eitaa logo
مَنظومه یِ حُسن
924 دنبال‌کننده
332 عکس
16 ویدیو
0 فایل
💎منظومه ای از : ✅مطالب اخلاقی،فلسفی و عرفانی برای تهذیب و معرفت نفس ✅سخنان گهربار و راهگشا از عرفای بالله ◀ارسال نظرات و تبادل: 🆔 @Hafeze_ser
مشاهده در ایتا
دانلود
📍خیلی از چیزهاست که انسان را بیچاره کرده، از #تهذیب و #تحصیل باز‌ ‌می دارد. یکی از آنها برای بعضی، همین #ریش و #عمامه است! 📗 #جهاد_اکبر(۲۶) 👤امام خمینی @manzoomeye_hosn
💐 عرفای بزرگی که قبلا سنی بودند اما بعدا شیعه شده اند @manzoomeye_hosn محيى الدّين عربى و ابن فارض و ملّا محمّد بلخى صاحب «مثنوى» و عطّار و أمثالهم كه در تراجم و احوال، حالشان ثبت و ضبط است، بدون شكّ در ابتداى امر خود سنّى مذهب بوده ‏اند؛ زيرا در حكومت سنّى مذهب و شهر سنّى نشين و خاندان سنّى آئين و حاكم و مفتى و قاضى و امام جماعت و مؤذّن تا برسد به‏ بقّال و عطّار و خاكروبه برِ سنّى، نشو و نما يافته ‏اند. مدرسه و مكتبشان سنّى بوده و كتابخانه و كتابهايشان مملوّ از كتب عامّه بوده و حتّى يك جلد كتاب شيعه در تمام شهر ايشان يافت نمى‏ شده است. ولى چون روز به روز در راه سير و تعالى قدم زدند، و با ديده انصاف و قلب پاك به جهان شريعت نگريستند، كم كم بالشُّهود و الوجدان حقائق را دريافتند، و پرده تعصّب و حميّت جاهلى را دريدند، و از مخلِصين موحّدين و از فدويّين شيعيان در محبّت به أمير المؤمنين عليه السّلام شدند. غاية الامر اسم شيعه و ابراز بغض و عداوت با خلفاى غاصب نه تنها براى آنها در آن زمان محال بود، امروز هم شما مى ‏بينيد در بسيارى از كشورهاى سنّى نشين مطلب از اين قرار است. @manzoomeye_hosn امروز هم در هر گوشه از مدينه، خانه رسول الله و بيت فاطمه و محلّ گسترش جهاد و علوم أمير المؤمنين عليهم السّلام، اگر كسى در اذان خود و يا غير اذان علناً بگويد: أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيًّا أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ وَ وَلِىُّ اللَهِ خونش را مي ريزند، و قبائل و طوائف خونش و گوشتش را براى تبرّك مى ‏برند، و نمى ‏گذارند جسد او باقى بماند تا آنكه وى را دفن كنند؛ ولى اگر يك ساعت تمام از عائشه تمجيد و تعريف كند- با آن سوابق شوم و تاريخ سياه او- دور او جمع مى ‏شوند و نُقل مى ‏پاشند و هلهله مى ‏كنند. بنابراين، آنچه را كه اين بزرگان در كتب خود آورده ‏اند، بر ما واجب نيست كه بدون چون و چرا بپذيريم، بلكه بايد با عقل و سنّت صحيحه و گفتار ائمّه حقّه تطبيق كنيم. آنچه را كه درست است مى‏ پذيريم و استفاده مى ‏كنيم، و اگر أحياناً در كتابهايشان چيزى نادرست به نظر آمد قبول نمى ‏نمائيم، و آنرا حمل بر تقيّه و أمثالها مى ‏كنيم؛ همانطور كه دأب و دَيْدن ما در جميع كتب حتّى كتب شيعه از اين قرار است. 📚علامه طهرانی، روح مجرد 348 - 349 @manzoomeye_hosn
هنگامی كه شیطان به خداوند گفت: من از چهار طرف (جلو، پشت، راست و چپ) انسان را گرفتار و گمراه میكنم. فرشتگان پرسیدند: شیطان از چهار سمت بر انسان مسلّط است، پس چگونه انسان نجات مییابد؟ خداوند فرمود: راه بالا و پایین باز است راه بالا :نیایش و راه پایین: سجده و بر خاك افتادن است. بنابراین، كسی كه دستی به سوی خدا بلند كند یا سری بر آستان او بساید میتواند شیطان را طرد كند. 📚 تفسیر موضوعی قرآن (آیت الله جوادی آملی)، مراحل اخلاق در قرآن @manzoomeye_hosn
