يكى از دستورات قرآنى، كنترل نگاه
است.
قل للمومنین یغضواابصارهم (ای پیامبربه مردهابگوییدچشمانشانان راببندند)سوره نورآیه30
در يك دسته بندى مى توان نگاه را به سه قسم تقسيم كرد:
1. نگاه اتفاقى و ناخواسته؛ اين نگاه حرام نيست، گر چه مقدمات آن به وسيله خود شخص انجام شده باشد. مثلاً شخص به اختيار خود به كوچه و بازار رفته است و چشمش به نامحرمان افتاده.
2. نگاه عمدى به صورت نامحرم بدون قصد لذت و احتمال افتادن به گناه و بدون آن كه نامحرم آرايش كرده باشد مانعى ندارد.البته بهتراست ترک شود
3. نگاه با قصد لذت و يا نگاه عمدى به بدن نامحرم حرام است و نمى توان با تعبيراتى مثل قصد بد نداشتن، نيت خواهر و برادرى، دل پاك داشتن و ... مشكل را حل نمود.
روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که 4 زن داشت.
زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با خریدن جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه خوشحال میکرد. بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او میداد.
زن سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار میکرد. اگرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او تنهایش بگذارد.
واقعیت این است که او زن دومش را هم بسیار دوست داشت. او زنی بسیار مهربان بود که دائما نگران و مراقب همسرش بود. مرد در هر مشکلی به او پناه میبرد و او نیز به تاجر کمک میکرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید.
اما زن اول مرد، زنی بسیار وفادار و توانا بود که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش....
در زندگی بود که اصلا مورد توجه مرد نبود. با اینکه از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس میکرد و تقریبا هیچ توجهی به او نداشت.
روزی مرد احساس مریضی کرد و قبل از آنکه دیر شود فهمید که به زودی خواهد مرد. به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: "من اکنون 4 زن دارم، اما اگر بمیرم دیگر هیچ کسی را نخواهم داشت و تنها و بیچاره خواهم شد"! بنابراین تصمیم گرفت با زنانش حرف بزند و برای تنهاییاش فکری بکند.
اول از همه سراغ زن چهارم رفت و گفت:"من تورا بیشتر از همه دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام ، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه میشوی تا تنها نمانم؟"زن به سرعت گفت : " هرگز" و مرد را رها کرد.
ناچار با قلبی که به شدت شکسته بود نزد زن سوم رفت و گفت:"من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟"زن گفت: " البته که نه! زندگی در اینجا بسیار خوب است. تازه من بعد از تو میخواهم دوباره ازدواج کنم " قلب مرد یخ کرد.
مرد تاجر به زن دوم رو آورد و گفت:"تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید تو از همیشه بیشتر میتوانی در مرگ همراه من باشی؟ "زن گفت :" این بار با دفعات دیگر فرق دارد . من نهایتا میتوانم تا گورستان همراه جسم بی جان تو بیایم اما در مرگ،...متاسفم"! گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد.
در همین حین صدایی او را به خود آورد:"من با تو میمانم ، هرجا که بروی"، تاجر نگاهش کرد، زن اول بود که پوست و استخوان شده بود ، انگار سوءتغذیه، بیمارش کرده باشد. غم سراسر وجودش را تیره و ناخوش کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و آرام گفت:" باید آن روزهایی که میتوانستم به تو توجه میکردم و مراقبت بودم ..."
در حقیقت همه ما چهار زن داریم! ا
الف: زن چهارم بدن ماست که مهم نیست چقدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنیم وقت مرگ، اول از همه او ما را ترک میکند.
ب: زن سوم داراییهای ماست. هر چقدر هم برایمان عزیز باشند وقتی بمیریم به دست دیگران خواهد افتاد.
ج : زن دوم که خانواده و دوستان ما هستند. هر چقدر هم صمیمی و عزیز باشند ، وقت مردن نهایتا تا سر مزارمان کنارمان خواهند ماند.
د: زن اول که روح ماست. غالبا به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست میکنیم.او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعیف و درمانده رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه ما باشد، اما دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است.
