eitaa logo
منِ من...
30 دنبال‌کننده
10 عکس
11 ویدیو
0 فایل
درون توست اگر خلوتی و انجمنی است، برون ز خویش کجا می روی؟ جهان خالی است...
مشاهده در ایتا
دانلود
3.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انگار کل زندگی همین است .رفتن و انتظار کشیدن به امید رسیدن یک لحظه . لحظه ی چشیدن حیات به حد اعلا و بی نهایت . شاید همان شهادت یا رسیدن به لقای الهی ... همان لحظه ای که کل زندگی ات مقابل چشمانت حاضر می‌شود و انگار تمام آن لحظات بوده‌اند و هیچ نشده‌اند و روز تحقق این جمله که "اللهُمَّ انا لا نَعلَمُ مِنهُ الاّ خَیرا..."
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضَیْمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده. گفتم: گل بستان را چنان که دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته‌اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید. گفتا: طریق چیست؟ گفتم: برای نُزْهت ناظران و فُسْحت حاضران، کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تَطاوُل نباشد و گردش زمان عَیش ربیعش را به طَیش خَریف مبدل نکند. به چه کار آیدت ز گل طَبَقی؟ از گلستان من ببر ورقی گل همین پنج روز و شَش باشد وین گلستان همیشه خوش باشد
هر که را اسرار حق آموختند مهر بر لب دهانش دوختند ... میدانید من این انتخابات و این دعوت مردم به رای دادن را از جنس همین در میان گذاشتن اسرار میدانم ، پس مارا چه شدست که اینگونه سعی در فریاد زدن اسرار داریم و بعد وقتی اقبالی با ما همراه نمیشود ، زبان به سرزنش آدمیان میگشاییم و بر آن ها پشت میکنیم ... مگر انقلاب اسلامی از اسرار حقه‌ی الهی در این تاریخ و تقدیر توحیدی آدمیان برای حیاتی والاتر نیست؟ پس چرا میخواهیم از این حقیقت متعالی به زبان سبک و بی وزن سخن بگوییم؟ گویا با قرار گرفتن در ذیل انقلاب اسراری را بر جان های هر از کدام از ما نازل کردند و ما خود را در دورانی میابیم که راه گوشه نشینی و دهان دوختن بر ما بسته است و در موقعیتی قرار داریم که در جستجوی آن زبان هستیم . زبان و سخنی که خود ما هم در عین این که صاحب آن هستیم اما از آن خبر نداریم ...
این روز ها در دعوت به شرکت در انتخابات با انسان هایی مواجه میشویم که بعد از تلاش های ما برای صحبت کردن ، در بهترین حالت با یک رفاقت و حس اعتمادی به ما میگویند باشد ، رای میدهم فقط بگو چه کسی؟ و بعد با نادیده گرفتن تمان سخن هایی که به میان آمده و هیچ انگاشتنشان آن هارا بیهوده و مقدمه چینی میپندارند و با حس اینکه وظیفه ام را انجام دادم خیال خود را راحت میکنند. این ها متوجه نیستند که با اعتماد ظاهری و استدلالی به شما در حال نفی خود هستند و انگار قصه ، قصه‌ی خود آن ها و حضورشان و در جریان قرار گرفتنشان است ... چیزی از جنس اینکه رهبری قوت و قدرت و جوهره‌ی جمهوری اسلامی را به حضور و مشارکت مردم میدانند. کلمه‌ی جمهوری در «جمهوری اسلامی» حاکی از این است که در ذات این نظام، حضور مردم لحاظ شده؛ بنابراین دوام جمهوری اسلامی و قوام جمهوری اسلامی و عزّت جمهوری اسلامی و آبروی جمهوری اسلامی در دنیا متوقّف به حضور مردم است. رهبر انقلاب ۱۴۰۳/۴/۸