امام حسین علیه السلام: 🖇کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود 📚بحارالانوار، جلد ۷۸، صفحه ۱۲۰ @manzoomeye_hosn
🔘 ای فرزندم، اگر عمل تو هم وزن دانه خَردلی و در تخته سنگی یا در آسمانها یا در زمین باشد خدا ان را می اورد، که خدا بس دقیق و آگاه است. 📚 سوره لقمان _ آیه ۱۶ @manzoomeye_hosn
👤علامه حسن زاده 💠طلبه اگر بخواهد درس بخواند، می تواند هم ادیب بشود، هم فقیه بشود، هم ریاضی دان بشود و هم می تواند طبیب بشود. همین گونه که بوده اند. مثلا[ استاد شعرانی ] را در نظر بگیرید؛ از یک طرف ، [ مدخل اصول ] نوشته اند. از یک طرف [ کفایه ] را شرح کرد؛ از یک طرف [ رسائل] را شرح فارسی [ قواعد] مرحوم علامه را حاشیه زده اند و بر [ مختصر] شرح نوشته اند و بر [ وافی ] مرحوم علامه تعلیقه دارند و بر [ مجمع البیان] حواشی دارند و رسائل دیگر که از ایشان ، به یادگار مانده است؛ از طرفی [ قانون] تدریس می کرد [ اسطرلاب] و[ زیج] و [ مجسطی] می گفت؛ زبان می دانست . آقایان دیگر هم ، به نوبه خود، همین گونه بودند. 💠طلبه اگر حواسش جمع باشد، خوب درس می خواند و در علوم و فنون گوناگون ، صاحب ابداع هم می شود. @manzoomeye_hosn
⚡️ امشب مورچه حرف می زند ❗️ 🌹 راه های خداشناسی اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی نعمت های او می اندیشیدند، به راه راست بازمی گشتند، و از آتش سوزان می ترسیدند، 😳اما دلها بیمار، و چشمها معیوب است. 🌹 آیا به مخلوقات كوچك خدا نمی نگرند؟ كه چگونه آفرینش آن را استحكام بخشید؟ و تركیب اندام آن را برقرار، و گوش و چشم برای آن پدید آورد، 🌹و استخوان و پوست متناسب خلق كرد؟كرد؟ به 🐜مورچه و كوچكی جثه آن بنگرید، كه چگونه لطافت خلقت او با چشم و اندیشه انسان درك نمی شود، 🐜 نگاه كنید! چگونه روی زمین راه می رود، و برای به دست آوردن روزی خود تلاش می كند؟ 🐜 دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد، 🐜و در جایگاه مخصوص نگه می دارد، 🐜در فصل گرما برای زمستان تلاش كرده، و به هنگام درون رفتن، بیرون آمدن را فراموش نمی كند. 🐜روزی مورچه تضمین گردیده، و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است، 🐜خداوند منان از او غفلت نمی كند، و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد، 🐜گرچه در دل سنگی سخت و صاف یا در میان صخره ای خشك باشد، 🐜اگر در مجاری خوراك و قسمتهای بالا و پایین دستگاه گوارش و آنچه در درون شكم او از غضروفهای آویخته به دنده تا شكم، 🐜و آنچه در سر اوست از چشم و گوش، اندیشه نمایی، از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده و از وصف او به زحمت خواهی افتاد، 🐜پس بزرگ است خدایی كه مورچه را بر روی دست و پایش برپا داشت، و پیكره وجودش را با استحكام نگاه داشت در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد و هیچ آفریننده ای كمكش نكرد. 🐜 اگر اندیشه ات را بكار گیری تا به راز آفرینش پی برده باشی، دلائل روشن به تو خواهند گفت كه آفریننده مورچه كوچك همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست، 🐜 به جهت دقتی كه جدا جدا در آفرینش هر چیزی بكار رفته، و اختلافات و تفاوتهای پیچیده ای كه در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است، 🐜همه موجودات سنگین و سبك، بزرگ و كوچك، نیرومند و ضعیف، در اصول حیات و هستی یكسانند، و خلقت آسمان و هوا و بادها و آب یكی است. 📚نهج البلاغه خطبه 185 @manzoomeye_hosn
مَنظومه یِ حُسن
#فنجانی_چای_با_خدا 🌹قسمت شصت باورم نمیشد.. جا پای پدر و سازمانش در تمام بدبختی هایمان بود. مبهوت
🌹قسمت شصت و یک سوالهایِ مختلفی در ذهنم پرواز میکرد و من سعی داشتم جوابی برایِ یک یک آنها بیابم.. اعتماد به پسری از جنسِ پدریِ سازمانی، کمی سخت به نظر میرسید.. احتمال برملا کردنِ نام و هویتِ رابط توسط دانیال زیاد هم دور از ذهن نبود.. حسام شوخ طبعانه سری تکان داد ( دانیال میدونه که انقدر زیاد بهش اعتماد دارین؟؟) دوست نداشتم برداشت بدی از سوالم شود، پس به دنبال جملاتی مناسب محضه توضیح گشتم که حسام با لبخندی مهربان به فریادم رسید ( نیاز به هل شدن نیست.. مزاح کردم.. خب در هر صورت دانیال به هویت واقعی رابط پی نمیبرد.. نه تنها دانیال که جز چند نفر، اونم در سمتهایِ بالای فرماندهی، هیچکس از هویت اصلی رابطمون با خبر نیست..) مگر میشد؟ ( پس چجوری قرار بود اون چیت رو از رابط بگیره و بهتون برسونه؟) دستی به محاسنش کشید (قرار نبود به طور مستقیم چیت رو از رابط تحویل بگیره. ما آدرس مکان خاصی رو بهش میدادیم و دانیال چیت رو از اونجا برمیداشت و از طریق یکی از نیروهامون تو سوریه به ما میرسوند.. خب حالا اگه سوالی ندارین من ادامه ی ماجرا رو براتون توضیح بودم..) با تکان سر او را دعوت به گفتن کردم ( حالا وارد فاز جدیدی شده بودم. دانیال با ورود به داعش علاوه بر رسوندن چیت به ما، گلهایِ دیگه ایی هم کاشت.. از جمله لو دادنِ چندتا از اسرارهای نظامی و استراتژیکشون تو سوریه و شمال عراق، که کمک زیادی به بچه های مدافع حرم کرد. و از طرفی نیروهایِ داعش رو حساس به اینکه یه خبرایی هست و کسی از داخل خودشون داره به ما گِرا میده.. حالا ما میخواستیم تا دانیال برگرده و اون کله شقی میکرد. تا اینکه اتفاق مهم افتاده و دانیال یه آمار دقیق و بی عیب از عملیاتی به ما داد که نیروهایِ تکفیریِ داعش قصد داشتن تو سوریه انجام بدن.. اما با اطلاعاتی که از طریق دانیال به دست بچه هایِ ما رسید، اون عملیات تبدیل شد به یه شکست بزرگ و میدون مرگ برایِ اون حرومزاده هایِ تکفیری..) باورم نمیشد که تمامِ آتشها را برادرِ خوش خنده ی من به پا کرده باشد. لبخند غرور آمیزش عمیق شد ( شکستی که اصلا فکرشم نمیکردن.. آخه بعید بود با اون همه سربازو تجهیزات ، حتی تلفات داشته باشن، چه برسه به قیمه قیمه شدن.. با اون شکست بزرگ که نتیجه ی لو رفتنشون بود، داعش به شدت بهم ریخت، طوری که برایِ شناسایی اون خبرچین به جون همدیگه افتاده بودن. حالا دیگه موندن دانیال تو شرایط اصلا به صلاح نبود و باید از اونجا خارج میشد. پس به کمک نیروهامون تو سوریه، فراریش دادیم. با ناپدید شدنش، انگشت اتهام رفت به سمت دانیال و افرادی که اونو وارد نیرو کرده بودن، مثله صوفی که یه جورایی معشوقه و همسر سابق برادرتون محسوب میشد.. حالا داعش میدونست که ضربه ی سختی از این نخبه ی جدید الورود و ایرانی الاصل، که به نوعی پیشنهادِ سازمان مجاهدین هم محسوب میشد، خورده. و همین باعث شد تا بالا دستی های منافقین و داعش واسه پیدا کردنِ مقصر بین خودشون، مثه سگ و گربه به جوون هم بیوفتن. بی خبر از وجود یک رابط تو زنجیره ی اصلی خودشون و چیتی حاوی اسرار سِری، در دست ما ایرانیها..) حالم زیاد خوب نبود. عجولانه سوالم را پرسیدم ( اما این امکان نداره.. چون عثمان و صوفی مدام اسم اون رابط رو ازتون میپرسیدن و ..) به میان حرفم پرید ( صبر کنید.. چقدر عجله دارین.. بله.. اونا دنبال رابط بودن.. اصلا دلیل همه ی اتفاقها رسیدن به اون رابط بود. و اِلا عملا کشتنِ دانیال یا من، سودی جز صرف هزینه و وقت براشون نداشت. چون عملیاتی که نباید لو میرفت ، رفته بود و اونا انقدر بیکار نیستن که بخوان از یه خائن انتقام بگیرن. اما.. اما وقتی تعدادی از مهره های اصلیشون تو ایران دستگیر شدن، اونا به این نتیجه رسیدن که جریان باید فراتر از دانیال باشه و فردی درست در هسته اصلی داره یه سری از اطلاعاتو لو میده.. چون دسترسی به اسمایی اون افراد برای کسی مثه دانیال غیر ممکن بود. اونا با یه تحقیق گسترده به این نتیجه میرسن که یک رابط تو زنجیره ی اصلیشون وجود داره که مطمئنا دانیال از هویتش باخبره.. بی اطلاع از اینکه روح برادرتون هم از ماهیت اون رابط خبر نداشت. پس باید دانیالو پیدا میکردن و تو اولین قدم سعی کردن تا به شما نزدیک بشن، البته از درِ دوستی. چون فکر میکردن که شما حتما از دانیال خبر دارین. اما تیرشون به سنگ خورد. آخه فهمیدن بی خبرتر از خودشون، خوونوادش هستن. اما پیدا کردنِ اون رابط براشون از هر چیزی مهمتر بود، به همین دلیل عثمان به عنوان یه دوست خوب و مهربون کنارتون موند و ازتون در برابر مشکلات و حتی صوفی هم مراقبت کرد. کسی که چهره ی دوست داشتنی و همیشه نگرانش باعث شد تا وارد خونه و حریم خصوصیتون بشه و حتی به عنوانِ یه عاشقِ سینه چاک بهتون پیشنهاد ازدواج بده.. اونا مطمئن بودن که بالاخره دانیال سراغتون میاد و اگه عثمان بتونه اعتمادتونو جلب کنه، خیلی راهت میتونن، گیرش بندازن.
مَنظومه یِ حُسن
#فنجانی_چای_با_خدا 🌹قسمت شصت باورم نمیشد.. جا پای پدر و سازمانش در تمام بدبختی هایمان بود. مبهوت
اما بدخلقی و یک دنده گی تون مدام کارو برایِ عثمان و بالادستی هاش سخت و سختتر میکرد..) ناگهان خندید و دستش را رویِ گونه اش گذاشت ( البته شانس با عثمان یار بود.. آخه نفهمید که چه دستِ سنگینی دارین، ماشالله..) منظورش آن سیلی بود که در باغ به صورتش زدم.. عثمان نفهید اما من طعم دست سنگین و بی رحمش را چشیده بودم. خجالت کشیدم. فقط سیلی نبود، یک بریدگی عمیق هم رویِ سینه اش به یادگار گذاشته بودم و او محجوبانه آن را به یاد نمیآورد.. ادامه دارد... @manzoomeye_hosn
هدایت شده از یک پاراگراف کتاب
✅زیباترین پاراگراف از زیباترین کتاب ها در کانال "یک پاراگراف کتاب" 🔸گامی در ترویج فرهنگ کتابخوانی برای ورود به کانال لینک زیر را لمس کنید 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1351876617C420c21f861
📚 👈 توکل ابراهیم چون بت پرستان، حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام را به جرم شکستن بت ها، در منجینق گذاشتند و از راه هوا او را به دریای آتش پرتاب کردند. در میان آسمان و زمین، فرشته مقرب پروردگار در مقابل حضرتش پدیدار شد و پرسید: یا خلیل الله! چه حاجتی داری که بی درنگ آن را برایت انجام دهم؟ ابراهیم در پاسخ گفت: من از تو حاجتی ندارم! نیازم تنها به خداوند بی نیاز است و رازم از او پنهان و پوشیده نیست! او خود می داند که با بنده حاجتمند خویش چه کند، پس به فرمان خدا، آتش سوزان، تبدیل به گل و ریحان و برد و سلام شد. 📗 ، ج1 ✍ علی مقدادی اصفهانی @manzoomeye_hosn