شهید محمدعلی پورعلی 🌹
معروف به مندلی طلا
شادی روح پاک شهید صلوات 🍀
داستان عجیب زندگیش در
👇👇👇👇
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
*” حر خراسان ” معروف به ” مَندلی طلا ” آبروی پدر را برگرداند*
*بخونید موی تنتون سیخ میشه*
_از تولید و ساخت عمده شراب تا شهادت در جنگ تحمیلی!_
*محمدعلیِ پورعلی* جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز به *"مندلیطلا"* معروف بود.
مندلیطلا تا قبل از شهادت، در روستا اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکهای میکرد، تا اینکه توسط کمیته انقلاب اسلامی آن زمان دستگیر و پس از محاکمه به شلاق محکوم شد.
وی را جلوی مسجد روستا آورده و روی چهارپایهای خواباندند و در برابر مردم، حدّ شلاق را بر بدنش جاری کردند.
بعد از اجرای حد، پدر پیرش به او گفت: *"خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی".*
بعدها مندلی طلا به یکی از دوستانش گفته بود: *"از حرف پدرم خیلی تکون خوردم و دلم خیلی شکست. "*
موقعی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم.
بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به *ابا عبدالله* شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم".
اهالی روستا میگویند: "مندلی طلا عزم جبهه کرده بود اما بسیج روستا بهخاطر سابقه خرابش، ثبتنامش نکرد!"
از پایگاه بسیج شاندیز و اَبَرده هم اقدام کرد، آنها هم ثبتنامش نکردند.
دوست مندلیطلا که از بسیجیان روستای زُشک میباشد، او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرده و او را به آموزش جبهه اعزام کرد.
وی میگوید: "مندلیطلا بعد از طی دوران آموزش و هنگام اعزام به جبهه به من گفت: *من بیست و هفت روز دیگه شهید میشم و بدنم بیست روز تو بیابون میمونه!*
وقتی بعد از چهل و هفت روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطهای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و پدرمو بالا سرم بیارین، بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: *مندلیطلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه".*
دقیقا ۴۷ روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا میآورند و تشییع میکنند!
مردم روستا میگویند: "با اینکه پیکر این شهید بیست روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم میگفتن تو عطر زدی؟"
پدر این شهید میگوید: *مندلی من* زمانی که می خواست به جبهه بره، برای خدافظی پیش من اومد و یکساعت دست و صورتمو میبوسید، اما من حاضر نشدم صورتشو ببوسم و الآن تو حسرت یک بوسهشَم.
من هیچوقت فکر نمیکردم که مندلی من یک روزی طلا بشه. جنازه پسرم بوی خیلی خوشی میداد!"
تمام اهالی روستای گُراخک در تشییع پیکر این *شهید تواب* شرکت کرده بودند. الانم قدیمی ها روستا گواهی میدهند که تمام کوچهٔ مسیر تشییع را بوی عطر خوشی فرا گرفته بود وتا مدتها این بو را حس میکردند!
تاریخ تولد: ١٣٣٧/٠١/٠٢
تاریخ شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢
*شادی روح شهدا صلوات*
Shahidd.blog.ir
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
ماجرای قبر دو شهید همنام در کنار هم+ عکس
به گزارش مشرق یک کاربر در توئیتی نوشت: ماجرای این دو شهید هم نام کنار هم از این قرار است که سال ۵۹ محمود مراد اسکندری در جنگ تحمیلی عراق و ایران شهید میشود و ۷ سال بعد برادر زاده اش که همنام عموی شهیدش بود بدنیا می آید و سال ۹۴ در سوریه شهید مدافع حرم میشود.