فاصله گرفتن از مرید و مریدبازی به دنبال تولدی از خود هنوز که هنوز است دارم به این عبارات رهبری می‌اندیشم : کلمه‌ی "جمهوری اسلامی" حاکی از این است که در ذات این نظام ، حضور مردم لحاظ شده ؛ بنابراین دوام جمهوری اسلامی و قوام جمهوری اسلامی و آبروی جمهوری اسلامی در دنیا متوقف به حضور مردم است... میدانید شاید اینجا هم صادقانه باید به مردم گفت: این قصه بی حضور تو معنا نمی‌شود‌. و امروز که دوباره به چیزی به عنوان رای دادن می‌نگرم ، به این میرسم که واقعا رای دادن به این سادگی ها نیست و شاید ما با نوع دعوت کردن ها و بهتر بگویم رای جمع کردن‌هایمان ، تقلیلش دادیم . این پیچیدگی از نوع پیچیدگی های تحلیلی و اطلاعاتی نیست اما شاید انسانی را می‌طلبد که بتواند به رخداد های اطرافش عمیقاً فکر کند و وجودش را به صحنه‌ی حقیقی انتخاب و تصمیم و به عهده گرفتن بکشاند. و فارغ از ساده نگری‌ها نسبت به مسائل یا ابله پنداشتن انسان ها ، دوباره با سخن‌ها و آرا و اقوال آن‌ها مواجه شود . این است که رای دادن ساده ترین کار اما شاید بزرگ ترین و دشوار ترین عمل باشد . اینجاست که این سخن حکیمانه‌ی امام را فارغ از یک حکم شرعی ساده و یا حلال و حرامی برای ترساندن از آخرت و گرفتار عذاب وجدان شدن های بدون تحرک و رشد ، جلوی چشمم می‌آید که: احدی شرعاً نمیتواند به کسی کورکورانه و بدون تحقیق رای بدهد و اگر در صلاحیت شخص یا اشخاصی تمام افراد و گروه‌ها نظر موافق داشتند ، ولی رای دهنده تشخیصش بر خلاف همه‌ی آن‌ها بود ، تبعیت از آن ها صحیح نیست . و شاید هیچ کس به اندازه امام نگاه بلندی به ما نداشت و ما ملت ایران را این چنین دعوت به این میدان نکرد . چیزی که ورای تایید یا رد تمام افراد و گروه‌ها یا درست و غلط های بی‌جانِ بیرونی ، به دنبال خودِ توست . این خود فعالی که میتواند فکر کند ، میتواند باشد و بسازد . و انگار این است آن جمهوریت. این است آن نظامی که قوت و بنیه‌اش مردم و حضور و وجود مردم است و تا زمانی هست که مردم هستند و دوگانه‌ای در میان نیست .
✨️ کلمه جمهوری در «جمهوری اسلامی» حاکی از این است که در ذات این نظام، لحاظ شده؛ بنابراین دوام جمهوری اسلامی و قوام جمهوری اسلامی و عزت جمهوری اسلامی و آبروی جمهوری اسلامی در دنیا متوقف به حضور مردم است. 🗓 رهبر عزیز انقلاب | ۱۴۰۳/۴/۸ 🆔️ @oboudatian ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ 📲 ایتا | روبیکا | ویراستی
🇮🇷امام خمینی ره: احدی شرعاً نمی تواند به کسی کورکورانه و بدون تحقیق رأی بدهد و اگر در صلاحیت شخص یا اشخاصی تمام افراد و گروه ها نظر موافق داشتند، ولی رأی دهنده تشخیصش برخلاف همه آن ها بود، تبعیت از آن ها صحیح نیست. 👤پیام حضرت امام خمینی در تاریخ ۲۲ بهمن ۶۲ صحیفه نور  ج ۱۸ ص ۲۳۲ و۲۳۳
چقدر سخت است که ببینید نظام اسلامی گرفتار افرادی شده که از نظر اسلام بدترین افراد هستند و وظیفه دارید حتماً کاری بکنید و از طرف دیگر نمیتوانید به کاری دست بزنید که اثر بخش باشد و شرایط از آن که هست بدتر نشود این خون دل خوردن وقتی به خوبی خود را نشان می دهد که ملاحظه کنید قاضی زمان امیرالمؤمنین ((علیه السلام)) یعنی شُرَیح قاضی، فتوای قتل امام حسین را میدهد و این بدین معناست که شرایطی پیش آمده بود که روح اسلام قربانی کالبدش شده و در عین حال که