eitaa logo
🔮من دیپلمات نیستم، من انقلابی ام، حرف را صریح وصادقانه میگویم. 💎
909 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
21.8هزار ویدیو
94 فایل
انقلابی بودن میعارنیست انقلابی ورهروماندن پای ارزشهاهنراست من انقلابیم ۵۷ گروه میثاق با شهدا https://eitaa.com/joinchat/2230386699C64b9b33430
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️دیوارنگاره میدان فلسطین تهران رونمایی شد https://eitaa.com/man_enghelabiam57 🔹در آستانه روز قدس از دیوارنگاره میدان فلسطین تهران با شعار "در قدس افطار خواهیم کرد" رونمایی شد 🔹قرار است این دیوارنگاره به صورت تخصصی با طرح‌هایی در موضوع فلسطین فعالیت کند.
🌸 «کارتان را برای خدا نکنید؛ برای خدا کار کنید! ❤️https://eitaa.com/man_enghelabiam57 👈تفاوتش فقط همین اندازه است که ممکن است حسین علیه السلام در کربلا باشد و من در حال کسب علم برای رضای خدا...» 🌹 درباره فکه عبارتی دارد که به نظر می رسد پیشگویی ایشان از شهادتش بوده است. 👈ایشان در آن عبارت گفته است: 🔸«مکه برای شما، فکه برای ما؛ بالی نمی‌خواهم، با همین پوتین‌های کهنه‌ام می‌توانم به آسمان بروم.» 🔺✨به یاد سید شهیدان اهل قلم، که در ۲۰ فروردین ۷۲ در منطقه عملیاتی فکه، به یاران شهیدش پیوست.🌹🌹 🇮🇷
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 به مناسبت سالروز جنگ بدر در صدر اسلام https://eitaa.com/man_enghelabiam57 💠 «و لتغربلا غربلة.» این «تغربلا»؛ یعنی غربال شدن، در جبهه‌ی خودی وجود داشته است. امروز بحث ما درباره‌ی جبهه‌ی خودی است که عرض کردم: بنده آن را همان مجموعه‌ی سیصد و سیزده نفر «بدر» میدانم. امروز هم روز جنگ «بدر کبری» است. ای بسا همینهایی که در این بدر کبراىِ امروز شرکت خواهند کرد، ان‌شاءالله همانهایی باشند که در ظهور ولىّ عصر ارواحنافداه، جزو آن سیصد و سیزده نفر یاران آن حضرت به حساب خواهند آمد. کسانی که در این مجموعه هستند، اگر زنده بمانند، بلاشک در آن مجموعه هم خواهند بود. مگر به شهادت یا مرگ، صحنه را خالی کنند. امام خامنه‌ای
16.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افطاری ساده در جوار شهدا https://eitaa.com/man_enghelabiam57 🔹گروهی از مردم ماه رمضان سفره افطار خود را در کنار مزار شهدا در بهشت زهرا(س) تهران پهن کرده‌اند و می‌گویند نان و نمک‌شان را مدیون خون شهدا می‌دانند. 🔹اینجا در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) غروب هر روز سفره‌های افطاری مردم در کنار مزار شهدا برپاست.
🌺🌺🌺https://eitaa.com/man_enghelabiam57 🔷 خاطرۀ_شیرین دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر ..... 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم ... بماند. 🔹 یک روز صبح گفتند: فردا جلسۀ کمیسیون خبرگان دارم و می‌خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله‌ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر، دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره‌ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حَجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم، در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد که پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹 در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، درِ گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» ... نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی‌حساب می‌دهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه می‌دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» 🌺🌺🌺
https://eitaa.com/man_enghelabiam57 🏴 ایام ضربت خوردن و شهادت اَوَّلُ مـَظْلُوم عالم، آقا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را محضر فرزندش حضرت حجة الله بن الحسن ارواحنا فداه و منتظران حضرتش تسلیت عرض می‌نماییم.
3.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥هواداران واقعی تراکتور خطاب به دلقک قفقازhttps://eitaa.com/man_enghelabiam57 ⚽⚽⚽ "حرف نزن ای غاصب اون وطن هم مال ماست قره‌باغ، باکو سر زمین‌ خاک ماست شیعیان باکو‌، قره‌باغ هم مال ماست علی علی حیدر میگیمو ، می‌ایستیم، حرف نزن ای غاصب،قره باغو ،باکو سرزمین خاک ماست"
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
https://eitaa.com/man_enghelabiam57 📣 مراسم تعویض پرچم حرم مطهر امیرالمونین علی علیه السلام از پرچم سبز علوی به پرچم مشکی کلام علوی با ندای "فزت و رب الكعبة"
❤️آقا فرمودند: «من دلم برای صیادم تنگ شدهhttps://eitaa.com/man_enghelabiam57 🌹پیکر شهید صیاد که دفن شد- اگر امروز دفن شد، صبح روز بعد- خانواده‌اش نماز صبح را خواندند و رفتند بهشت زهرا(س). فردای تدفینش. وقتی رسیدند جلوی مزار شهید، یک‌سری محافظ که نمی‌شناختند، آمدند جلوی جمع را گرفتند. از حضور محافظ‌ها معلوم شد که آقا آن‌جا هستند. گفتند ما خانواده‌ی شهید صیاد هستیم؛ تا گفتند خانواده شهید هستیم، گفتند بفرمایید. بعد، معلوم شد که آقا نماز صبح را آن‌جا بوده‌اند. ♦️خانواده‌ی صیاد گفتند: شما خیلی زود آمدید! آقا فرمودند: «من دلم برای صیادم تنگ شده!» مگر چقدر گذشته بود؟ آقا دو روز قبل از شهادت، صیاد را دیده بودند. یک روز هم از دفنش گذشته بود. آقا زودتر از زن و بچه‌ی‌ صیاد رفته بودند بالای سر مزار او. این هم مثل بوسیدن تابوت صیاد از آن چیزهای نادری بود که من نشنیدم جای دیگری رخ داده باشد. شاید هم شده، من خبر ندارم. من نشنیده بودم آقا صبح فردای تدفین یک شهید، سر مزارش باشند. ✍🏼 روایت امیرناصر آراسته از همرزمان شهید صیاد شیرازی تصویر: سمت راست و سمت چپ به مناسبت شهید صیاد شیرازی