eitaa logo
منِ من...
30 دنبال‌کننده
10 عکس
11 ویدیو
0 فایل
درون توست اگر خلوتی و انجمنی است، برون ز خویش کجا می روی؟ جهان خالی است...
مشاهده در ایتا
دانلود
برای ما تمام کارهای این جهان در یک سطح است ، میتوانیم این کار را بکنیم ، میتوانیم آن کار را بکنیم ، به سراغ دیگری برویم ، انگار هیچ فرقی نمیکند و همه‌ی آنها برای ما ممکن و شدنی است . البته هیچ کدام هم چنگی به دلمان نمیزند ، میدانید یعنی آنقدررر غرررق در آنها نمیشویم که اگر به ما بگویند دیگری را امتحان کن دست رد به سینه‌شان بزنیم . همه کاره‌ایم و هیچ کاره . همه کاره و هیچ‌ کاره‌ی مذموم . در عین شروع کردن کارهای بسیاری انگار در هیچ کدامشان هم ورود نکرده‌ایم ، همینطور این بیرون ایستاده‌ایم . یا شاید در همه‌ی کارها در یک سطحی ورود کردیم ، ۱۵ درصد یا ۲۰ درصدمان را مایه گذاشته‌ایم نه اینکه به تمامه در میان باشیم و چیزی را به عهده بگیریم ... فکر میکنیم اینجا باشیم یا آنجا فرقی میکند ، یا شاید اگر جای دیگری باشیم فرجی می‌شود ، تعدد مکان ظاهری ما را گول میزند و حواسمان نیست که این یک من است که اینجا و آنجا میرود ، هرجایی شده ایم ، انسان منتشر . انسانی که در هیچ وقتی به سر نمی‌برد ، اصلا در انتظار وقتی برای چیزها و کارها نیست ... هر جا که هست دلش جای دیگری است و در هیچ جا قرار نمی‌گیرد . انگار بی وطن است و در هیچ جای این عالم پناه و قراری ندارد . و فقط انگار در تمام این عمرِ بی‌جا لحظه‌ها و آناتی در روضه‌ها پیش می‌آید که از خود بی‌خود می‌شویم و در یک حس بی‌نیازی از همه عالم و همه خواستنی‌هایش آنجایی که هستیم را دوست داریم و حاضر نیستیم آن‌را با هیچ چیز دیگری عوض کنیم . چشیدن محض است ، همه آنچه که باید باشد ، هست . هست مطلق است...
زمینِ انسان‌ها... آیا شاعری هست که این حالِ مرا بنامد؟ ... ما در این جهان در یک گنگی به سر می‌بریم ... همین است که انگار نمیتوانیم با هم حرف بزنیم و پر از حس‌ها و اتفاقات و تحیر‌ها و گمان‌های مبهم و تو‌‌ در‌ توییم ، چیزهای متفاوتی درونمان می‌جوشد ولی در عین حال انگار گنگیم و نمی‌توانیم آنها را بنامیم و برای دیگری از آن سخن بگوییم . تا اینکه به خود بیایی و بگویی آیا شاعری هست ، آیا نویسنده‌ای هست که این حالِ مرا بنامد؟ او میتواند منِ ناتوان از گفتن را بخواند؟ وقتی رمانی را میخوانیم ، که اصلا نویسنده آن مال آن سر دنیاست و صد سال ، دویست سال پیش ، در سطر به سطر و جمله به جمله‌اش با خود میگویی او چقدر مرا می‌فهمد ، انگار ناخوانده زندگی مرا گفته است و یک نوع نزدیکی را با او احساس میکنی ... و تازه انگار مجالی پیدا میکنی که نگاهی به خودت بیندازی و پس از مدت‌ها بیگانگی و دوری از خود ، خودت را پیدا کنی . شاید شروعی برای آشتی با خود ...
