eitaa logo
مردان خدا 📿
379 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
897 ویدیو
60 فایل
مردان خدا کسانی که زندگی شان الگویی برای جویندگان حقیقت است. انبیاء ، علما ، شهدا ، صالحین و خوبان‌ عالم با ما همراه باشید 🥀🍀🌻🌹🌼 http://eitaa.com/joinchat/2035810317C9e86d81327
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اشعار فاطمی
یا مولاتی یا فاطمةُ أغيثيني @fatemi84 Fatemi84.blog.ir
هدایت شده از اشعار فاطمی
شعر یا فاطمه (س) : ضریح گمشده « السلام علیکِ یا فاطمةَ الزهرا (س) » یا مولاتي یا فاطمَةُ أغیثیني ، ای مولای من ؛ یا فاطمه  به فریاد من برس !   تا   زخم ‌های  کهنه  دل  را  دوا  کنم  با  ذکر  نام   پاک  تو   ذکر خدا  کنم  یا فاطمه به سجده بگویم به صد نفس مولای من تویی و به حاجت صدا کنم  تا  پا نهم  به خاک  مدینه  به  یاد  تو خاکش ز  بهر  چشم  ترم  توتیا  کنم  چون آن ضریح گمشده پیدا نمی کنم  اندر  کنار   قبر  نبی  عقده  وا  کنم  من عهد بسته ام که بمیرم  ز داغ تو  عهدی دگر کنم که به عهدم وفا کنم  غم های آسمان که هجوم آورد به دل  رفع غم گران  به کنم  مهدی کجاست تا که به امر ولایتش  سرهای دشمنان  تو  از تن جدا کنم حمیدرضا فاطمی - التماس دعا 🌷 ایام تسلیت باد 🆔 @fatemi84 🌍 fatemi84.blog.ir
شهید فضل الله سگوند🌹 فرزند محمد متولد ۱۳۴۲/۰۳/۱۰ محل تولد : خرم آباد تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۰۱/۲۴ محل شهادت : بانه - کردستان دین و مذهب : اسلام و شیعه نوع فعالیت : سرباز ژاندارمری محل دفن : گلزار شهدای بهشت رضا (ع) خرم آباد- استان لرستان 🌼زندگینامه شهید فضل اله سگوند دهم خرداد ۱۳۴۲، در شهرستان خرم آباد در میان خانواده ای مومن و مقید به دین مبین اسلام دیده به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش شوکت نام داشت. او با سن کمی که داشت همراه برادر بزرگترش، شهید روح الله سگوند، در نماز جماعت و مراسمات مذهبی در مساجد شرکت می کرد. با شرکت در عزاداری محرم برای سیدالشهدا (ع) روح خود را از معارف ناب اسلامی سیراب می ساخت. چون علاقه زیادی به جبهه داشتند درس و مدرسه را تا پایان راهنمایی ادامه دادند و بعد از آن چندین بار بصورت بسیجی در میدان نبرد به مدت سه سال در منطقه جنوب (خرمشهر، آبادان) حاضر شد. پس از آن برای سپری نمودن خدمت مقدس سربازی، به عنوان سرباز ژاندارمری در جبهه حضور یافت. و سر انجام در تاریخ بیست و چهارم فروردین ۱۳۶۳، در بانه توسط گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سر و پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. برادرش روح الله نیز شده است. shahidd.blog.ir/post/1455 📿 @mardane_khoda
شهید روح الله سگوند🌹 فرزند : محمد محل تولد : خرم آباد تاریخ تولد : ۱۳۳۹/۰۴/۰۱ تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۰۴/۰۲ محل شهادت : منطقه سلیمانیه عراق- ارتفاع گمو مزار : گلزار شهدای بهشت رضا (ع) - خرم آباد - استان لرستان 🌺یکم تیر ۱۳۳۹، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش شوکت نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دوم تیر ۱۳۶۶، در گامو (سلیمانیه) بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در بهشت رضای خرم آباد واقع است. برادرش فضل الله نیز به شهادت رسیده است. shahidd.blog.ir/post/1453 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