بنابراین همانگونه که به فکربدن وجسم واموال وخویشاوندان خودهستیم
به فکرغذای روح هم باشیم
باانجام واجبات وترک محرمات
🚦آیا #امام_حسین علیه السلام دختری به نام #رقیه داشته اند؟
📍برخی به کلی داشتن دختری به نام رقیه را برای #امام_حسین علیه السلام نفی کردند.
📍برخی معتقدند امام حسین علیه السلام فقط دو دختر داشته به نامهای #فاطمه و #سکینه. لذا از نظر آنها داستان حضرت #رقیه بی مبنا است.
📍 اما من خدمت شما عرض کنم اگرچه #شیخ_مفید تعداد دختران امام حسین علیه السلام را دو تن به نامهای فاطمه و سکینه نامیده است، ولی این تنها نقل ما نیست بلکه ما نقل های دیگری هم داریم که تعداد دختران امام را بیش از دوتن ذکر کرده است.
📍مثل کتاب #مطالب_السَّئوول #ابن_طلحه_شافعی که نَسَب شناس است و تخصصی این کاررا کرده و حال اینکه #شیخ_مفید نسب شناس نیست.
📍 همینطور در #مناقب #ابن_شهرآشوب مازندرانی، تعداد دختران امام حسین علیهالسلام را سه یا چهار دختر ذکر کرده اند.
📍این منابع از نظر اعتبار یکسان هستند و نمیتوانیم بگوییم فقط نقل شیخ مفید برای ما ملاک است، پس احتمال اینکه امام حسین علیه السلام دختر دیگری غیر از این دوتن داشته باشد از نداشتن آن بیشتر هم هست.
📍 اما راجع به خرابه شام که عده ای سوال کردهاند که چرا در منابع اولیه چنین نقلی نیامده است، اتفاقاً در کتاب #کامل_بهایی #عمادالدین_طبری شیعی متعلق به قرن هفتم آمده است.
📍پاسخ بنده به این نکته این است که اولاً صاحب کتاب کامل بهایی از طرف علمای بزرگ شیعه توثیق شده است.
📍ثانیا او معاصر #سید_بن_طاووس صاحب #لهوف است. سیدبنطاووس هم در لهوف مطالبی دارد که مورخان و مقتل نویسان پیش از او چنین نقلی را نیاوردهاند.
📍حالا چرا ما از سیدابن طاووس به قول معروف چشم بسته می پذیریم چیزهایی را که دیگران نقل نکرده اند و اختصاصی اوست، اما از عمادالدین طبری که معاصر سیدابن طاووس است و از سلامتش هم شک نداریم وقتی مطلبی را با ذکر سند معرفی و مطرح کرده است، نپذیریم.
#عمادالدین_طبری میگوید داستان خرابه شام و شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام در کتاب #حاویه از #قاسم_بن_محمد_مامونی که پیرامون زشتیهای #بنی_امیه و کارهای خلاف آنها نوشته شده بوده گرد آوری کرده است.
📍 به قول معروف حاج عباس قمی میگوید: آثار و کتاب ها و منابعی در دست ایشان بوده است که دیگران از آن بهره نبرده بودند. پس می توان این داستان را پذیرفت مضافاً براینکه اگر مرقد حضرت #رقیه درجای دیگری غیراز #شام واقع بود میتوانستیم تردیدی بکنیم که گروهی چنین چیزی را ساخته باشند.
📍اما در #شام که پایگاه #بنی_امیه، دشمنان قسم خورده اهل بیت علیهالسلام بودند، چطور میتوانند چیزی برای قرن ها آنجا بدرخشد و جلوه کند و بزرگانی از علمای برجسته ای به زیارت آنجا بروند و نذرها بکنند و خواستههایی داشته باشند که اجابت بشود.
🔸حال آیا میتوانیم بگوییم چنین جایگاهی واقعیت ندارد و امام حسین علیه السلام چنین دختری نداشته است؟
داستان بهلول :سؤال هارون از بهلول درباره شراب
روزی بهلول بر هارو ن وارد شد . خلیفه مشغول صرف شراب بود و خواست خود را از خوردن حرام
تبرئه نماید . بدین لحاظ از بهلول سؤال نمود :
اگر کسی انگور خورد حرام است ؟ بهلول جواب داد نه . خلیفه گفت بعد از خوردن انگور آب هم
بالای آن خورد چه طور است ؟ بهلول جواب داد اشکالی ندارد . باز خلیفه گفت بعد از خوردن انگور و
آب مدتی هم در آفتاب نشیند ؟ بهلول گفت : بازهم اشکالی ندارد .
پس خلیفه گفت : چطور همین انگور و آب را اگر مدتی در آفتاب گذارند حرام است ؟
بهلول جواب داد اگر قدری خاک بر سر انسان ریزند آیا به او صدمه میرساند ؟ خلیفه جواب داد نه .
بهلول گفت بعد از آن هم مقداری آب بر سر انسان ریزند صدمه میرساند ؟ خلیفه جواب داد نه .
بهلول گفت اگر همین آب و خاک را به هم مخلوط نمایند و از آن خشتی بسازند و به سر انسان بزنند
صدمه میرسد یا نه ؟ خلیفه : البته سر انسان میشکند .
بهلول گفت چنانکه از ت رکیب آب و خاک سر آدم میشکند و به او صدمه میرسد ، از ترکیب آب و
انگور هم متاعی به دست میآید که از خوردن آن صدمههای فراوان به انسان وارد میآید و خورنده آن
حد لازم دارد . خلیفه از جواب بهلول متحیر و دستور داد تا بساط شراب را بردارند
مثل داروی تلخ!
دارو تلخ است؛ خاصیت آن هم به تلخی است، اما شیرینی سلامت و بهبود در پی دارد.
به شرط اینکه در وقت و زمان خود مصرف شود، و دیر یا زود نشود.
و دیگر آنکه اندازه آن هم مراعات شود و کم یا زیاد نشود، اگر گفتهاند شربتی را دو پیمانه مصرف کن و دیگری را سه یا چهار پیمانه، به همان میزان باید مصرف شود.
از طرفی هم البته باید پرهیز را مراعات کرد، یعنی در کنار آن هر چیزی را نباید خورد.
حال، نماز چیزی دقیقاً شبیه داروست.
یعنی مثل دارو تلخ است، هر کس بگوید شیرین است شیرینعقل است.
مگر میشود صبح سرمای زمستان توی جاده از اتوبوسی پیاده شوی، و در هوای سرد وضویی بسازی و با لرز و سرما نماز بخوانی و شیرین باشد؟ یا غرق فیلم یا غرق گفتگو باشی و مؤذن اذان بگوید و بلند شوی و راهی مسجد شوی و شیرین باشد؟
البته نه فقط نماز بلکه هر عبادت دیگری هم همینطور است، اساساً حق، اینگونه است امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: الحق مُرّ، یعنی حق تلخ است. نماز هم که حق است پس تلخیهای خود را دارد.
بله، اگر انسان نسبت به حقیقت نماز فهم و معرفت پیدا کند تلخی آن شیرین و آسان میشود. از این رو در دعا از خدا میخواهیم، خدایا شیرینی ذکر خودت را به ما بچشان. یعنی خدایا به ما معرفت کرامت کن!
دیگر آنکه نماز مثل دارو زماندار است و باید زمان آن را رعایت کنیم، یعنی در وقت خود بخوانیم.
چون فلسفه نماز احساس عظمت حق است و این احساس برای کسی اتفاق میافتد که نماز را در اول وقت خود بخواند. کسی که با تأخیر، نماز خود را میخواند در حقیقت با تأخیر خود فریاد میکند که خدایا! تو عظیم نیستی، پول عظیم است، کسب و کار عظیم است، تفریح و تفرج عظیم است. اگر تو عظیم بودی که من همان ابتدا حرف تو را گوش میدادم.
دیگر اینکه مثل دارو باید کنار نماز پرهیز هم باشد، پس اگر نماز حق است باید از باطل فاصله گرفت، یعنی نباید به منکر و فحشایی آلوده شد. وگرنه خاصیت نماز را از بین میبرد.