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم؟‌... گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم
01 زمین انسان ها- کتاب اتاق شماره6.mp3
زمان: حجم: 46.15M
‌ 🎙 زمین انسان‌ها ◇گفتگو درباره آثار بزرگ ادبیات جهان◇ ● جلسه اول با محوریت کتاب؛ 📗 اتاق شماره‌۶ 🖊 اثر: ● پنچشنبه ۱۶ مرداد ماه ۱۴۰۴ @skybook
سلام و خداحافظی کردن چیز ساده‌ای نیست و اگر فارغ از رسم و رسوم به آن نگاه کنیم و در پی ادای آن باشیم ، می‌بینیم که ما هر وقتی توانا بر سلام کردن بر دیگری نیستیم و یا نمیتوانیم از او خداحافظی کنیم ، به استقبال یا بدرقه‌ی او برویم ... گویا انسان فقط وقتی در جایی به سر می‌برد ، میتواند به سمت دیگری برود حال در شروع و سلام باشد یا خداحافظی که انگار تجدید همان سلام یا شروع است ... دیدار و ملاقات ما با دیگری فقط در داشتن یک عهد امکان پذیر است و اگر عهدی الهی در میان نباشد این با هم بودن و این نسبت‌ها اصلا معنا ندارد و انگار در عهد‌ داشتن است که اصلا من و دیگری و نسبت بین ما متولد می‌شود . شاید از این جهت بوده‌ است که گذشتگان ما چند کیلومتر از شهر بیرون می‌آمدند تا کربلایی‌ها را بدرقه کنند ، یا به استقبال آنها بیایند . شاید میخواستند بگویند که در کربلایی بودن شماست که ما میتوانیم به سمت شما بیاییم و شما برای ما و ما برای شما باشیم این است که انگار میشود به استقبال زائران اربعینی رفت و نوید یک نوع نسبت جدید در بین ایران و مردمِ حرم جمهوری اسلامی را داد که انگار حب وطن مِن الایمان است و بوی ساختن و گشایش راه از کربلا و کربلاییان است که می‌آید ...
🔺️کفر متحرک، به اسلام می‌رسد ولی اسلام راکد، است. سلمان‌ها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آن‌ها را به رسول(ص) منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول(ص) بودند، رُکودشان آن‌ها را به کفر پیوند زد. 📚 برشی از کتاب ، علی صفائی حائری
هدایت شده از پاتوق کتاب آسمان
شهریار درد....mp3
زمان: حجم: 26.8M
🎙...شهریارِ درد... 🔸 گفتگو به مناسبت، سالروز درگذشت استاد شهریار و روز شعر و ادب فارسی 🔹 با محوریت مقاله: شاعر، کودک، دیوانه از کتاب ستیز با خویشتن و جهان اثر 📆 ۲۷ شهریور ماه ۱۴۰۳ @soha_sima @skybook
من بارها دیده‌ام که پس از بازگشتن از پیش شاعر یعنی شهریار او را دیوانه می‌خواندند ، بی‌شک حق با این جماعت است ، شهریار دیوانه بود ، اما جهان برای متلاشی نشدن به دیوانگان نیازمند است ، دیوانگانی شاعر و کودک که سخن راست را باید نزد آنان جست حتی اگر دروغ باشد... عاقلان یعنی غیر شاعر در سخن راست نیز شک دارند اما دیوانه و کودک و شاعر که امتزاج این دو تن است بر دروغ خود نیز پا می‌فشارند و از آن دلیرانه دفاع می‌کنند چرا که آن را باور کرده‌اند باوری قطعی و مومنانه، و به همین خاطر است که میتوانند از اوهام خود جهانی پایدار تر از جهان ملموس و واقعی دیگران بسازند ...
من بر آنم که در هر کس طفلی هست که اندک اندک فراموش می‌شود و جای خود را به دیوانه‌ای جوان می‌سپارد و هر دیوانه‌ی جوانی به محض پذیرفتن لزوم عقل برای تامین معاش و همزیستی با دیگران جای خود را به عاقلی میانسال می‌دهد اما عقل اندک اندک عاجز می‌شود و شخص با انبوهی از مصائب روبه رو می‌ماند، نه میتواند دیوانه‌‌ی جوان باشد و نه جرئت بهانه‌‌جویی کودکانه دارد اما آرزومند این است که برگردد ، به کجا؟ به جوانی ، ممکن نیست، پس گاه گاه طفل می‌شود و با شعر شاعران متناقض خود را فریب می‌دهد ...