شادی روح شهیدان صلوات🌹
Shahidd.blog.ir
هدایت شده از اشعار فاطمی
علی معنای عشق آفرینش 🌴
علی آن شیر میدان شجاعت
علی آن مظهر زهد و عدالت
همان سرچشمه علم و فضایل
به آن زیبا ترین شکل و شمایل
علی دریای علم بیکران ها
که بود آگه به راه آسمانها
علی زیبا ترین نام دو عالم
علی اولی ترین اولاد آدم
علی آن اولین مرد مسلمان
که در جانش نشسته نور ایمان
به سیزده سالگی بهر پیمبر(ص)
ولی گشت و وصی گشت و برادر
.🌴🌴🌴🌴🌴🕋🌴🌴🌴🌴🌴
پیمبر کز خلایق برترین بود
بدانستی که حج آخرین بود
چو در خاک غدیر خم رسیدند
بکردند صبر تا مردم رسیدند
تمام حاجیان را جمع کردند
سخن های فصیحش سمع کردند
سپس دست علی بالای سر کرد
وصیت کرد و گفتارش اثر کرد
که هر کس را که من مولای اویم
ز بعد خود علی مولاش گویم
که هرکس دست من بالای او هست
ز بعد من علی مولای اوهست
وصی باشد برایم هم برادر
ولی بهر شما مولا و رهبر
ز گفتار نبی طاعت نمودند
تمام حاضران بیعت نمـودند
چو پیغمبر برفت از دار دنیا
دل مولا شکست از کار دنیا
ولی انداخت رسم بی وفایی
میان امت و مولا جدایی !
ضمان و بیعت خود را شکستند
ز قدرت دست او کامل ببستند
خلافت را ز دست او ستاندند
شتر در خانه ای دیگر نشاندند
ز دست او حکومت را گرفتند
همه زین ماجرا اندر شگفتند
علی کز علم و حکمت هیبتی داشت
خلافت کی به نزدش قیمتی داشت
خلافت را به نزدش قیمتی نیست
به قدر لنگه کفش کهنه ای نیست
تمام همّ و غمّش بهر دین بود
که دستورات قرآن کی چنین بود
سکوتش بهر حفظ دین اسلام
که تا شاید بماند شیعه را نام
چنانکه خاری اندر چشم او بود
و یا یک استخوانش در گلو بود
سکوت از شیر غرّان بس عجیب است
چرا؟ چون بین یارانش غریب است
بگفــتا صبر کردم بهر دینم
که پیغمبر (ص) بفرمودی چنینم
حمیدرضا فاطمی 1385 🍀🌸🌼
#غدیر #عید_غدیر #امام_علی (ع)
#اشعار_فاطمی 🌸🌼🍀
@fatemi84
Fatemi84.blog.ir
هدایت شده از اشعار فاطمی
اگر چـه عید فطـر و عید قـربان
به نـزد مسلمین عیـد کبـیر است
و لیـکن بـر اسـاس نصّ قـرآن
کمال دین ما« عید غدیر » است
#عید_سعید_غدیر مبارک 🍀🌺🌼
#غدیر #عید_غدیر
#اشعار_فاطمی 🌸🌼🍀
@fatemi84
Fatemi84.blog.ir
شهید مهرداد جهان پناه 🌹
فرزند : اسدالله
تاریخ ولادت : ۱۳۳۶/۰۴/۰۵
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۱۰/۲۲
محل شهادت : شرهانی
محل خاکسپاری : خرم آباد
پنجم تیر ۱۳۳۶، در شهرستان خرمآباد به دنیا آمد. پدرش اسدالله و مادرش صغرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. کارمند اداره بازرگانی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم دی ۱۳۶۱، در شرهانی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در آرامگاه خضر زادگاهش واقع است.
Shahidd.blog.ir/post/486
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهید مهرداد جهان پناه 🌹
فرزند : اسدالله
تاریخ ولادت : ۱۳۳۶/۰۴/۰۵
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۱۰/۲۲
محل شهادت : شرهانی
محل خاکسپاری : خرم آباد
پنجم تیر ۱۳۳۶، در شهرستان خرمآباد به دنیا آمد. پدرش اسدالله و مادرش صغرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. کارمند اداره بازرگانی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم دی ۱۳۶۱، در شرهانی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در آرامگاه خضر زادگاهش واقع است.
