eitaa logo
منِ من...
30 دنبال‌کننده
10 عکس
11 ویدیو
0 فایل
درون توست اگر خلوتی و انجمنی است، برون ز خویش کجا می روی؟ جهان خالی است...
مشاهده در ایتا
دانلود
میدانید، من نوشتن را رفتن و سفر کردن به جایی و راهی میبینم که انگار تا به حال هیچ کس نرفته است و با نوشتن تو چیزی را بر عهده میگیری و باری را به دوش میکشی که هیچ کس همراه تو نیست ... در این جهانی که انسان ها در حال تبدیل شدن به آدم های تکراری معمولی اما خوب هستند ، تو چیزی را به صحنه می آوری که انگار از جوهره ی ناب و اصیل منِ توست. و اینجاست که میگویند طوبی للغربا . که غربت اگرچه سخت و سهمگین باشد اما نشان از بودن توست . اینکه فارغ از این قالب های از پیش تعیین شده ی تکراری ، هنوز هستی و در این جهان نفس میکشی...
بزرگان سخن و اندیشه و معرفت و اخلاق محصول محیط و شرایط اجتماعی خویش اند. این سخن دقیق نیست. بهتر است بگویم آنها با شرایط تاریخی نسبت دارند و در آن تنفس و تفکر می‌کنند و البته آن را دگرگون می‌سازند. مزیت آنها این است که زودتر از دیگران راهی به سرچشمه‌ی رازی که وجود آدمی با آن قوام یافته است پیدا میکنند و با اتکای به آن گشایشی در زندگی پدید می آورند. انبیا و بزرگان تفکر معمولاً در زمان‌های فروبستگی آمده‌اند و می‌آیند. زمان فروبستگی مستعد فساد است ، ولی همیشه و به ضرورت فاسد نمی‌شود . به خصوص زمانی که گشایش نزدیک است ، فضا صاف و آماده روشن شدن می‌شود. البته گاهی هم بزرگی‌ها عکس العمل در برابر فساد و زشتی و تباهی است. می‌بینیم که فرد حتی اگر با جمعی که در آن به سر می‌برد بیگانه باشد فردیتش در نسبت با جمع و متعین و متحقق می‌شود. آدمیان جزیره‌های جدا از هم نیستند. آن‌ها در یک جهان و در وحدت آن به سر می‌برند و اختلاف‌های فردی‌شان روی هم رفته در قیاس با وجوه مشترک بسیار ناچیز است. 🔹️برشی از کتاب "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقیِ پیشرفت و اعتلای علوم انسانی" 🔸️اثر رضا داوری اردکانی
🔹️پس فرد کیست و معنای فردیت چیست؟ بسیاری از کارهای هر روزه‌ی‌ما، اعم از خوب و بد و بجا و نابجا، بر وفق عادت صورت می‌گیرد و چون عادت‌های مردمان به هم شبیه‌اند و مردم هر زمان و دورانی عادات مشابه دارند، عادت را نشان فردیت نمی‌توان دانست. شاید بگویند اشخاص غیر از رفتاری که بالطبع دارند و کارهایی که بر طبق عادت انجام می‌دهند، بلهوسی‌ها و تفنن‌ها و ذوق‌ها و سلیقه‌های خاص هم دارند. این درست است، اما این‌ها معمولاً به فردِ منتشر تعلق دارد. فرد منتشر آدم کوچه و دمدمی مزاج و هردمبیل و آماده برای رفتن به هر سویی و به دنبال هر صدایی است. فرد منتشر بسیار حرف می‌زند و چه‌بسا داعیه‌های بسیار هم داشته باشد، اما هرچه هست فرد نیست، بلکه گم و گم‌گشته در جمع و پیروِ مشهورات و سرگرم رسم و مرسوم است، هرچند شاید گاهی هم کارها و حرف‌های خلاف عرف و عادت از او صادر شود. این کارهای خلاف عرف همیشه نشان تشخص نیست، بلکه ممکن است حاصل حماقت و خبط دماغ باشد پس فرد کیست و معنای فردیت چیست؟... 🔸️برش دوم 🔹️مسئله فرد و جمع
🔹️پس فرد کیست و معنای فردیت چیست؟ فرد کسی است که از کار و جای خود خبر دارد و می‌داند که چه کرده است و چه می‌کند و گاهی نیز از خود می‌پرسد که از کجا آمده است و به کجا می‌رود. این چنین آدمی در تمتع و گذران معیشت و برآوردن نیازهای طبیعی و مقبولیت‌های هر روزی خلاصه نمی‌شود. کسی که زندگیش یکسره صرف برآوردن نیازها می‌شود فرد نیست، بلکه انسان طبیعی است که عاداتی نیز متناسب با وضع زندگی زمان پیدا کرده و از آن‌ها هم پیروی می‌کند. طبیعت و عادت کلی است و ربطی به فرد ندارد. پس فرد در بند خود و خودپرستی نیست، بلکه با رهایی و آزادی از قید خود (خود طبیعی و نفسانی) فرد می‌شود. 🔹️برش سوم 🔸️مسئله جمع و فرد
