eitaa logo
#من_منتظرم!
975 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
458 فایل
السَّلامُ‌ عَلَیکَ یٰا‌ أبٰاصالِح‌َ الْمَهْدی برای مهدی «عج» خودت را بساز و مهیا کن، ظهور بسیار نزدیک است.⛅🌻 ادامه فعالیت کانال در مُنیل ان شاءالله برای دریافت لینک منیل به شخصی پیام بدید🌱 @Momtahane110
مشاهده در ایتا
دانلود
#من_منتظرم!
+ میخوام چند روز ، راجع به پروفایل کانال صحبت کنیم‌ :) وقت دارید ؟!
آسد مهدی قوام یه دهه محرم در یکی از مساجد تهران منبر رفت . شب شام غریبان ، یه پا‌کت بهشون دادن گفتن بخاطر ده شبی ک زحمت کشیدید یک هدیه ناقابلی از طرف امام حسین...
از کوچه لاله زادر رد میشد یه خانومی با لباس و آرایش نامناسب دید . به همراهش گفت برو به‌ اون خانم بگو بیاد ؛ گفت حاج آقا از تیپش معلومه فاسده شما چیکارش دارید ؟! فرمود برو بگو بیاد
آسد مهدی پاکت پول رو بهش داد. گفت این هدیه از طرف امام حسینه. تا وقتی زندگیت ُراه میندازه نیا سر خیابون وایستا. رفت. پشت سرش هم نگاه نکرد .
یکسال بعد تو کربلا یه آقایی بدو بدو اومد سمت سید گفت خانومم با شما کار داره. سید رفت سمت خانوم. یک خانوم محجبه با پوشیه...
سید قوام تعریف میکنه دیدم داره هق هق گریه می کنه حاج آقا منو می شناسی گفتم نه گفت من همونی هستم که سال گذشته شام غریبان سیدالشهدا تو کوچه لاله زار کنار خیابون ایستاده بودم شما اون پاکت پول رو به من دادید . من تا یک ربع فقط نشستم گریه کردم که امام حسین من فاسدم با من چیکار داری... اما فهمیدم امام حسین با منم کار داره هر کسی که رشته ای از محبت اهل بیت تو دلش باشه اهل بیت باهاش کار دارن. همونجا عهد بستم با سیدالشهدا که خلافامو میذارم کنار ...
محجبه شدم🧕 بعد از یک مدت کوتاهی خدا عنایت کرد خواستگاری برام اومد . همین آقایی که اونطرف ایستاده ؛ باهاش ازدواج کردم الان بعد از یکسال اومدیم کربلا برای زیارت از حرم که اومدیم بیرون شما رو دیدم . اومدم بهتون بگم حاج آقا تا قیامت مدیونتم شما سرنوشت زندگی منو عرض کردید دست منو گذاشتی تو دست امام حسین..!
[ برکت ] یک پول اینطوره! برکت یک نفس حق.. شاید اگه من با پول خودم همچین کاری میکردم این تحول رخ نمیداد.. چی میشه که یک نفر عمرش ، پولش ، زبانش ، زندگیش برکت میگیره؟!
برکت زیاد بودن نیستا ! برکت مال این نیست که مال زیاد باشه برکت عمر این نیست که عمرش زیاد باشه نه! [ میتونه طول عمر کم باشه اما عرض عمر خیرش زیاد باشه ]
یک نفر دید لباس مندرسی تن پیغمبره.. دوازده درهم به پیامبر داد گفت آقا این هدیه خدمت شما ؛ پیامبر هدیه رو قبول کردن
فرمود علی جان این پولُ بگیر یک لباس تهیه کن ؛ حضرت امیر رفت از بازار دوازده درهم یک لباس خرید اومد خدمت پیغمبر . پیامبر فرمود با قیمت کمتر هم میشد لباس گرفت :) امیرالمؤمنین لباس رو پس دادن ۱۲ درهم آوردن خدمت آقا
با هم رفتن بازار . تو مسیر که می رفتن برخورد کردن به یک زنی که نشسته بود تو کوچه داشت گریه می کرد . کنیزی بود ؛ پیامبر فرمود برای چی گریه می کنی گفت یا رسول الله چهار درهم اربابم به من داده خرید بکنم گم شده هر چی که می گردم پیدا نمی کنم آقا ۴ درهم رو بهش دادن و خوشحال شد :)