Shahidd.blog.ir/post/486
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از بیسیمچی بروجرد
#استوری
#خبرانه
🔺شهادت نیروی مرزبانی در درگیری با اشرار مسلح
پایگاه خبری شهدای فراجا:
🔹مرزبانان استان سیستان و بلوچستان در شمال این استان هم مرز با افغانستان در ساعات پایانی امروز با اشرار مسلح که از سمت خاک افغانستان قصد تعرض به مرزهای کشور را داشتند درگیر و با حضور مقتدرانه خود باعث فرار آنها شدند.
🔹متاسفانه در این درگیری مسلحانه یکی از نیروهای جان برکف مرزبانی به نام «محمد صیاد» بر اثر اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نیز نائل گردید.
@bisimchi_brj
هدایت شده از کاروان انقلاب
🔴رهبر انقلاب: دلار باید به تدریج از مسیر معاملات جهانی، خارج شود
🔸️حضرت آیتالله خامنهای در دیدار پوتین، رئیس جمهور روسیه:
🔹️مواضع اخیر رئیسجمهور روسیه علیه صهیونیستها تحسینبرانگیز است.
🔹️جمهوری اسلامی، سیاستها و برنامههایی را که منجر به بسته شدن مرز ایران و ارمنستان شود، هرگز تحمل نخواهد کرد.
🔹️جنابعالی و رئیسجمهور ما هر دو اهل اقدام و پیگیری هستید، بنابراین همکاریهای دو کشور در این دوره باید به اوج خود برسد.
🔹️آمریکاییها هم زورگو هستند و هم حیلهگر، و یکی از عوامل فروپاشی شوروی سابق فریب خوردن در مقابل سیاستهای آمریکا بود، البته روسیه در دوره جنابعالی استقلال خود را حفظ کرده است.
🔹️دلار را باید به تدریج از مسیر معاملات جهانی خارج کرد و این کار به صورت تدریجی، ممکن است.
#دولت_انقلابی 👊
@dolate_enghelabi
📌 شهیدی که ظهر عیدغدیر عروسی گرفت و خودش روزه بود
🔹️ برای خطبه عقد به محضر امام شرفیاب شدیم. حضور در جوار امام امت شوری وصف ناپذیر در دلم ایجاد کرده بود
◇ از هیجان این پیوند در حضور ایشان سینهام گنجایش قلب تپندهام را نداشت. امام لب باز کرد و خطبه عقد ما را جاری کرد. بعد بهعنوان هدیه عقد، این جمله را به ما هدیه کرد: «عزیزانم گذشت داشته باشید، با هم بسازید انشاءالله که مبارک باشد.»
🔹️ علی قبل از اینکه به نزد امام برویم به من گفته بود: «ما فقط در دنیا زن و شوهر نخواهیم بود بلکه در بهشت نیز با هم هستیم، بعد هم این آیه را برایم تلاوت کرد: «هم و ازواجهم فی ضلال علی الارائک متکئون...»
◇ عروسی را به خاطر خانواده شهدا ظهر گرفتیم.
◇ گفتم: ناهار بخور. گفت روزهام!
گفتم :روز عروسی
گفت: نذر داشتم، اگر روز عروسیم عید غدیر بود روزه بگیرم!
گفت: دعا میکنم, امین بگو!
🔹️ گفت :خدایا همانطور که عید غدیر به دنیا آمدم، عید غدیر ازدواج کردم، شهادتم را عید غدیر بذار!
◇گفتم: امین
🔹️ هر عید غدیر منتظر شهادتش بودم. عید غدیر سال ۱۳۶۶ شهید شد.
◇ راوی: همسر شهید حاج علی کسائی
شادی روحش فاتحه با صلوات 🌹
shahidd.blog.ir
📌 شهیدی که ظهر عیدغدیر عروسی گرفت و خودش روزه بود
🔹️ برای خطبه عقد به محضر امام شرفیاب شدیم. حضور در جوار امام امت شوری وصف ناپذیر در دلم ایجاد کرده بود
◇ از هیجان این پیوند در حضور ایشان سینهام گنجایش قلب تپندهام را نداشت. امام لب باز کرد و خطبه عقد ما را جاری کرد. بعد بهعنوان هدیه عقد، این جمله را به ما هدیه کرد: «عزیزانم گذشت داشته باشید، با هم بسازید انشاءالله که مبارک باشد.»