شهید حاج قاسم سلیمانی در مورد معجزه حضرت زهرا در جنگ 33 روزه لبنان تعریف می‌کرد: «تو اون کوران که خیلی سخت بود، یکی از برادران حزب‌الله که اهل تدین و تشرعه، در حالتی که به تعبیر خودش حالت خواب نبود، گفت دیدم یک بانویی آمد. دو تا بانوی دیگر در کنارش. من در عالم خواب حس کردم حضرت زهرا است. به عربی گفتم ببین وضع ما را. حضرت فرمودند که درست می‌شود. دستمالی از روپوششان در آوردند و تکان دادند. فرمودند تمام شد. یک لحظه بعد یک هلیکوپتر اسرائیلی با موشک زده شد و بعد از این سقوط رژیم شروع شد. زدن ‌تانک‌ها از اینجا [شروع شد]. بعد معادله جدید آمد. بعد جان بولتن خبیث گفت اگر جنگ متوقف نشود، ارتش اسرائیل از هم می‌پاشد و متلاشی می‌شود و مجبور شدند شروط حزب‌الله را قبول کنند و آتش‌بس را بپذیرند و یک پیروزی بسیار بزرگی برای حزب‌الله رقم خورد. بعد از جنگ 33 روزه، استراتژی هجومی رژیم صهیونیستی تبدیل شده به استراتژی دفاعی.» 🇮🇷 @karvane2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو برادر شهید در یک قاب : شهید روح الله سکوند 🌹 شهید فضل الله سکوند 🌹 شهدای خرم آباد لرستان 📿 @mardane_khoda
🌹** لرستان،خرم آباد** معلم جانباز شهید محمد جواد صابر (داریوش) 📿 @mardane_khoda
جانباز شهید محمدجواد صابر 🌹 نام پدر: عبدالکریم شغل: معلم تاریخ تولد: ۱۳۳۲/۰۶/۰۲ محل تولد: خرم آباد تاریخ شهادت : ۱۳۸۸/۱۰/۲۹ محل جانبازی: شلمچه محل شهادت : خرم آباد علت شهادت : بر اثر جراحت ناشی از بمب شیمیایی و اصابت ترکش به سینه (جانباز) گلزار شهدا: بهشت رضا- فاز ۲ شهر: خرم آباد - استان لرستان 🟡زندگینامه شهید دوم شهریور ۱۳۳۲، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش عبدالکریم، کارمند شرکت نفت بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته ریاضی درس خواند. معلم بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. به عنوان داوطلب بسیجی در جبهه حضور یافت و در شلمچه بر اثر مصدومیت شیمیایی و اصابت ترکش به سینه، مجروح شد. یکم بهمن ۱۳۸۸، در زادگاهش بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای خرم آباد (بهشت صالحین) قرار دارد. 🟠خصوصیات شهید : شخصی مؤمن و متدین و علاقمند به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه بود . عاشق قرآن و مسجد و نماز جمعه و هیئت و روضه بود. نجیب و شریف و ساده زیست بود. دنبال مسایل دنیوی نبود. الگوی اخلاق دوستان و خانواده و بسیار کم حرف و کم گو بود. به صورت کلی خانواده ای مومن و انقلابی هستند . شادی روح این شهید عزیز و همه شهدا صلوات 🍀 shahidd.blog.ir/post/889 📿 @mardane_khoda
🇮🇷بسم رب شهدا و صدیقین شهید:محمدولی عزیزی فرزند: محمدرضا ولادت:۱۳۴۱/۰۴/۰۹ شهادت:۱۳۶۲/۰۱/۲۶ محل تولد:الیگودرز محل شهادت:فکه یگان خدمتی:ارتش روحش شاد و یادش گرامی باد🇮🇷 📿 @mardane_khoda
پنج شهید سهم یک خانواده از جنگ 🌺جانباز شهید امامقلی کاویانی ۱۳۸۳ جانبازی: شلمچه ۱۳۶۶ 🌼شهیده شاهزنان لرزمانی- شهدای مکه ۱۳۶۶ فرزندان: 🍀شهید فرشاد کاویانی - فکه ۱۳۶۵ 🌸شهید مهرداد کاویانی - حاج‌عمران ۱۳۶۵ داماد خانواده: 🌷شهید نجفعلی سیرائی - فکه ۱۳۶۲ خانواده کاویانی در تظاهرات علیه رژیم پهلوی حضور فعالی داشتند. پس از شروع جنگ «امام‌قلی» با وجود هشت فرزند به جبهه رفت. او در این مسیر دو فرزند و دامادش را از دست داد. همسر وی نیز در حج خونین سال ۶۶ به شهادت رسید. جانباز امام‌قلی کاویانی سرانجام در سال ۸۳ به فیض شهادت نائل آمد. خاطرات ناب در اینجا shahidd.blog.ir/post/1461 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
