eitaa logo
منبرهای دلنشین
1.3هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فقط بگو کدوم هفته کدوم روز کجا منتظر رسیدنت شم؟◇* میخوام کاری بدم دست خودم که~` خودم بهونه اومدنت شم○° ✅قرار انتظار یعنی... 🚫گناه ممنوع... @dastanhavehkaytha
#قرار_انتظار تو میای و همه دردامون دوا می شه♡ @dastanhavehkaytha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
⚘این روزها که می گذرد غرق حسرتم ⚘مثل قنوت های بدون ⚘بسته است چشم های مرا غفلت گناه ⚘تو منم که گرفتار تعجیل در فرج صلوات @dastanhavehkaytha
من خود تو را می خواهم کربلا بهونه بود🌟 من... منتظرم... دلتنگم... @dastanhavehkaytha
⭐عید قربان یعنی.. ⚘فدا کردن *همه عزیز ها* ⭐در آستان *عزیز ترین* ⚘و گذشتن از تمام وابستگی ها به ❤ #عشق ❤*عزیز ترین* عید سعید قربان مبارک🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @dastanhavehkaytha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟اعمال شب و روز عید قربان🌟 🍃🌸التماس دعا🌸🍃 🌸 @dastanhavehkaytha 🌸
پیامبر اکرم (ص) 🌷خداوند در روز عید فطر و قربان به زمین با عنایت می نگرد.پس از خانه ها بیرون آیید تا رحمت بر شما برسد.🌷 امام علی علیه السلام 🌸 روزی است که حرمتی بس بزرگ دارد. پس خدا را بسیار یاد کنید و آمرزش بخواهید.🌸 🌷 @dastanhavehkaytha 🌷
هدایت شده از مسجدپایگاه قرآنی
عید قربان را به امام زمان، رهبر انقلاب و تمام مومنین و مومنات تبریک عرض می کنیم!🌺💐💐
هدایت شده از به‌سمت آرامش 🌱✨
📚 👈 حلوا، به قیمت گزاف خسته و رنجور، به مسجدی رسید. داخل شد. وضویی ساخت و دو رکعت نماز خواند. سپس به گوشه ای رفت تا قدری بیاساید. اما سر و صدای بچه ها، توجه او را به خود جلب کرد. چندین کودک از معلم خود، درس می گرفتند و اکنون وقت استراحت آنها بود. بچه ها، در گوشه و کنار مسجد، پراکنده شدند تا چیزی بخورند یا استراحتی بکنند. دو کودک، در نزدیک شبلی، نشستند و هر یک سفره خود را گشود. یکی از آن دو کودک که لباسی نو و تمیز داشت و معلوم بود که از خانواده مرفهی است، در سفره خود نان و حلوا داشت. کودک دیگر که سر و وضع خوبی نداشت، با خود، جز یک تکه نان خشک نیاورده بود. کودک فقیر، نگاهی مظلومانه به سفره کودک منعم انداخت و دید که او با چه ولعی، نان و حلوا می خورد. قدری، مکث کرد؛ ولی بالاخره دل به دریا زد و گفت: نان من خشک است، آیا از آن حلوا، کمی به من هم می دهی تا با این نان خشک، بخورم؟ - نه، نمی دهم. - اما این نان خشک، بدون حلوا، از گلوی من پایین نمی رود! - اگر از این حلوا به تو بدهم، سگ من می شوی؟ - آری، می شوم. - پس تو حالا سگ من هستی؟ - بله، هستم. - پس چرا مثل سگ ها، صدا در نمی آوری؟ پسرک بیچاره، پارس می کرد و حلوا می گرفت و همین طور هر دو به کار خود ادامه دادند تا نان و حلوا تمام شد و هر دو رفتند که به درس استاد برسند. شبلی در همه این مدت، می نگریست و می گریست. دوستانش که او را در گوشه مسجد یافته بودند، کنارش نشستند و از علت گریه او پرسیدند .شبلی گفت: ببینید که طمع چه بر سر مردم می آورد! اگر این کودک فقیر، به همان نان خشک خود قناعت می کرد و به حلوای دیگری، طمع نمی بست، سگ دیگران نمی شد و خود را چنین خوار نمی کرد! 📗 ، ص 261 ✍ عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر @Dastanhaykotah