🔹️ علی قبل از اینکه به نزد امام برویم به من گفته بود: «ما فقط در دنیا زن و شوهر نخواهیم بود بلکه در بهشت نیز با هم هستیم، بعد هم این آیه را برایم تلاوت کرد: «هم و ازواجهم فی ضلال علی الارائک متکئون...»
◇ عروسی را به خاطر خانواده شهدا ظهر گرفتیم.
◇ گفتم: ناهار بخور. گفت روزهام!
گفتم :روز عروسی
گفت: نذر داشتم، اگر روز عروسیم عید غدیر بود روزه بگیرم!
گفت: دعا میکنم, امین بگو!
🔹️ گفت :خدایا همانطور که عید غدیر به دنیا آمدم، عید غدیر ازدواج کردم، شهادتم را عید غدیر بذار!
◇گفتم: امین
🔹️ هر عید غدیر منتظر شهادتش بودم. عید غدیر سال ۱۳۶۶ شهید شد.
◇ راوی: همسر شهید حاج علی کسائی
شادی روحش فاتحه با صلوات 🌹
shahidd.blog.ir
مروری بر زندگینامه شهید سرلشکر تکاور «مصطفی پژوهنده» 🌹
Shahidd.blog.ir/post/496
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
مروری بر زندگینامه شهید سرلشکر تکاور «مصطفی پژوهنده» 🌹
به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خرم آباد، شهید «مصطفی پژوهنده» در سال ۱۳۳۷ در خرم آباد دیده به جهان گشود. او در خانوادهای متدین پرورش یافت و شاگرد شهید محراب، «آیتالله مدنی» بود و درس عرفان و مبارزه را از آن شهید آموخته بود.
در دوران تحصیل علاوه بر جدیت در درس، توجه خاصی به انجام فرائض و تکالیف دینی از خود نشان میداد. پس از اخذ دیپلم، در سال ۱۳۵۶ در امتحانات ورودی دانشکده افسری، شرکت کرد و پس از موفقیت در این امتحانات وارد دانشکده افسری شد.
همزمان با آغاز نهضت اسلامی، تحصیلات دانشکده افسریه«مصطفی پژوهنده» با شروع جنگ تحمیلی به صفوف رزمندگان در جبهه جنوب پیوست و در عملیاتهای فتح المبین، آزادی خرمشهر، شکست حصر آبادان، آزادسازی ارتفاعات گیلانغرب و پاک سازی جزایر مجنون شرکت داشت. او جنگ را سرلوحة همه امور زندگی خود میدانست. بیش از هفتاد ماه از عمر خود را در جبهه و جنگ گذرانید. بارها به او پیشنهاد میشد که پشت جبهه برود؛ اما او مخالفت میکرد و میگفت: «جای من در خط مقدم است.» وی از بنیانگذاران لشکر ۵۸ تکاور ذوالفقار و فرمانده گردان ۱۸۳ بود. این در حالی بود که فرمانده لشکر اعتقاد داشت که پژوهنده میتواند به تنهایی یک لشکر را اداره کند. در چند سالی که مسؤولیت فرماندهی گردان ۱۸۳ را به عهده داشت، در قلب پرسنل خود جای گرفته بود.
بارها گفته بود شبها خواب زیارت خانهی خدا را دیده است، وسایلش را جمع کرده و به حج مشرف شده است. فرماندهاش معتقد بود که این تکاور شجاع و با ایمان، به تنهایی میتواند یک لشکر را هدایت کند و به پیروزیهای عظیمی دست یابد. او فرماندهی گردان ١٨٣ لشکر ٥٨ ذوالفقار بود. بستان، تنگهی چزابه و شیاکوه به قدوم مبارک او تطهیر شده و تبرک یافتهاند و عملیات کربلای ٤ و ٦ او را حسینی دیدهاند.
