوبت این خانم رسید، گفتند: «شما که هیچ...! شما همه‌ی اعمال و زیارتت را ریختی زمین ...» زن، با تعجب پرسید: «چطور مگر آقا ؟! من اینهمه راه آمده‌ام برای زیارت ... » شیخ رجبعلی خیاط، که صورتشان پر از نور خدایی بود، گفتند: «بله، ولی آن نیشی که امروز به همسرت زدی، همۀ آنها را با خودش برد...» 📗
🔆 ✍ قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری روزی طلبه جوانی که در زمان شاه‌عباس در اصفهان درس می‌خواند نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس‌خواندن خسته شده‌ام و می‌خواهم دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم، چون درس‌خواندن برای آدم، آب و نان نمی‌شود و کسی از طلبگی به جایی نمی‌رسد و به‌جز بی‌پولی و حسرت، عایدی ندارد. شیخ گفت: بسیار خب! حالا که می‌روی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر کجا می‌خواهی برو، من مانع کسب‌وکار و تجارتت نمی‌شوم. جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون کرد. پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت: مرا مسخره کرده‌ای؟ نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره کرد و به ریش من هم خندید. شیخ گفت: اشکالی ندارد. پس به بازار علوفه‌فروشان برو و بگو این سنگ خیلی باارزش است، سعی کن با آن قدری علوفه و کاه و جو برای اسب‌هایمان بخری. او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن‌ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان که دیگر خیلی ناراحت شده بود، نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف کرد. شیخ بهایی گفت: خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دکان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سکه به من قرض بده که اکنون نیاز دارم. طلبه جوان گفت: با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول می‌دهند؟ شیخ گفت: امتحان آن که ضرر ندارد. طلبه جوان با اینکه ناراحت بود، ولی با بی‌میلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دکانی که شیخ گفته بود، رفت و گفت: این سنگ را در مقابل صد سکه به امانت نزد تو می‌سپارم. مرد زرگر نگاهی به سنگ کرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت: قدری بنشین تا پولت را حاضر کنم. سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت. پس از مدت کمی شاگرد با دو مامور به دکان بازگشت. ماموران پسرجوان را گرفتند و می‌خواستند او را با خود ببرند. او با تعجب گفت: مگر من چه کرده‌ام؟ مرد زرگر گفت: می‌دانی این سنگ چیست و چقدر می‌ارزد؟ پسر گفت: نه، مگر چقدر می‌ارزد؟ زرگر گفت: ارزش این گوهر، بیش از ۱۰هزار سکه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سکه را یک‌جا ندیده‌ای، چنین سنگ گران‌قیمتی را از کجا آورده‌ای؟ پسر جوان که از تعجب زبانش بند آمده بود و فکر نمی‌کرد سنگی که نانوا با آن نان هم نداده بود، این مقدار ارزش داشته باشد، با لکنت‌زبان گفت: به خدا من دزدی نکرده‌ام. من با شیخ بهایی نشسته بودم که او این سنگ را به من داد تا برای وام‌گرفتن به اینجا بیاورم. اگر باور نمی‌کنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم. ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند. او ماموران را مرخص کرد و گفت: آری این مرد راست می‌گوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد. پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت: ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آورده‌ای! مگر این سنگ چیست که با آن کاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ۱۰هزار سکه می‌پردازد. شیخ بهایی گفت: مرد جوان! این سنگ قیمتی که می‌بینی، گوهر شب‌چراغ است و این گوهر کمیاب، در شب تاریک چون چراغ می‌درخشد و نور می‌دهد. همان طور که دیدی، قدر زر را زرگر می‌شناسد و قدر گوهر را گوهری می‌داند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی‌دهند و همگان ارزش آن را نمی‌دانند. وضع ما هم همین طور است. ارزش علم و عالم را انسان‌های عاقل و فرزانه می‌دانند و هر بقال و عطاری نمی‌داند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی، خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز. پسر جوان از اینکه می خواست از طلب علم دست بکشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.