شما وقتی یک فضا را با وسایل گرمایشی گرم نگه میداری باید تمام روزنهها و دریچهها و درها را ببندی، و گرنه انرژی را هدر دادهای. چرا نماز برای ما حرارت و گرمایی ایجاد نمیکند، چون پنجره گوش، پنجره چشم، پنجره دهان باز است و هر چیزی را میشنویم، هر چیزی را میبینیم، هر چیزی را میگوییم.
درست مثل انباری که پر از گندم باشد اما روزنهها هم باز باشند. اینجاست که همه چیز طعمه موش و مور و ملخ شده و از دست میرود.
«گر نه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست»
خلاصه اینکه هر کس میخواهد از اندوخته نماز خود و از حرارت و گرمای آن برخوردار باشد باید این پنجرهها و روزنهها را یکی پس از دیگری بسته نگه دارد و تنها به ضرورت باز کند، نه اینکه پیوسته از سر هوا و هوس و میل، چشم و زبان و گوش خود را باز بدارد.
سلام برهمه شمادانش آموزان عزیز
کتاب درباب نمازبسیاراست
امایه کتاب خوب من معرفی میکنم
قطعابراتون مقدوره هم بخریدوهم مطالعه کنید
روزی 10دقیقه
کتاب باارزش اسرارالصلاه(رازهایی درموردنماز)نوشته آیت الله جوادی آملی
🚦علت و نحوه شهادت #امام_حسن_مجتبی علیه السلام
#ویژه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
🔸بسم الله الرحمن الرحیم
🚦ضمن عرض تسلیت سالروز شهادت جانگداز سبط اکبر نبی مکرم اسلام وجود مقدس امام حسن مجتبی علیه السلام به همه شنوندگان گرامی و مخاطبان ارجمند...
📍درباره ی علت شهادت آن وجود مقدس باید عرضه داشت که معاویه لعنه الله بعد از انعقاد پیمان صلح با آن وجود مقدس وکنارگیری امام مجتبی علیه السلام از جایگاه خلافت، بر عالم اسلام مستولی شد و یکی پس از دیگری مواد پیمان صلح را زیر پا گذارد و آن ها را محو کرد.
📍 اما یکی از موادی که معاویه تعهد داد این بود که جانشین برای خود تعیین نکند و خلافت بعد از آن به حسن علیه السلام برسد و اگر حسن سلام الله علیه در قید حیات نبود خلافت به حسین علیه السلام برسد.
📍 معاویه نمی توانست این مورد را با حضور و زنده ماندن و در حیات امام مجتبی علیه السلام مطرح و عملی کند از سوی دیگر هم متوجه شد که امام علیه السلام با پذیرش صلح اگر چه حکومت را از دست داده است ولی مانع بزرگی برای تحقق اهداف نهایی او مبنی بر هدم اسلام شده است. بنابراین تصمیم گرفت امام حسن مجتبی علیه السلام را از سر راه بردارد. لذاچندین نوبت اقدام کرد به مسموم کردن امام مجتبی علیه السلام.
📍اما قدرت بدنی امام علیه السلام این سم ها را پس می زد و در امام اثر نمی کرد تا اینکه طبق نقل ها از امپراطوری روم سمی مهلک و سفارشی تهیه کرد و از طریق جعده دختر اشعث بن قیس که همسر امام علیه السلام بود به امام سلام علیه سم خورانید.
📍 معاویه لعنه الله به جعده پیغام داده بود که اگر تو با این سم حسن علیه السلام را از سر راه من برداری و او را مسموم کنی این پاداش ها در انتظار توست: ازدواج با یزید و یکصد هزار درهم وجه نقد.
📍جعده با این وسوسه حاضر به این خیانت بزرگ گردید و امام مجتبی علیه السلام را مسموم کرد و این سم در امعاء و احشاء آن وجود مقدس اثر گذاشت و امام را به شدت از پای در آورد.
📍 آن حضرت چندین روز در بستر بیماری بود، البته متوجه خیانت جعده نیز شد و به او فرمود تو این کار را کردی ولی بدان خیری از زندگی نخواهی دید و هر آنچه به دست بیاوری برای درمان خود از دست خواهی داد و به این ترتیب امام مجتبی علیه السلام با خیانت جعده و توسط معاویه لعنه الله مسموم شد و به شهادت رسید.