🔹️چه نسبتی است که فرد را فرد میکند؟ وقتی فکر می‌کنیم که فرد کیست چه کسانی در نظرمان می‌آیند؟ مردمان معمولا به دنیا می‌آیند و مدتی عمر می‌کنند و از این جهان می‌روند و نام و اثری از اکثریت قریب به اتفاق نمی‌ماند. فقط معدودی از مردمان نامدار می‌شوند و در تاریخ می‌مانند. افراد حقیقی اینان‌اند. فرد که می‌گوییم مصداقش همه‌ی مردم نیستند. مگر اینکه کسی را که نام خاص دارد به مناسبتی برای کاری از میان جمع بیرون آوریم. به این معنی هر کس می‌تواند فرد باشد، اما این فردیت، فردیتِ اتفاقی نیست که اثری هم بر آن مترتب نمی‌شود. مصداق فرد مسیح و ارسطو و سوفوکل و سلمان فارسی و فردوسی و خواجه نظام الملک و حسنک وزیر و شهاب الدین سهروردی و شکسپیر و نیوتن و کانت بناپارت و نوابغ دیگری مانند اینان‌اند. فرد وابسته‌ترین اشخاص به عالم خویش و در عین حال آزادترین است. فرد هم با دیگران است و هم تنهاست. او بی‌زمان و بی تاریخ و بی‌نسبت با عالم و مردمی که در آن به سر می‌برند نیست. چه نسبتی است که فرد را فرد می‌کند؟... 🔸️برش چهارم 🔹️مسئله فرد و جمع
بیایید ، آی مردم ! با شما هستم  شما سوداگران و فاتحان شهر من ، اکنون شده شهر شما ناچار                 درین تنگ غروب تار  که خرد و خسته جان برگشته اید از کارتان ، پیکار نفرت بار در بازار               خطابی با شما دارم  خطابی روستائی وار  از این جا ، از فراز برج خود ، این برج غربت ، برج زهرمار  دگر می خواهم از این مکمن وحشت فرود آیم  دگر می ترسم از این غربت و اندوه  دلم خواهد که دیگر چون شما و با شما باشم  وگر یک چند مهمان نیز باشم ، فرصت خوبیست  طلسم این جنون غربتی را بشکنم شاید  و در شهر شمااز چنگ دلتنگی رها باشم  الا مردم ، الا مردم! به تنگ آمد دلم – دیوانه – یا مردم  دلم می ترکد از این وحشت و می گوید از این جا فرود آیم  کجا بایست بگریزم ، کجا مردم ؟  دلم می گوید اما من نمی خواهم جز که در پیش شمامردم  دریغا ، نفرتا ، راهی ندارم 
مشکل بزرگ این است که ما برای مسائل بزرگ و کوچک راه حل‌های آسان می‌جوییم. در بسیاری از موارد قبل از آن که مسئله را درست طرح کرده باشیم برای آن جواب حاضر و آماده داریم و به این جهت خود را محتاج بحث و فحص نمی‌دانیم و بدتر از همه این‌ها این که می‌پنداریم می‌توان مسائل پیچیده و معضلات اجتماعی و فرهنگی را با اتخاذ تصمیمات اداری و به مدد آئین نامه و مقررات حل کرد. و فضیلت عقلی این است که آدمی بداند در هر وقت و موقع و مقام، چه مقدورات و توانایی‌هایی دارد و ترتیب مهم و اهم و بی‌اهمیت را در کارهایی که می‌تواند و باید انجام دهد بازشناسد. ولی این وهم که ما با اتخاذ تصمیم، هرکاری را می‌توانیم انجام دهیم و هر مشکلی را می‌گشاییم و بر همه چیز و همه کار تواناییم، وهم شیرین و دلپذیر و آرام‌بخشی است و شاید کسی بگوید وقتی حل مشکل از حدود طاقت ما خارج است و از عهده‌ی ما بر نمی‌آید چه بهتر که آن را نبینیم. اما نکته اینجاست که چون مشکل را نمی‌بینیم، از عهده‌ی حل آن بر هم بر نمی‌آییم، و اگر آن را بشناسیم و درست طرح کنیم شاید به حل آن نیز قادر شویم. 🔹️برشی از کتاب "درباره تعلیم و تربیت در ایران" 🔸️ اثر رضا داوری اردکانی