در اولین حمله ۵۸ ذوالفقار لشکر، ارتفاعات راهبردی شیاکوه را آزاد کرد. همانجا بود که ترکشهای خمپاره، چشم، دست و سینهی او را مجروح ساخت و او پس از بهبودی نسبی، دوباره عازم جبههها شد. در سال ١٣٦٣ یعنی در ٢٦ سالگی ازدواج کرد و در همان سال از طرف فرماندهی نیروی زمینی، جهت انتقال فنون نظامی به دانشجویان دانشکده افسری، مأمور شد. جنگ را سرلوحه همه چیز قرار داده بود و پس از مدتی، فرماندهان را راضی کرد تا دوباره به جبهه برگردد. اما این بار جبهه رفتن او مانند همیشه نبود؛ رفتنی بود بدون بازگشت و آغاز سفری بود که بارها در خواب دیده بود. شب سیام تیر ١٣٦٧ پس از نماز شب، به یکی از دوستان خود گفت: «این آخرین ساعاتی است که من در میان شما هستم. بعد از نماز صبح و قبل از طلوع آفتاب، دیگر در میان شما نخواهم بود. منطقه را به شما میسپارم، مواظب باشید!»
این دلاورمرد لرستانی سپیدهدم روز سی و یکم تیر ١٣٦٧ در عملیات مرصاد و در سومار بر اثر اصابت گلوله توپ دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
از شهید پژوهنده یک فرزند پسر و یک فرزند دختر بیادگار مانده است .
📒 کتاب هفت
کتاب «هفت» به نویسندگی «محسن صادق نیا» مشتمل بر داستانی حقیقی از زندگی شهید سرلشکر «مصطفی پژوهنده» فرمانده گردان ۱۸۳ تکاور لشکر ۵۸ ذوالفقار است. در این روایت علاوه بر نقل رشادتها و جانفشانیهای رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس، خدمات برجستة شهید پژوهنده همچون: فتح ارتفاعات استراتژیک شیاکوه، چرمیان، تپههای گچی و... شرکت در عملیاتهای ثامنالائمه، مطلعالفجر، فتحالمین، بیتالمقدس، کربلای ۴ و کربلای ۵، و... مورد مطالعه قرار گرفته است. کتاب با فرازهایی از وصیتنامه شهید پژوهنده همراه با تصاویری از دوران زندگی ایشان مستند شده است.
این کتاب، داستانی حقیقی است که در نگارش آن ضمن انجام بالغ بر هفتاد ساعت مصاحبه با دوستان، دانشجویان، همرزمان،سربازان و خانوادهی شهید پژوهنده، گروه تحقیقاتی تحت نظارت نویسنده بوسیله پرسشنامه و تحقیقات میدانی فراوان حاصل آمده است. را ترک کرد و به صفوف مردم انقلابی پیوست و پس از پیروزی انقلاب، به دانشکده افسری بازگشت.
Shahidd.blog.ir/post/496
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از مزرعه خانوادگی احیاء خاک🌾
طی یک عملیات تفحص پیکر دو شهید پیدا شد. یکی از آنها نشسته و به جایگاهی تکیه داده بود و سرِ شهید دیگر را به دامن داشت.
شماره پلاکهایشان 555 و 556 بود.با مراجعه به سیستم متوجه شدیم شهیدی که نشسته، پدر و شهیدی که درازکشیده، پسر است.
«چه ابراهیم هایی که با اسماعیلشان قربانی شدند.»
🗣اویس قرنی
@mazraeh_ehya
خلبان شهید عباس دوران 🌹
عجب اسمی 🤔
عباس دوران یعنی عباس زمانه و دلاور شجاع زمانه
شهادت ۳۱ تیرماه ۱۳۶۱ شمسی
شادی روح پاکش صلوات
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
🌹به مناسبت سالروزشهادت🌹
دانشمندهسته ای
داریوش رضایی نژاد اول مرداد 1390 توسط عوامل سرویس جاسوسی اسرائیل (موساد) به شهادت رسید. ❤️۵شاخه گل صلوات تقدیم به روح پاک شهدای هسته ای کشورمان
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
آیت الله حاج شیخ عباس قمی ، مولف کتاب مفاتیح الجنان 📔
من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است.
"عباس بن محمد رضا القُمی (1294-1359ق) مشهور به شیخ عباس قمی و نیز محدّث قمی ، عالم شیعی قرن چهاردهم هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود. مفاتیح الجنان، سفینة البحار و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات اوست.تالیفات او به بیش از ۴۶ کتاب میرسد.
زندگینامه و تالیفات در اینجا ↙️
sokhann.blog.ir/post/1309
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
زندگینامه آیت الله حاج شیخ عباس قمی، مؤلف کتاب مفاتیح الجنان 📔
«من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است.»
"عباس بن محمد رضا القُمی (1294-1359ق) مشهور به شیخ عباس قمی و نیز محدّث قمی، عالم شیعی قرن چهاردهم قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود. مفاتیح الجنان، سفینة البحار و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات اوست.ایشان 46 کتاب تالیف نموده است.
✍ ولادت و نسب
شیخ عباس در سال 1294 قمری در قم به دنیا آمد. پدرش محمد رضا قمی فردی متدین و مرجع مردم برای آگاهی از وظایف شرعی بود. مادر شیخ عباس به نام «بانو زینت» نیز از زنان متدینه و پارسا بود.
محدث قمی درباره وی میگوید: من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است؛ زیرا ایشان سعی داشت همیشه مرا با طهارت کامل شیر دهد.
✍ ازدواج
ازدواج شیخ عباس محدث قمی هنگامی که در مشهد اقامت میکند اتفاق افتاد، وی دختر آیت الله حاج سید احمد طباطبایی را به همسری برگزید.
تحصیلات
شیخ عباس تحصیلات دوران کودکی و نوجوانی را در قم گذراند. برخی اساتید وی در این شهر عبارتند از:
میرزا محمد ارباب قمی
شیخ ابوالقاسم قمی
سید احمد طباطبایی قمی پدرخانم محدث قمی
شیخ محمد حسین قمی استاد خط نستعلیق.
ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی
آقا بزرگ تهرانی از دوستان و ارادتمندان شیخ عباس میگوید: وی مثال بارز انسان کامل و مصداق فردی عالم فاضل و زیبنده صفات عالیه مانند حسن خلق و تواضع بود. سلیم الذات و شریف النفس بود و از غرور و شهرت طلبی دوری میجست و زندگی زاهدانهای داشت. من در مدتی که با او بودم انس گرفتم و جانم با جان او درآمیخت.
داستانهای فراوانی در وصف منش، رفتار و اخلاق وی بیان شده است.
وفات و مدفن
محدث قمی در شب سه شنبه 22ذی الحجه سال 1359 قمری و در سن 65 سالگی در نجف درگذشت. سید ابوالحسن اصفهانی در حرم امیر مؤمنان(علیه السلام) بر او نماز خواند و پیکرش در کنار استادش محدث نوری در حرم دفن گردید. سید محسن امین مینویسد:
سه مجلس بزرگداشت برای وی در نجف، کربلا و کاظمین برگزار شد."
(برابر با ۳۰ دی ماه ۱۳۱۹ هجری شمسی)
#علما_و_بزرگان
#حاج_شیخ_عباس_قمی
#مفاتیح_الجنان
sokhann.blog.ir/post/1309
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
مادر شهید سید محمد موسوی:
*«همه باهم خوب باشیم، واقعا مسلمان باشیم، مسلمان ظاهری نباشیم، ببینیم این شهیدانی که رفتند چه میخواهند از ما، مسلمان بودن و حفظ دین را میخواهند.»*
مادر شهید موسوی گفت: قبل از به دنیا آمدن «محمد» پسر جوانی را در خواب دیدم که به سمتم آمد و گفتند این پسر شماست، یکباره دیدم خورد زمین و شهید شد، بعد هم گفتند این شهید برای شماست...
معجزه مادران شهدا کم نیست، همین که با ناملایمات دنیا و زندگی هنوز ایمان و صبرشان قد خم نکرده خودش بالاترین معجزه است، همین که فرزندشان را با رضایت خود به جبهه فرستادند و بعد هم خبر شهادتش را شنیدند اما ذرهای اعتقادشان ضعیف نشد و از راهی که فرزندانشان رفتند پیشمان نشدند خود بزرگترین معجزه ایمان است.
شهدای منطقه ۱۰ تهران
Shahidd.blog.ir/post/504
*دو خاطره از شهید سید شعبان موسوی* 🌹
نام : سید شعبان موسوی
فرزند : سید نور اله
تاریخ ولادت: ۱۳۳۷/۰۶/۰۹
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۰۳/۰۲
محل شهادت : منطقه عملیاتی حاج عمران
محل دفن : گلزار شهدای روستای دارایی- خرم آباد
نهم شهریور ۱۳۳۷ در روستای دارایی از توابع شهرستان خرمآباد به دنیا آمد. پدرش سیدنورالله (فوت۱۳۶۲) کشاورز بود . چنان تأثیر شگرفی در تربیت خانواده گذاشته بود که توفیق یافت بعنوان پدر شهید جایگاه خود را درعالم ملکوت باز نماید و اطرافیان همیشه به او افتخار نمایند. مادرش رقیه خانم خانه دار بود و نسبت به تربیت فرزندان خود چنان همّت می گماشت که از دامان پاک ایشان دلاوری چون شهید سید شعبان پا به عرصه وجود گذاشته بود. گر چه از نظر تحصیلات کلاسیک مدارج عالیه نداشت ، اما تکلیف الهی وی را برآن داشت به فرمان امام خمینی قدس سرو شریف بعنوان بسیجی مخلص اسلام مخلص خود را در کنار همسنگاران مجاهد الهی قرار دهد و از نظر معارف علوم اسلامی به عالیترین مرتبه درجه معرفت الهی برسد ، به طوریکه ره صد ساله را یک شبه طی ، و در عالم ملکوت سیر بنماید. زندگی عارفانه پر از رمز و رازهای الهی وی در دوم خرداد ۱۳۶۵، با سمت فرمانده گروهان در حاجعمران عراق پایان یافت و به خیل همسنگران شهیدش پیوست. پیکرش مدت ها در منطقه جا ماند و در نوزدهم خرداد۱۳۷۳، پس از تفحص یافت شد و در روستای دارایی از توابع خرمآباد به خاک سپرده شد.
✍️ *وصیت نامه و خاطرات شهید* 🌹
با تشکر و قدر دانی از برادر عزیزم سید حسین موسوی که وصیت نامه و برگ های زرین شهید را برای سایت یاد امام و شهدا ارسال نموده است.
بسم رب الشهداء و الصدیقین
وصیت نامه بسیجی شهید سید شعبان موسوی
به نام خداوند بزرگ و مهربان و بیاد حسین زمان(ع) که جانها فدای او باد. ای کاش من هم سربازامام حسین(ع) و جزء یاران آن حضرت در کربلا بودم و از امت حضرت محمد (ص) بشمار می رفتم سرباز حسین(ع) گفتن فقط به زبان نیست ، بلکه به عمل است. برادران گوش به حرفهای مردم بی درد ندهید. بگذارید حسین وار باشید، نگویید عده ای جان می دهند وعده ای حق کشی می کنند. آن که جانش را برای ملتش در راه خدا فدا می کند برای آخرتش توشه ای جمع می کند و آنکه حق دیگران را پایمال می کند به آخرتش ضربه میزند. در زمان امام حسین(ع) هم از این گونه مسائل وجود داشت. جوانی که از جان خود می گذشت به خاطر منافع شخصی یا تصاحب پست و مقام نبود، بلکه به خاطر دفاع از حق و یاری امام خود بود. برادران اکنون موقع جهاد در راه خداوند است .
به برادران ، خواهران و خویشاوندان سلام میرسانم. اگر سعادت داشتم و شهید شدم، کسی برای من سیاه نپوشد. حتی برادرانم ضمنا بچه سه ماهه ای که در بطن مادر هست ، اگر پسر بود اسمش را بگذارید محمدعلی (رجائی) و اگر دختر بود نامش را سکینه بگذارید، چون سکینه دختر امام حسین(ع) بود.
https://shahidd.blog.ir/post/501
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
دو خاطره از شهید سید شعبان موسوی از زبان دوستان نزدیک ایشان 🌹
نام : سید شعبان
نام خانوادگی : موسوی
نام پدر: سید نورالله
تاریخ تولد : ۱۳۳۷/۶/۹
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۳/۲
محل شهادت : منطقه حاج عمران (پیرانشهر) که پیکر مطهرش بعد از گذشت هشت سال جاوید الاثر بودن در خرداد ماه ۱۳۷۳ در زادگاهش، روستای دارایی شهرستان خرم آباد به خاک سپرده شد . روحش شاد و یادش گرامی باد. صلوات 🍀
🔷 خاطره اول - بعد از ظهر یکی از روزهای اردیبهشت ماه سال۱۳۶۵ به درب منزل سید شعبان رفتم ,خود ایشان درب را باز کرد، ضمن صحبت بحث شهید سید خدارحم موسوی که از دوستان و بستگان ایشان در روستای دارایی بود پیش آمد، هر وقت اسم ایشان را بر زبان جاری می کرد اشک در چشمانش حلقه میزد، نحوه شهید شدنش را جویا شدم گفت تا آخرین نفر با شجاعت تمام مقاومت کرد، که در نهایت مورد اصابت مستقیم گلوله دشمن قرار گرفت و بعد از چند روز پیکر مطهرش را به آغوش خانواده آوردند، به ایشان گفتم که شما چرا می خواهید به جبهه بروید الان که وقت کشاورزی است و برادرت سید رحمان هم در جبهه حضور دارد و کسی نیست که کمک حال خانواده شما باشد، وی در حالی که دست چپ را به قاب چارچوب درب گذاشته بود گفت: (هدف من از رفتن به جبهه به خاطر سه چیز است اول یاری کردن دین خدا و لبیک به ندای رهبرم امام خمینی ، دوم انتقام خون پاک شهید خدارحم و به جدم قسم تا انتقام خونش را نگیرم آرام نمی نشینم و سوم اینکه شهید شدن من باعث شود که خانواده ام متوجه باشند که خانواده هایی که داغ جوان شهید دیده اند چه سختی هایی متحمل می شوند و گفت به گوشت میرسد می گویند شهید مفقود الاثر!! که بعد ازگذشت دو روز مجدداً به درب منزلشان مراجعه کردم و جویای احوالش شدم برادر بزرگش سیدباران درب را باز کرد و گفت شعبان دیروز از پادگان امام حسین اعزام شده به منطقه جنگی، قلبم گرفت و به یاد سخنش افتادم که گفت به گوشت میرسد می گویند شهید مفقود الاثر سید شعبان موسوی، که پیش بینی شهید تحقق پیدا کرد و سید ما در عملیات حاج عمران به درجه رفیع شهادت نائل و پیکر پاکش بعد از گذشت هشت سال جاویدالاثر بودن در خردماه سال ۱۳۷۳به آغوش خانواده بازگشت که داغش تا قیامت بر دلها ماندگارو یادش گرامی و راهش ادامه خواهد داشت .
🔴 خاطره دوم- یکی دیگر از دوستان نزدیک شهید که بیش از ۱۵ سال سابقه رفاقت با وی داشت گفت هر وقت گرفتاری برایم پیش می آمد ناخودآگاه با توسل به شهید مشکلاتم حل می شد. ایشان گفت یک روز از دست بچه هایم ناراحت شدم به آنها گفتم اگر می دانستم این قدر اذیتم می کنید و این بلاها را به سرم می آورید یک روز بعد از شهید شعبان زندگی نمی کردم و می رفتم مثل او شهید می شدم که بلا فاصله همان شب شهید به خوابم آمد, تکه چوبی برداشت و روی زمین دوراهی ترسیم کرد وگفت من و شما تا الان و تا این دو راهی باهم بودیم و الان تو راه خودت را برو و من راه خودم ، و از این به بعد مسیرمان از یکدیگر جداست و دفعه ی دیگر از این صحبت ها نکن. که فهمیدم شهادت سعادت میخواهد و شهداء به هدف والا و اوج سعادت رسیدند وم ا در این دنیای خاکی گرفتاریم که حقیقتا اینان برگزیدگان حضرت حق هستند.
✍️ خاطره ها از برادر سید حسین موسوی می باشد.
https://shahidd.blog.ir/post/501