📍بعد از شهادت حضرت معاویه پول را برای جعده فرستاد ولی پیغام داد که ما جان یزید را بیشتر از اینها دوست داریم و خواست که به او برساند تو که به فرزند رسول خدا رحم نکردی و او را از میان برداشتی، قطعا اگر تحریک شوی فرزند معاویه یعنی یزید لعنه الله را از بین خواهی برد.
🔸درباره ی روز و ماه و سال شهادت امام حسن علیه السلام ما نقل های متفاوتی داریم و به طور قطع و یقین نمی توان نظر داد. نقلی که شیخ مفید و شماری از بزرگان شیعه آن را مطرح کرده اند بر این مبنا است که آن حضرت بیست و هشت صفر سال پنجاه هجری به شهادت رسیده است. اما نقل دیگری که گروهی دیگر از علمای شیعه آوردند شهادت آن حضرت را در هفتم صفر ذکر کرده اند. سال شهادت هم متاسفانه برای ما دقیقا معلوم نیست برخی گفتند سال چهل و نه ، پنجاه و پنجاه و یک هم گفته شده و غیر از این ها هم ذکر شده است ولی به نظر می رسد که سال پنجاه صحیح تر باشد.
حضرت موسي و بنده ي شاكر
عارف بالله ميرزا اسماعيل دولابي:
*حضرت موسي ( عليه السّلام) به شخصي برخورد كه كور و كَر بود و دست و پا هم نداشت. به يك تكّه گوشت شبيه تر بود تا انسان. از او پرسيد حالت چطور است. يعني دنيا را و ربّت را چگونه مي بيني. آن شخص در پاسخ موسي ( عليه السّلام) گفت: كيست در اين دنيا كه حالش مثل من باشد؟ چشم ندارم، در نتيجه آنچه را خدا راضي نيست نمي بينم؛ گوش ندارم، در نتيجه سخني را كه خدا دوست ندارد نمي شنوم؛ پا ندارم، در نتيجه به جايي كه خدا راضي نيست نمي روم؛ دست ندارم، در نتيجه كاري را كه خدا نمي پسندد نمي كنم و كسي را كه خدا نمي خواهد بزنم نمي زنم. پس در همه ي عالم كسي كه حالش از خوبي به من برسد نيست. موسي از معرفت و رضامندي و شاكر بودن او بسيار متعجّب شد. ما هم سعي كنيم كارهاي خدا را با حسن ظنّ تعبير خوب كنيم تا ان شاء الله به ارزش دادن ها و ندادن هاي خدا پي ببريم. شكر حقيقي هر نعمت درك ارزش آن نعمت است.
آداب همنشيني
امام صادق (ع) فرمود: پدرم از پدرش امام سجاد (ع) نقل كرد كه فرمود: اي فرزندم متوجه باش كه با پنج شخص ، همنشيني نكني و با آنها گفتگو و رفاقت در راهي ننمائي ، پرسيدم پدر جان آنها كيانند؟ فرمود:
1- زنهار كه با دروغگو همنشين مشو، زيرا او مثل سرابي است كه دور را نزديك و نزديك را در نظرت دور، جلوه مي دهد. 2- برحذر باش كه با فاسق و گنهكار همنشين شوي ، زيرا او تو را به يك لقمه يا كمتر مي فروشد. 3- و بپرهيز از همنشيني با بخيل ، زيرا او مال خود را در سخت ترين نيازهايت از تو دريغ دارد. 4- و حتماً با احمق (كم عقل) همنشين مباش ، زيرا او مي خواهد به تو سود رساند، ولي (بر اثر حماقت) به تو زيان مي رساند. 5- و مبادا با آن كس كه قطع رحم كند، رفاقت كني كه من او را در سه مورد از قرآن ، ملعون يافتم .
تاتوانی می گریزازیاربد
یاربدبدتربودازماربد
ماربدتنهاتورابرجان زند
یاربدبرجان وبرایمان زند