محتوا حذف گشته شکل ظاهری حفظ شده است. خون دل خوردن در چنین شرایطی بصیرتی را به همراه می آورد که در نتیجه آن خون دل خوردن انسان میتواند پیام امام حسین ((علیه السلام)) را بفهمد و راه حلی را که امام مطرح میکنند درک کند. بنده معتقدم علت این که بعضی از جوانان مفتخر شدند که یار انقلاب اسلامی باشند این بود که در زمان شاه به خوبی خون دل خوردند و علت این که همان عده به خوبی در دفاع مقدس وارد شدند و به طور عالی حماسه سازی کردند و بسیاری از آنها شهید ،شدند، این بود که به وقتش خون دل‌ها خوردند که باید میخوردند این نوع خون دل خوردن معجزه می کند چون نه مأیوس شدند و نه انتحار کردند، زیرا در آن شرایط چاره‌ی کار آن نبود که عده ای فریاد بزنند مرگ بر معاویه و بعد هم کشته شوند، همان طور که اگر مأیوس هم میشدند و تصور می کردند دیگر کار در دست معاویه افتاده و تمام شده هنرمندانه فکر نکرده بودند. امام و اصحاب بزرگوارشان نه دست به انتحار سیاسی زدند و نه گرفتار یأس ،شدند با اعتماد به گشایش الهی منتظر بهترین فرصت بودند و این سخت ترین تصمیم بود ؛ در حالی که امثال عبدالله بن عمر در همان زمان به بهانه ی آن که نمیتوان کاری کرد گرفتار یأس شدند. ما نیز تا نفهمیم این چه موقعیتی است که انسانی همچون ابوثمامه در آن قرار می گیرد ولی مأیوس نمی شود معنای ایمان واقعی به حقایق و سُنن عالم را نمی فهمیم. یعنی اگر معتقد نباشید که در تنگنای حاکمیت کفر، شرایط گشایش و راه خروج جامعه از آن تنگنا حتماً فراهم میشود و باید خود را برای آن شرایط آماده کنید هنوز ایمانتان کامل نیست و گمان خواهید کرد دنیا دست آمریکا و اسرائیل و نقشه ها و توطئه های آنها است. اگر کسی امروز هم فکر کند ادامه‌ی اسرائیل همین است که فعلاً هست و همواره او مردم فلسطین را به قتل میرساند و زمین های آنها را تصاحب میکند باید در ایمان خود به حضور خدا در عالم شک کند. اما اگر کسی بداند در این مرحله باید خون دل خورد و مناسبات الهی با جهان امروز را رصد کرد و آماده ی حیات جدیدی برای عالم شد، این آدم به خوبی در گشایشی که در آینده ی تاریخ ما پیش می آید خود را وارد می‌کند. 🔹️برشی از کتاب "جایگاه تاریخی حادثه ها و هنر اصحاب کربلا در فهم آن"
زبان گزارشِ حقیقت می تواند زبان اشارت باشد و این یک نکته ی حساسی است. باید از خود پرسید اگر حقایقی در این عالم هست، ما چطور با آن حقایق مرتبط بشویم؟ شما وجود خدا را با استدلال اثبات می کنید ولی لقای الهی راه دیگری می خواهد. هیچ وقت لقای الهی با زبان استدلال محقق نمی شود. عرض بنده آن است که انقلاب اسلامی به یک معنا یک حقیقت وجودی است و نه یک شیء. اگر انقلاب اسلامی یک حقیقت وجودی است، زبان تبیین آن باید «زبان اشاره» باشد زیرا «زبان عبارت» موضوعی را مطرح می کند که یک بُعد بیشتر ندارد و می تواند بگوید همین است و جز این نیست ولی زبان اشارت می تواند به چیزی اشاره کند که چندین معنا را در مقابل انسان بگشاید، به اصطلاح زبان اشاره، زبان شاعرانه است. زبان اشاره در تبیین یک موضوع، طوری موضوع را مطرح می کند که هم شما مطابق درک خود آن را قبول می کنید و هم دیگری آن را با درکی متفاوت از شما، قبول می کند. خودِ حضرت حق که حقیقتُ الحقایق است طوری در عالم وجود دارند که مردم با روحیات مختلف همه به حضرت حق رجوع می کنند و همه هم جواب می گیرند، زیرا خدا حقیقت است. حقیقت را باید با نگاهی که مخصوصِ نگاه به حقیقت است، مدّ نظر آورد تا برای ما رخ بنمایاند. طوری است که به یک معنا هم این است و هم آن و نه این که یا این باشد یا آن. عمده آن است که متوجه باشیم خداوند یک حقیقت است و نه یک مفهوم. فکر می کنید چطور می شود که در بعضی جوامع، بی تفکری به وجود می آید؟ طرف می گوید آن چه من فهمیدم درست است، و آن چه غیر از فهم من است غلط است. ما این را بی فکری تاریخی می نامیم. ولی اگر تاریخ به جایی رسید که انسان رابطه اش را نسبت به حقیقت درست کرد، بسیاری از این عدم تفاهم ها و تقابل ها از بین می رود و همه همدیگر را می فهمیم. 🔹️برشی از کتاب "گوش سپردن به ندای بی‌صدای انقلاب اسلامی"
قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آن چه فرموده اند : كُلّ يَوْم عاشورا و کُلُّ اَرض کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را میلرزاند و یاران حق را به فیَضان دائم رحمت او امیدوار می سازد. و تو ، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیارهٔ زمین نهاده ای ، نومید مشو ، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار میکشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حَصينِ لازَمان ولامَكانِ ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی... فتح خونِ شهید آوینی ...
وقتی دنیا با همه پهناوری اش تنگ میشود یعنی باید منتظر شکفتن دیگری بود ... وقتی که انگار تمام این دنیا را زیر پا کرده ای و در راس آن کربلا را زیارت کرده ای اما انگار هنوز یک چیزی کم است و یک چیزی سر جای خودش نیست ، یعنی پای جهان وسیع تری در میان است که باید تا فرا رسیدنش انتظار کشید... و این تن خاکی نیست که باید از این سو به آن سو بکشانی اش ، که آسمان همه جا یکرنگ است بلکه این چیزی در درون توست که به دنبال پرواز و بیشتر شدن است ..‌. تولدی از جنس بیشتر شدن دردهایت ... زیستن در دردمندی ... و چقدر شاید سخت باشد که به این باور برسی که زندگی چیزی نیست الا تکرار این احوالات ، تا کجایش را نمیدانم و نمیدانم اصلا مقصدی در میان است یا نه اما انگار انسان چیزی نیست جز مسافر همیشه در حال حرکت این سفر که شاید شهادت پایانش باشد و شاید هم هیچ به هر حال این سفری است که گفتنی نیست و جز با پیمودن و ذره ذره نقش بستنش آشکار نمیشود اما عجب که کربلا هم در این میان نقشی دارد... عجیب و رازگونه ... این راز فاش نیست اما به نظر میرسد نسبتی میان این تولد و کربلا باشد و عجیب تر آنکه میتوانی میلیون ها آدم را در این دنیای غفلت زده بیابی که دوان دوان و چون تشنگان و بیچارگان به دنبال دردند ... و عجیب تر آنکه دردمندترین این عالم یعنی حسین ابن علی علیه السلام ، والاترین و مقرب ترین است... و انگار راست گفته اند که هر انسانی را کربلایی است که تشنه خون اوست و تا به آن نرسد ، آرام نمیگیرد ... و کسی چه میداند شاید آن نوجوان پروانه‌ی عاشقی در دل داشته باشد ... خدایا ما را به کربلایمان برسان ... اربعین ۱۴۰۳
هر که او از هم‌زبانی شد جدا بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا