eitaa logo
مَنظومه یِ حُسن
930 دنبال‌کننده
332 عکس
16 ویدیو
0 فایل
💎منظومه ای از : ✅مطالب اخلاقی،فلسفی و عرفانی برای تهذیب و معرفت نفس ✅سخنان گهربار و راهگشا از عرفای بالله ◀ارسال نظرات و تبادل: 🆔 @Hafeze_ser
مشاهده در ایتا
دانلود
💠مَنظومه ی حُسن💠: 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺 ا•┄═•❁•❁•❁❁•❁•❁•═┄•ا 1️⃣ایمان و خدامحوری ایمان، تنها گفتنِ «شهادتین» و اقرار زبانی نیست. هم اعتقاد قلبی است، هم اقرار زبانی، هم عمل با اعضا و جوارج. نمود عینی ایمان، در عمل آشکار می‌شود. به تعبیر مولا علی علیه السلام: بالصّالِحاتِ یُستَدلُّ عَلَی الایمانِ؛ [شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۲۰۰] به وسیلة کارهای شایسته، بر ایمان استدلال می‌شود. کسی که ایمان به خدا داشته باشد، تنها به او تکیه می‌کند، تنها از او یاری می‌طلبد، تنها از او می‌ترسد و در پاداش و کیفر، تنها از او حساب می‌برد. ایمان، گاهی ضعیف می‌شود و گاهی قوی؛ گاهی آسیب می‌بیند و گاهی از دست می‌رود. شیاطین همواره می‌کوشند که گوهر ایمان را از مؤمنان بربایند. ایمان به آخرت و معاد، بازدارندة انسان از فساد و ظلم وگناه است. مروّجان فساد، می‌کوشند این ایمان را سست کنند و در دل‌ها شک بیافرینند. ایمان به وجود حضرت مهدی علیه السلام، امید دهنده و انگیزه آفرین برای عدالت خواهی و ظلم ستیزی است. دشمنان حق می‌کوشند با طرح شبهه‌ها و اشکالات، این عقیده را متزلزل کنند. ♻️ادامه دارد... ا•┄═•❁•❁•❁❁•❁•❁•═┄•ا 🌹اللَّهُمَّ اجْعَلنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ، خدايا قرار ده مرا از ياوران، و كمك كاران و پيروان و شيعيانش،❀ @manzoomeye_hosn
مَنظومه یِ حُسن
🌺•••﷽•••🌺 #فنجانی_چای_با_خدا 🌹قسمت هشتم 🌾بیچاره عثمان به طمع آسایش،ترک وطن کرده بود آن هم به شک
🌺•••﷽•••🌺 🌹قسمت نهم 🌾حسابی گیج و کلافه بودم. اصلا نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده.من و دانیال مبارزه ای نداشتیم برای دل بریدن از هم.اصلا همین مبارزه حق زندگی را از ما گرفته بود و هر دو قسم خورده بودیم که هیچ وقت نخواهیمش..اما حالا … 🌾نمیدانستم در کدام قسمت از زندگیم ایستاده ام.عثمان با شنیدن این کلمه تعجب نکرد،تنها جا خورد...و فقط پرسید:مبارزه؟؟ مگر دیگر چیزی برای از دست دادن داریم که مبارزه کنیم؟؟ و من مدام سوالش را تکرار میکردم. و چقدر ساده،تمام زندگیم را؛در یک جمله به رخم کشید این مسلمان ترسو! ای کاش زودتر از اینها با هانیه حرف میزد و تمام داشته هایش را روی دایره میریخت و نشانش میداد که چیزی برای مبارزه نمانده. 🌾حکم صادر شد،مسلمانها دیوانه ای بیش نیستند.اما برادرم دوست داشتنی بود.پس باید برای خودم می ماند... حالا من مانده بودم و تکه های پازلی که طراحش اسلام بود.باید از ماجرا سردرمیاوردم...حداقل از مبارزه ای که دانیال را از من جدا کرد.و تنها سرنخهای من و عثمان چند عکس بود و کلمه ی مبارزه... 🌾مدتی از جستجوهای بی نتیجه مان گذشت و ناامیدی بیتوته کرده بود در وجودمان.و من هر شب ناخواسته از پیگیری های بی نتیجه ام به مادرِ همیشه نگران توضیح میدادم و او فقط با اشک پاسخ میداد. 🌾تا اینکه بعد از مدتها تلاش چیزی نظرم را جلب کرد.سخنرانی تبلیغات گونه ی مردی مسلمان در یکی از خیابانها... ظاهرش درست مثل دانیال عجیب و مسخره بود.کچل...ریش بلند،بدون سبیل و به رسم مسلمانان کلاهی سفید و توری شکل بر سر داشت. 🌾چند مرد دیگر روی سکویی بلند در اطرافش ایستاده و با مهربانی پاسخ جوانانِ جمع شده را میدادند و برشورهایی را بین شان توزیع میکردند. ای مسلمانان حیله گر...آن دوست مسلمان با همین فریبگری اش،دانیال را از من گرفت...آخ که اگر پیداش کنم،به سنت خودشان ذره ذره نابودش میکنم... 🌾سریع با عثمان تماس گرفتم و آدرس را دادم.تا آمدنش در گوشه ایی از خیابان ایستادم و با دقت به حرفهای مبلغان گوش دادم.چه وعده هایی...بهشت و جهنم را میان خودشان تقسیم کرده بودند و از مبارزه ای عجیب میگفتند... و احمقهایی که با دهان باز و گوشهایی دراز،آب از لب و لوچه شان آویزان بود...یعنی زمین آنقدر ابله داشت؟؟؟ زمان زیادی نگذشته بود که عثمان سریع خود را رساند.با سر به مرد سخنرانِ روی سکو اشاره کردم.و او هم با سکوت در کنار ایستاد.و سپس زیر لب زمزمه کرد (بیچاره هانیه!) 🔘ادامه دارد.... @manzoomeye_hosn
مَنظومه یِ حُسن
🌺•••﷽•••🌺 #فنجانی_چای_با_خدا 🌹قسمت نهم 🌾حسابی گیج و کلافه بودم. اصلا نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده
🌺•••﷽•••🌺 🌹قسمت دهم 🌾مرد از بهشت می گفت... از وعده هایِ خدایی که قبولش نداشتم... از مبارزه ایی که جز رستگاری در آن نبود... 🌾از مزایای دنیوی و اخروی که اصلا نمیخواستم شان...راستی هانیه و دانیال گول کدام وعده دروغین را خورده بودند؟؟؟؟ 🌾سخنرانی تمام شد.برشورها پخش شدند.و همه رفتند جز من که یخ زده تکیه به دیوار روی زمین نشسته بودم و عثمانی که با چهره ایی نگران مقابلم روی دو زانو خم شده بود و با تکان،اسمم را صدا میزد:(سارا.. سارا.. خوبی..؟؟) و من با سر،خوب بودن دروغینم را تایید کردم.بیچاره عثمان که این روزها باید نگران من هم میشد... 🌾بازویم را گرفت و بلندم کرد( این حرفها..این سخنرانی برام آشنا بود..) و من یخ زده با صدایی از ته چاه گفتم: ( چقدر اسلام بده.. ) سکوت عجیبی  در آن خیابان سرما خورده حاکم بود و فقط صدای قدمهای من و عثمان سکوت را می شکست.(اسلام بد نیست.. فقط..) و من منفجر شدم (فقط چی؟؟ خداتون بده؟؟ یا داداش بدبخت من؟؟حرفای امروزه اون مرد را نشنیدی؟؟داشت با پنبه سر میبرید.در واقع داشت واسه جنگش یار جمع میکرد...مثه بابام که مسلمون بود و یه عمر واسه سازمانش یار جمع کرد... شما مسلمونا و خداتون چی میخواین از ماا..هان؟؟اگه تو الان اینجا وایستادی فقط یه دلیل داره،مثه مامانم ترسویی...همین... 🌾دانیال نترسید و شد یه مسلمون وحشی...یه نگاه به دنیا بنداز،هر گوشه اش که جنگه یه اسمی از شما و اسلامتون هست... میبینی همه تون عوضی هستین..) 🌾بی تفاوت به شرم نگاه و سرِ به زیر انداخته اش،قدم تند کردم و رفتم. و او ماند حیران،در خیابانی تنها... چند روزی گذشت.هیچ خبری از عثمان نبود.نه تماسی،نه پیامکی...چند روزی که در خانه حبس بودم،نه به اجبار پدر یا غضب مادر...فقط به دل خودم!! 🔘ادامه دارد.... @manzoomeye_hosn
💠مَنظومه ی حُسن💠: 🌐آیت الله جوادی آملی: 🔹چگونه است که ((کشور 800 میلیونی)) که نظامی کمونیستی و بی‌دین دارد می‌تواند کشور خود را اداره کند اما ما یک ((کشور 80 میلیونی)) هستیم و این همه امکانات و آب و خاک مناسب داریم در مشکلات خود می‌مانیم؟ آن کشور با کفر 800 میلیون را اداره می‌کند اما ما با داشتن امام حسین (ع) و امام علی (ع) نتوانسته‌ایم؛ یعنی از این ظرفیت‌ها استفاده نکرده‌ایم ملتی که جیبش خالی است بدون‌شک زیر بار دیگری می‌رود، این سخنان را قرآن کریم بیان کرده و ما از قرآن راستگوتر نداریم. بدانیم که اگر با وجود این مشکلات ملت قیام کند همه ما را به دریا خواهد ریخت به همین جهت حواس‌تان باشد. البته بسیاری از کشور فرار کردند یا جای فرار خود را فراهم آوردند اما ما جای فرار نداریم. این بی‌عدالتی‌ها و بی‌عرضگی‌های برخی مسوولان قابل تحمل نیست. کشوری که این همه منابع و آب و خاک دارد چرا باید این همه گرسنه داشته باشد. فضای مجازی به نظر من مجازی نیست بلکه یک فضای حقیقی است و هرجایی که اندیشه و فکر قابل بیان شد آن فضا فضای حقیقی است. @manzoomeye_hosn
💠مَنظومه ی حُسن💠: 🌺 •••﷽••• 🌺 ❌ رحم کن ❌ خداوندا! در دو راهی ها ، نفوس ما را به اختيار خود وامگذار، چون آن (نفس) ، باطل را برمىگزيند ؛ مگر تو توفيق دهى، و به بدى امر مىكند مگر تو رحم كنى. 📚صحیفه سجادیه ✍️ دعای9بند ۴ @manzoomeye_hosn
اسلام علیک یااباصالح المهدی می تپد قلب زمین هم با صدای پای شما؛ نیمه شعبان ببینم من کاش سیمای شما . . 🌸اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَليِّکَ الفَرج @manzoomeye_hosn
‼️باید بدانیم : 🔹بالاترین حرکات نماز است و 🔸 بهترین سکنات روزه، 🔹برترین نیکی صدقه و 🔸 پاک ترین سلوک صبر و بردباری و 🔹 باطل ترین تلاش ها ریا،است. 🌿علامه حسن زاده املی @manzoomeye_hosn
✍نامه ی حضرت علامه حسن زاده به فرزندشان: 🔶فرزند ارجمندم، از اکنون باید بر قدم صدق یوسف صدّیق سلام الله علیه بوده باشد که: 🍃در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است  🍃ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار 🔶فرزندم! خود را باش. این داعی حسن حسن زاده آملی دینداری متمسّک به ذیل ولایت محمّد و ال محمّد صلوات الله علیهم با دلیل و برهان است، نه به تقلید و اتّباع از این و ان... 🔶ای فاضل فرزانه و فرهیخته و فرزام! در صنایع انسانها دقّت بسزا بفرما که همه ی انها را دین و ایین است؛ یعنی هر یک را در نحوه ی نگاهداری و اعمال ان برنامه ای خاصّ است که باید بدان برنامه اگاهی داشت و ان صنعت را به دستور ان برنامه به کار برد تا ان صنعت در کارش درست نتیجه دهد، و اگر مطابق دستورش به کار نرود، یکبارگی دچار اختلال و فساد و زوال می شود و مشکلات و حوادث بد پیش می اورد. ان دستور دین ان صنعت است، و هیچ صنعتی بی دین و دینداری پایدار و استوار نمی ماند. 🔶این همه صنایع برّی و بحری و فضایی شگفت ساخته ی قطرات نطفه اند؛ یعنی قطره نطفه ای در دو کارخانه حیرت اندر حیرت الهی که یکی زهدان مادر عزیز و دیگر همین نشأه گرامی دنیای مشهود ما که رحم دوم است؛ چنان دارای صورت دلنشین و بینش و دانش این چنین شده است که این همه صنایع شگفت از وی به منصّه ظهور رسیده است. 🔶نخست تأمّل بفرما که چگونه قطره نطفه ای، انسانی این چنینی شده است. 🔶و پس از ان تدبّر بفرما که چگونه به اختراع این همه صنایع بوالعجب دست یافته است، و سپس تعقّل بفرما که همه صنایع این نطفه را دین و ایین است. ایا ان کس که نطفه ای کذایی را چنین صورت و صنعت دلنشین چیره دست مخترع و مبتکر صنایع حیرت اور به بار اورده است، او را بی دین و بی ایین افریده است؟! 🔶عزیزم! کشیک نفس بکش تا انسانی الهی شوی، و در عداد مقرّبین در ایی و وارداتی ان سویی عایدت شود. 🔶و بدان که علم و عمل دو حقیقت انسان سازند و علم، امام عمل است، و اکنون هنگام تحصیل علم و اعتیاد به عمل صالح ان عزیز است 🔶به انتظار فردا مباش که به فرموده ی انسان اگاهی: 🍃در جوانی به خویش می گفتم شیر شیر است گر چه پیر بود 🍃تا به پیری رسیده ام دیدم پیر پیر است گر چه شیر بود 🍀کلمه ی ۶۳۵ کتاب هزار و یک کلمه، جلد ششم علامه حسن زاده آملی🍀 @manzoomeye_hosn
♦️♦️روش به كارگيري نفس در خوبيها 🌹🌹امیرالمومنین علی علیه السلام خطاب به حارث همدانی(ق سوم): 🔹نفس خود را در واداشتن به عبادت فريب ده و با آن مدارا كن و به زور و اكراه بر چيزي مجبورش نساز و در وقت فراغت و نشاط بكارش گير جز در آنچه كه بر تو واجب است و بايد آن را در وقت خاص خودش بجا آوري 🔹بپرهيز از آنكه مرگ تو فرا رسد در حالي كه از پروردگارت گريزان باشي و در دنياپرستي غرق باشي 🔹از همنشيني با فاسقان بپرهيز كه شر به شر مي پيوندد 🔹خدا را گرامي دار و دوستان خدا را دوست شمار و از خشم بپرهيز كه لشكر بزرگ شيطان است. 📚نهج البلاغه، نامه ۶۹ @manzoomeye_hosn
مَنظومه یِ حُسن
🌺•••﷽•••🌺 #فنجانی_چای_با_خدا 🌹قسمت دهم 🌾مرد از بهشت می گفت... از وعده هایِ خدایی که قبولش نداشت
🌹قسمت یازده و من گفتم.. از تصمیمم برای وصل شدن به مسلمانهای جنگجو، از تسلیم تمام هستی ام برای داشتن برادر و مبارزه ای که برای رسیدن به دانیال؛ حاضر به قبولش بودم. اما با پرواز هر جمله از دهانم، رنگ چشمان عثمان قرمز و قرمزتر میشد. و در آخر، فقط در سکوت نگاهم کرد. بی هیچ کلامی.. من عادت داشتم به چشمانِ پرحرف و زبان لال.. پس منتظر نشستم. تماشای باران از پشت شیشه چقدر دلچسب بود. یادم باشد وقتی دانیال را پیدا کردم، حتما او را در یک روز بارانی به اینجا بیاورم. قطرات باران مثله کودکی هام رویِ شیشه لیز میخورد و به سرعت سقوط میکردم.. چقدر بچه گی باید میکردم و نشد.. جیغ دلخراشِ، پایه صندلی روی زمین و سپس کشیده شدن سریع و نامهربان بازویم توسط عثمان. عثمان مگر عصبانی هم میشد؟؟ کاپشن و کلاهم را به سمتم گرفت، پیش بندش را با عصبانیت روی میز پرت کرد و با اشاره به همکارش چیزی را فهماند (سارا بپوش بریم..) و من گیج (چی شده؟؟ کجا میخوای منو ببری؟؟) بی هیچ حرفی با کلاه و شال، سرو گردنم را پوشاند و کشان کشان به بیرون برد. کمی ترسیدم پس تقلا جایز بود اما فایده ایی نداشت، دستان عثمان مانند فولاد دور بازوم گره شده بود. و من مانند جوجه اردکی کوچک در کنارگامهای بلندش میدویدم. بعد از مقداری پیاده روی، سوار تاکسی شدیم و من با ترس پرسیدم از جایی که میرویم و عثمان در سکوت فقط به رو به رویش خیره شد. بعد از مدتی در مقابل ساختمانی زشت و مهاجر نشین ایستادیم. و من برای اولین بار به اندازه تمامِ نداشته هایم ترسیدم.. راستی من چقدر نداشته در کنارِ معدود داشته هایم، داشتم. از ترس تمام بدنم میلرزید. عثمان بازویم را گرفت و با پوزخندی عصبی زیر گوشم زمزمه کرد ( نیم ساعت پیش یه سوپرمن رو به روم نشسته بود.. حالا چی شده؟؟ همینجوری میخوای تو مبارزشون شرکت کنی دختره ی احمق؟؟ کم کم عادت میکنی.. این تازه اولشه.. یادت رفته، منم یه مسلمونم..) راست میگفت و من ترسیدم.. دلم میخواست در دلم خدا را صدا بزنم. ولی نه.. خدا، خدای همین مسلمانهاست.. پس تقلا کردم اما بی فایده بود و او کشان کشان مرا با خود همراه میکرد. اگر فریاد هم میزدم کسی به دادم نمیرسید.. آنجا دلها یخ زده بود.. از بین دندانهای قفل شده ام غریدم (شما مسلمونا همتون کثیفین؟؟ ازتون بدم میاد..) و او در سکوت مرا از پله های ساختمان نیمه مسکونی بالا میبرد. چرا فکر میکردم عثمان مهربان و ترسوست؟؟ نه نبود.. بعد از یک طبقه و گذشتن از راهرویی تهوع آور در مقابل دری ایستاد . محکمتر از قبل بازوم را فشرد و شمرده و آرام کلمات را کنار هم چید (یادمه نیم ساعته پیش تو حرفات میخواستی تمام هستی تو واسه داشتن دانیال بدی.. پس مثه دخترای خوب میری داخل و دهنتو میبندی.. میخوام مبارزه رو نشونت بدم) و بی توجه به حالم چند ضربه به در زد. ادامه دارد... @manzoomeye_hosn
مژده که میلاد منجى بشر آمد فُلک هدى را، دلیل و راهبر آمد مژده! که آمد خدیو عالم امکان حجّت برحق، امام منتظر آمد "اَللّهُمَّ عَجّل لِوَلیِّکَ الفَرَج"🙏 @manzoomeye_hosn
💢اعـــمال شب #نیمه_شعبان @manzoomeye_hosn
🔷🔹هشدار از غرور زدگيها 🌹🌹امیرالمومنین علی علیه السلام: 🔹برهان گناهكار، نادرست ترين برهان ها است و عذرش از توجيه هر فريب خورده اي بي اساس تر، و خوشحالي او از عدم آگاهي است. 🔹اي انسان! چه چيز تو را بر گناه جرات داده؟ و در برابر پروردگار مغرور ساخته؟ و بر نابودي خود علاقمند كرده است؟ 🔹آيا بيماري تو را درمان نيست؟ و خوابزدگي تو بيداري ندارد؟ 🔹چرا آنگونه كه به ديگران رحم مي كني، به خود رحم نمي كني؟ 🔹چه بسا كسي را در آفتاب سوزان مي بيني بر او سايه مي افكني يا بيماري را بنگري كه سخت ناتوان است از روي دلسوزي بر او اشك مي ريزي، چه چيز تو را بر بيماري خود بي تفاوت كرده؟ و بر مصيبتهاي خود شكيبا و از گريه بر حال خويشتن باز داشته است؟ در حالي كه هيچ چيز براي تو عزيزتر از جانت نيست! 🔹چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب هنگام تو را بيدار نكرده است؟ كه در گناه غوطه ور و در پنجه قهر الهي مبتلا شده اي؟ 🔹پس سستي دل را با استقامت درمان كن و خوابزدگي چشمانت را با بيداري برطرف كن و اطاعت خدا را بپذير و با ياد خدا انس گير و ياد آر كه تو از خدا روي گرداني و در همان لحظه او روي به تو دارد و تو را به عفو خويش مي خواند و با كرم خويش مي پوشاند! در حالي كه تو از خدا بريده و به غير خدا توجه داري! 🔹پس چه نيرومند و بزرگوار است خدا! و چه ناتوان و بي مقداري تو كه بر عصيان او جرات داري در حالي كه تو را در پرتو نعمت خود قرار داده و در گستره رحمت او آرميده اي 🔹نه بخشش خود را از تو گرفته، و نه پرده اسرار تو را دريده است. بلكه چشم بر هم زدني، بي احساس خدا زنده نبودي يا در نعمت هاي او غرق بودي يا گناهان تو پرده پوشي شد و يا بلا و مصيبتي را از تو دور ساخته است، پس چه فكر مي كني! اگر او را اطاعت كني؟ 🔹بخدا سوگند! اگر اين رفتار ميان دو نفر كه در توانايي و قدرت برابر بودند وجود داشت تو نخستين كسي بودي كه خود را محكوم مي كردي، بر زشتي اخلاق و نادرستي كردار. 📚نهج البلاغه، خطبه ۲۲۳ @manzoomeye_hosn
❁﷽❁ 💢💢💢 ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد تمام هستی زهرا(س) نصیب نرجس شد 💢💢💢 #شاه‌بیت #نیمه_شعبان @manzoomeye_hosn
✨آیت ‌الله بهجت(ره): از گناه ما و به‌ خاطر اعمال ماست که آن (امام زمان عجل الله تعالی فرجه)، هزار سال در بیابان‌هاست. 📔در محضر بهجت، جلد۲ @manzoomeye_hosn
مَنظومه یِ حُسن
#فنجانی_چای_با_خدا 🌹قسمت یازده و من گفتم.. از تصمیمم برای وصل شدن به مسلمانهای جنگجو، از تسلیم تم
🌺•••﷽•••🌺 🌹قسمت دوازدهم 🌾مبهوت به نیم رخش خیره ماندم، حالا دیگر وحشت لالم کرده بود. در باز شد.زنی با پوشیه رو به رویمان ایستاد وبه داخل دعوتمان کرد.عثمان با سلام و لبخندی عصبی،من را به داخل خانه کشاند و با دور شدن زن از ما،مرا به طرف کاناپه ی کهنه ی کنار دیوار پرت کرد.صدای زن آشپزخانه بلند شد: ( خوش اومدین..داشتم چایی درست میکردم..اگه بخواین برای شما هم میارم..)و من چقدر از چای متنفر بودم. 🌾عثمان عصبی قدم میزد و به صورتش دست میکشید که ناگهان صدای گریه نوزادی از تخت کوچک و کهنه کنار دیوار بلند شد. 🌾نگاهی به منِ غرق شده در ترس انداخت و به آرامی کودک را از تخت بیرون کشید. بعد از چند دقیقه زن با همان حجاب و پوشیه با سه فنجان چای نزد ما آمد و کودک را از عثمان گرفت.نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتم و فقط دلم دانیال را میخواست... 🌾کودک آرام گرفت و عثمان با نرمشی ساختگی از زن خواست تا بنشیند و از مبارزه اش بگویم... 🌾چهره زن را نمیدیم اما آهی که از نهادش بلند شد حکم خرابی پله ای پشت سرش را میداد...و عثمان با کلافگی از خانه بیرون رفت. 🌾زن با صدایی مچاله در حالیکه به کودکش شیر میداد،لب باز کرد به گفتن...از آرامش اتاقش...از خواهر و برادرهایش...از پدر و مادر مهربان ومعمولیش...از درس و دانشگاهش.. از آرزوهایی که خود با دستانش سوزاند...همه و همه قبل از مبارزه... 🌾رو به روی من، زن ۲۱ ساله آلمانی نشسته بود که به طمع بهشت مسلمانان،راهی جنگ و جهاد شد. جنگی که حتی تیکه ای از پازل آن مربوط به او نمیشد..اما مسلمان وار رفت.. 🌾و از منوی جهاد،نکاحش را انتخاب کرد...نکاحی که وقتی به خود آمد،روسپی اش کرده بود در میان کاباره ای از مردان به اصطلاح مبارز... و او هر روز و هر ساعت پذیرایی میکرد از شهوت مردانی که نصفشان اصلا مسلمان نبودند و به طمع پول، خشاب پر میکردند.وقتی درماندگی، افسارِ جهاد در راه خدایش را برید، هدایایی کوچک نصیبش شد از مردانی که نمیدانست کدام را پدر،نوزادش بخواند و کدام را عامل ایدز افتاده به جان خود و کودکش...دلم لرزید.... 🌾وقتی از دردها و لحظه های پشیمانیش گفت درست وقتی که راهی برای بازگشتش نبود و او دست و پا میزد در میان مردانی که گاه به جان هم میافتادند محض یک ساعت داشتنش....تنم یخ زد وقتی از دخترانی گفت که دیگر راهی جز خفه شدن در منجلاب نکاح برایشان نمانده. 🌾و هرروز هستند دخترهایی که به طمع بهشت خدا میروند و برگشتشان با همان خداست.... و من چقدر از بهشت ترسیدم.... یعنی دانیال هم یکی از همین مردان بود؟؟؟؟؟؟ 🔘ادامه دارد....   @manzoomeye_hosn
#امام_زمان_عج_مناجات شاید که به پیکر جهان جان آمد شاید که شب غصه به پایان آمد آماده پی ظهور او باید شد شاید که همین نیمۀ شعبان آمد @manzoomeye_hosn
امام یازدهم(ع) در عصری بودند که شیعیان ناشکری می‌کردند. آنها مبلغی وجوهات (خمس و زکات) خدمت امام(ع) فرستاده بودند. عده‌ای از شیعیان نامه‌ای به امام(ع) نوشتند که بیلان مصرف این اموالی که خدمت شما رسیده را به ما بگویید و اینکه این پول‌ها را چگونه خرج کردید. آدم به امام زمانش نامه بنویسد، بگوید اموال را به کی دادی؟ کجا خرج کردی؟ حضرت پاسخ داد: چرا این سؤال را از امامان قبلی نکردید؟ چه زمانی رسم‌تان بوده از امام سؤال کنید که این پول‌ها کجا رفته؟ کجا خرج شده؟ اگر امامت یک امر مستمری است چرا با من این رفتار را می‌کنید اما با امامان قبلی نکردید؟ بعد از این پاسخ، حضرت دستور داد پرده مشکی رنگی بر در اتاق ایشان آویختند. مردم که برای سوال می‌آمدند حق نداشتند پرده را عقب بزنند و از پشت پرده با آن حضرت صحبت می‌کردند. غیبت از اینجا آغاز شد. چرا؟! چون ناشکری کردند. غیبت نتیجه ناشکری است. ظهور نتیجه‌ شکرگذاری است. هر چه شکرگذاری بیشتر شود پرده غیبت رقیق‌تر می‌شود. این پرده، غباری است بین امام و مأموم. این غبار از امام نیست از امت است. هر چه غبار امت فرو بشیند، جمال امام روشن‌تر می‌شود. 👤آیت الله حائری شیرازی @manzoomeye_hosn
🔹پیامبراکرم(ص):خداوند در شب نیمه شعبان فرشته ای را نازل فرموده که از غروب خورشید تا طلوع فجر ندا میدهد: آیا توبه کننده ای در این شب هست تا او را بیامرزم و آیا طالب رزقی است تا او را رزق دهم؟ 🔹امام باقر(ع): شب نیمه شعبان، پس از شب قدر بافضیلت ترین شبهاست. درآن شب خدا به بندگان عطا میکند و برآنان منت نهاده و ایشان را میبخشد. بنابراین در تقرب به خدا در آن شب کوشش کنید. @manzoomeye_hosn
🌸 امام زمان (عجل الله فرجه) در آثار حضرت علامه حسن زاده آملی ♦️اگر کسی در خصوص شخص حضرت مهدی موعود محمد بن حسن عسکری(ع) و جزئیات حالات و امامت و غیبت و علائم ظهور او، اندک تتبّعی در جوامع روایی فریقین و کتب سیره و تاریخ بنماید، به حقیقت بر وی مسلم خواهد شد که ایمان به مهدی موعود و ایقان به غیبت و ظهور آن حضرت، از ابتدای ظهور اسلام در اذهان مسلمانان مطرح بوده است.[1] ایشان در جای دیگر خاطرنشان می کند: ♦️هیچ کتابی را در اثبات حجت قائم بهتر از قرآن نیافتم. خود قرآن، تبیان است که هیچ گاه زمین خالی از حجت با بدن عنصری نیست.[2] ♦️در بقای دنیا به وجود انسان کامل که :«لولا الحجة لساخت الارض بأهلها» در فصّ یونسی فصوص الحکم و شرح قیصری بر آن، بیانی شریف دارند. آنها تأکید می نمایند: وجود آن انسان کامل به عنایت الهی در جمیع حالات و مکان ها حراست و حفاظت می گردد و او هم به عون حق تعالی، زمین و اهلش را از تخریب و فنا مصون می سازد.[3] 1. هزار و یک نکته، نکته 720، ص582. 2. همان، نکته261، ص150 151. 3. همان، نکته 882، ص725. @manzoomeye_hosn
💠امام علی(ع): 🔷🍃 به احترام پدر و معلّمت از جای برخیز هرچند که فرمان روا باشی. 📚غررالحکم، ص136 🌹هفته معلّم مبارک 🌹 💠 @manzoomeye_hosn
🌺•••﷽•••🌺 🔻حکمت ۵۷ على (ع) فرمود: قناعت، ثروتی است که پایان نمی‌پذیرد. سید رضی می گوید : اين كلام از پيغمبر نيز نقل شده است. 🔻الحکمة ۵۷ قال عليه السلام : الْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ يَنْفَدُ. قال الرضى : وَ قَدْ رُوِىَّ هذَا الْكَلامُ عَنِ النَّبىِّ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. 🔻saying 57 Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said the following: Contentment is wealth that does not diminish Sayyid ar-Radi says the following: “This saying has also been related from the Prophet (SAAW).” @manzoomeye_hosn
🌺•••﷽•••🌺 🌹قسمت سیزدهم 🌾 وا مانده ومتحیر از آن خانه خارج شدم،راستی چقدر فضایش سنگین بود. پشت در ایستادم و حریصانه نفس گرفتم. چشمم به عثمان افتاد،تکیه به دیوار روی زمین کنار در نشسته بود. بلند شد و با لحنی نرم صدایم زد: (سارا.. حالت خوبه؟؟) آره...عثمان همان مسلمان ترسو مهربان بود! 🌾آرام در خیابان ها قدم میزدیم، درست زیر باران.بی هیچ حرفی...انگار قدمهایم را حس نمیکردم،چیزی شبیه بی حسی مطلق.. 🌾عثمان تا جلوی خانه همراهیم کرد:(واسه امروز بسه...اما لازم بود..روز بخیر..) 🌾رفت و من ماندم در حبابی از سوال و ابهام و وحشت...و باز حصر خودساخته ی خانگی.خانه ای بدون خنده های دانیال...با نعره های بدمستی پدر.. و گریه های بی امان مادر، محضه دلتنگی... چند روز گذشت و من فکر کردم و فکر کردم. قیقا بین هزار راهی از بی فکری گم شده بودم.دیگر نمیداستم چه کنم.باید آرام میشدم.پس از خانه بیرون زدم.بی اختیار و بی هدف گام برمیداشتم. کجا باید میرفتم.؟دانیال کجا بود؟ یعنی او طبع درنده خوی مسلمانها را از پدر به ارث برده بود؟؟کاش مانند مادر ترسو میشد..حداقل،بود... 🌾ناگهان دستی متوقفم کرد.عثمان بود و نفسهای تند که خبر از دویدن میداد. (معلوم هست کجایی؟؟ گوشیت که خاموش...از ترس پدرتم که نمیشه جلوی خونتون ظاهر شد...الانم که هی صدات میکنم، جواب نمیدی..) و با مکثی کوتاه:( سارا.. خوبی؟؟) و اینبار راست گقتم که نه...که بدتر از این هم مگر می شود بود؟؟عثمان خوب بود...نه مثل دانیال...اما از هیچی،بهتر بود.. 🌾پشت نرده ها،کنار رودخانه ایستادیم. عثمان با احتیاط و آرام حرف میزد...از گروهی به نام "داعش" که سالهاست به کمکِ دروغ و پولهای هنگفت در کشورهای مختلف یار گیری میکنند.که زیادند دخترکانی از جنس آن زن آلمانی و هانیه و دانیال که یا گول خورده اند یا رایحه ی متعفن پول، مشامشان را هواییِ خون کرده.که اینها رسمشان سر بریدن است. که اگر مثل خودشان شدی دیگر خودت نمیشوی.که دیگر دانیال یکی از همان هاست و من باید مهربانی هایش را روی طاقچه ی دلم بنشانم و برایش ترحیم بگیرم.چون دیگر برای من نیست و نخواهد بود این برادر زنجیر پاره کرده... 🌾من خیره ماندم به نیم رخ مردی به نام عثمان...راستی او هم هانیه را دفن میکرد؟؟با تمام دلبری هایش؟؟ و او با بغضی خفه،زل زده به جریان آب از هانیه گفت...از خواهری که مطمئن بود دیگر نخواهد داشت...از خواهری که یا به رسم فرمانروایانش حیف میشد یا مانند آن دختر آلمانی از شرم کودکِ مفقودالپدرش، در هم آغوشیِ ایدز،جان تسلیم میکرد... 🌾قلبم سوخت و او انگار صدایش را شنید و با نگاه به چشمان با آهی بینهایت گفت:(سارا.. میخوام یه دروغ بزرگ بهت بگم..) 🌾و من ماندم خیره و شنیدم :(همه چی درست میشه..) 🌾و ای کاش راست میگفت...... 🔘ادامه دارد ..... @manzoomeye_hosn
🌺انسان کامل انسانی است که به فعلیت رسیده است،امام است و واسطه ی فیض و او کسی است که مبین حقایق اسماء است.🌺 🔻صد و ده اشاره 🌿علامه حسن زاده املی @manzoomeye_hosn
🌺•••﷽•••🌺 سَلامٌ عَلی آلِ یاسین اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا داعیَ اللهِ وَ ربّانیَّ آیاتِه اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بابَ اللهِ وَ دیّانَ دینِه اَلسَّلامُ عَلیکَ یا خَلیفةَ اللهِ وَ ناصِرَ حَقِّه اَلسَّلامُ عَلیکَ یا حُجَّةَ اللهِ وَ دلیلَ إرادَتِه اَلسَّلامُ عَلیکَ یا تالیَ کِتابِ اللهِ وَ تَرجُمانَه اَلسَّلامُ عَلَیکَ فی آناءِ لَیلِکَ وَ أطرافِ نَهارِکُ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیَّةَ اللهِ فی أرضِه اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا میثاقَ اللهِ الَّذی أخَذَهُ وَ وکَّدَه اَلسَّلامُ عَلیکَ یا وَعدَ الله الَّذی ضَمِنَه اَلسَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنصوبُ وَ الْعِلمُ الْمَصبوب وَ الْغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَة وَعداً غَیرَ مَکذوب اَلسَّلامُ عَلیکَ حینَ تَقوم السَّلامُ عَلیکَ حینَ تَقعُد السَّلامُ عَلیکَ حینَ تَقرءُ وَ تُبیِّن اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصَلّی وَ تَقنُت اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَرکَعُ وَ تَسجُدَ اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُهَلِّلُ وَ تُکَبِّر اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَحمَدُ وَ تَستَغفِر اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصبِحُ وَ تُمسی اَلسَّلامُ عَلَیکَ فی الَّلیلِ إذا یَغشی وَ النَّهارِ إذا تَجَلّی اَلسَّلامُ عَلیکَ أیُّهَا الإمامُ المَأمون اَلسَّلامُ عَلَیکَ إیُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمول اَلسَّلامُ عَلَیکَ بِجَوامِعِ السَّلام اُشهِدُکَ یا مَولای أنّی اَشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ الله وَحدَهُ لا شَریکَ لَهَ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسولُه لا حَبیبَ إلاّ هُوَ وَ أهلُه وَ اُشهِدُکَ یا مَولای اَنَّ علیّاً أمیرَ‌المُؤمِنینَ حُجَّتُه وَ الْحَسَن حُجَّتُه وَ الْحُسینَ حُجَّتُه وَ عَلیَّ بنَ الْحُسینِ حُجَّتُه وَ مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍّ حُجَّتُه وَ جَعفَر بنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُه وَ موسَی بنَ جَعفَرٍ حُجَّتُه وَ عَلیَّ بنَ موسی حُجَّتُه وَ مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍّ حُجَّتُه وَعَلی بنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُه وَالحَسَنَ بنَ عَلیٍّ حُجَّتُه وَ اَشهَدُ اَنَّکَ حُجَّةُ الله أنتُم الاوَّلُ وَ الاخِر وَ أنَّ رَجعَتَکُم حَقٌّ لا رَیبَ فیها یَومَ لایَنفَعُ نَفساً ایمانُها لَم‌تَکُن آمَنَت مِن قَبل اَو کَسَبَت فی ایمانِها خَیراً وَ أنَّ الْمَوتَ حَقّ وَ أنَّ ناکِراً وَ نکیراَ حَقّ وَ اَشْهَدُ اَنَّ النَّشرَ حَقّ وَ البَعثَ حَقّ وَ اَن الصِّراطَ حَقّ وَ المِرصادَ حَقّ وَ المیزانَ حَقّ وَ الْحَشرَ حَقّ وَ الحِسابَ حَقّ وَ الْجَنَّةَ وَ النّارَ حَقّ وَ الوَعدَ وَ الوَعیدَ بِهِما حَقّ یا مَولایَ شَقِیَ مَن خالَفَکُم وَ سَعِدَ مَن أطاعَکُم فَاشْهَدْ عَلی ما أشهَدتُکَ عَلَیه وَ أنَا وَلیٌّ لَکَ بَریءٌ مِن عَدُوِّک فَالحَقُّ ما رَضیتُموه وَ الباطِلُ ما أسخَطتُموهً وَ الْمَعروفُ ما أمَرتُم بِه وَ الْمُنکَرُ ما نَهَیتُم عَنه ، فَنَفسی مُؤمِنَةٌ بِالله وَحدَهُ لا شَریکَ لَه وَ بِرَسولِه وَ بِأمیرِالمُؤمِنینَ وَ بِکُم یا مَولای أوَّلِکُم وَ آخِرِکُم وَ نُصرَتی مَعَدَّةٌ لَکُم وَ مَوَدَّتی خالِصَةٌ لَکُم آمینَ آمین 💠 @manzoomeye_hosn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تذکر جدی #رهبر_انقلاب به وزیر کار رهبرمعظم انقلاب خطاب به وزیرکار: من اگر جای شما بودم یقه خودم را در هیات دولت پاره میکردم! @manzoomeye_hosn
🌸 هفته معلّم مبارک 🌸 💠امام صادق(ع): 🔹در پيشگاه كسى كه از او دانش مى آموزيد، فروتن باشيد. 📚كافى : ج 1 ، ص 36 @manzoomeye_hosn
🌺•••﷽•••🌺 🌹قسمت چهاردهم 🌾 عثمان می گفت و می گفت و من نمی شنیدم...یعنی نمی خواستم که بشنوم.مگر میشد که دانیال را دفن کنم،آن هم در دلی که به ساکتی قبرستان بود اما هیچ قبری نداشت؟ عثمان اشتباه میکرد...دانیال من،هرگز یک جانی نبود و نمیشد...او خوب، رسم بوسیدن و ناز کشیدن را بلد بود.. دستی که نوازش کردن از آدابش باشد،چاقو نمی گیرد محضِ بریدن سر.. محال است. پس حرف های عثمان به رود سپرده شد و من حریص تر از گذشته، مستِ عطرآغوشِ برادر... 🌾چند روزی با خودم فکر کردم.شاید آنقدرها هم که عثمان میگفت بد نباشند.اصلا شاید آن دختر آلمانی اجیر شده بود برای دروغ گفتن...ولی هر چه میگشتم،دلیلی  وجود نداشت محضه دروغ و اجیر شدن... 🌾باید دل به دریا میزدم...دانیال خیلی پاکتر از اخبار عثمان بود...اصلا شاید برادرم وارد این گروه نشده و تنها تشابهی اسمی بود...اما این پیش فرض نگرانترم میکرد...اگر به این گروه ملحق نشده،پس کجاست؟؟چه بلایی سرش آمده؟؟ نکند که…. 🌾چند روزی در کابوس و افکار مختلف دست و پا زدم و جز تماس های گاه و بیگاه عثمان؛کسی سراغم را نگرفت، حتی مادر.... 🌾و بیچاره مادر...که در برزخی از نگرانی و گریه زانو بغل گرفته بود، به امید خبری از دردانه ی تازه مسلمان شده اش؛که تا اطلاع ثانوی ناامیدش کردم و او روزش را تا به شب در آغوش خدایش،دانه های تسبیح را ورق میزد... و چقدر ترحم برانگیز بود پدری مست که حتی نبود پسرش را نمیفهمید!شاید هم اصلا،هیچ وقت نمیدانست که دو فرزند دارد و یا از احکام سازمانی اش؛عدم علاقه به جگرگوشه ها بود... نمیدانم،اما هر چه که بود،یک عمر یتیمی در عین پدر داری را یادمان داد! 🌾تصمیم را گرفتم.و هروز دور از چشم عثمان به امید دیدن سخنرانیِ تبلیغ گونه ی داعش،خیابانها را وجب به وجب مرور میکردم. هر کجا که پیدایشان میشد،من هم بودم. با دقت و گوشی تیز و چاشنی از سوالاتی مشتاق نما،محضِ پهن کردن تور و صید برادر. 🌾هروز متحیرتر از روز قبل میشدم... خدای مسلمانان چه دروغ های زیبایی یادشان داده بود...دروغهایی بزرگ از جنس بهشت و رستگاری...چقدر ساده بود انسان که گول اسلام و خدایش را میخورد. 🌾روزانه در نقاط مختلف شهر،کشور و شاید هم جهان؛افراد متعددی به تبلیغ و افسانه سرایی برای یارگیری در جبهه داعش میپرداختند.تبلیغاتی که از مبارزه با ظلمِ شیعه و رستگاری در بهشت شروع میشد و به پرداختِ مبالغ هنگفت در حسابهای بانکیِ سربازان داوطلب ختم میشد. 🌾و این وسط من بودم و سوالی بزرگ... که اسلام علیه اسلام؟؟؟مسلمانان دیوانه بودند...و خدایشان هم... 🌾از طریق اینترنت و دوستانم در دیگر کشورها متوجه شدم که مرز تبلیغشان،گسترده از شهر کوچک من در آلمان است و تمرکز اصلی شان برای جمع آوری نیرو در کشورهای فرانسه،کانادا،آمریکا،آلمان و دیگر کشورهای غربی و اروپایی است.که تماما با کمک خودِ دولتها انجام میشد. و باز چرایی بزرگ؟؟؟ 🌾در این میان تماسهای گاه و بیگاه عثمانِ ذاتا نگران که همه شان،به رد تماس دچار می شدند، کلافه ام میکرد. 🔘ادامه دارد....... @manzoomeye_hosn
هدایت شده از لینکدونی مذهبی
🔷سلام مذهبیها لینکدونی مذهبی🔷 ⚪️فقط کانال مذهبی ⚪️فقط گروه مذهبی ♻️ برای دیده شدن با ما باشید❤️ 🖐ایدی @link313 🖐لینک http://eitaa.com/joinchat/266600452Ce504525937 🔷🔷🔷🔷
هدایت شده از Mehdi Nazari
✔️بزرگترین مرجع کانال و گروه در سروش 💯👇 🔗🔗🌟 @beestlink 🌟🔗🔗 همه جور کانال و گروه اینجا هست هر چی دلت بخواد پیدا میکنی عضو شو و کانال مد نظرتو پیدا کن👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2581987337C962dde919b شرایط ویژه برای ادمین های گروه ها و کانال ها👇 🎁🎁🎉هدیه بِست لینکـ به ادمین ها🎉🎁🎁 ✔️به ازای هر ۳ ویو بنر بِستـ‌ لینڪ ۱ ممبر ه