ستاره‌های خدمت مقام معظم رهبری: بنده ایشان را قبل از شهادت هم از نزدیک مى‌شناختم. قبل از این‌که وزیر شود، در جلسه‌اى که با مرحوم آقاى «بهشتى» و بعضى دیگر در منزل یکى از دوستان برگزار شد، از ایشان هم دعوت کردند که بیاید تا ما ایشان را از نزدیک برانداز کنیم؛ چون بنا بود وزیر «شهید رجایى» شود. مرحوم رجایى مشورت مى‌کرد و اصرار داشت ما نظر بدهیم. به نظرم در بین ما کسى از ایشان خیلى سابقه‌اى نداشت؛ شاید آقاى بهشتى یکى دو بار با ایشان ملاقات کرده بود. آقاى تندگویان به جلسه آمد و به تعبیرى باید بگویم همه را مرید خودش کرد. خیلى جوان به نظر مى‌رسید و تیپ دانشجویى هم داشت. از لحاظ روحیه و رفتار و برخورد و خانواده، خیلى با شخصیت بود. ۱۳۷۸/۰۹/۲۸ 🔰29 آذرماه؛ روز تجلیل از 💡 با ما همراه باشید... 🇮🇷 @karvane2
هدایت شده از کاروان انقلاب
۲۹آذر سالروز بزرگداشت شهید تندگویان گرامی باد. شهید محمدجواد تندگویان وزیر نفت در زمان جنگ بودند که هنگام بازدید از پالایشگاه‌های نفتی جنوب به اسارت دشمن درآمدند و در همان اسارت به شهادت رسیدند. 📿 @mardane_khoda
نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد. پیام شهید مهندس تندگویان از زندان الرشید بغداد اینجا ▶️ shahidd.blog.ir/post/1860 📿 @mardane_khoda
نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد. پیام شهید مهندس تندگویان از زندان الرشید بغداد به خاطر آنکه قاب عکس صدام را شکسته بودم، مرا به گودالی که هشتاد و یک پله از زمین فاصله داشت، بردند. آنجا شبیه یک مرغ‌دانی بود. وقتی مرا در سلولم حبس کردند، از بس کوچک بود، می‌بایست به حالت خمیده در آن قرار می‌گرفتم. آن سلول درست به اندازة ابعاد یک میز تحریر بود. شب فرا رسید و کلیه‌هایم از شدت سرما به درد آمده بود. به هر طریق که بود، شب را به صبح رساندم. تحملم تمام شده بود. با پا محکم به در سلول کوبیدم. نگهبان که فارسی بلد بود، گفت: چیه؟ چرا داد می‌زنی؟ گفتم: یا مرا بکشید یا از اینجا بیرون بیاورید که کلیه‌ام درد می‌کند. اگر دوایی هست برایم بیاورید! دارم می‌میرم. او در سلول را باز کرد و چند متر جلوتر در یک محوطه بازتر کشاند و گفت: همین جا بمان تا برگردم. در آنجا متوجه یک پیرمرد ناتوان شدم. او در حالی که سکوت کرده بود، به چشمانم زل زد. بی‌مقدمه پرسید: ایرانی هستی؟ جوابش را ندادم. دوباره تکرار کرد. گفتم: آره، چه کار داری؟ پرسید: مرا می‌شناسی؟ گفتم: نه از کجا بشناسم؟ گفت: اگر ایرانی باشی، حتما مرا می‌شناسی. گفتم: اتفاقا ایرانی‌ام؛ ولی تو را نمی‌شناسم. پرسید: وزیر نفت ایران کیست؟ گفتم: نمی‌دانم. گفت: ... نام محمد جواد تندگویان را نشنیده‌ای؟ گفتم: آری، شنیده‌ام. پرسید: کجاست؟ گفتم: احتمالاً شهید شده. سری تکان داد و گفت: تندگویان شهید نشده و کاش شهید می‌شد. دیگر همه چیز را فهمیدم. بغض گلویم را گرفته بود. فقط نگاهش می‌کردم. نگاه به بدنی که از بس با اتوی داغ به آن کشیده بودند، مثل دیگ سیاه شده بود...، گفتم: اگر پیامی داری بهم بگو. گفت: این سیاه چال، طبقة زیرین پادگان هوانیروز الرشید است... گفت: ... پیام من مرزداری از وطن است... صبوری من است. نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد. نگذارید دشمن به خاک ما تعرض کند. استقامت، ‌تنها راه نجات ملت ماست. بگذارید کشته شویم، اسیر شویم؛ ولی سرافرازی ملت به اسارت نیفتد. گفتم: به خدا قسم... پیامت را به ایرانیان می‌رسانم. خم شدم دستش را ببوسم که نگذاشت... شهید مهندس محمد جواد تند گویان - وزیر نفت دولت شهید رجایی منبع : ساعت به وقت بغداد، ج1، ص89 – 86. - راوی: عیسی عبدی 📿 @mardane_khoda
خاطرات همسر شهید تندگویان در همان روزهای ابتدایی اسارت شهید تندگویان، شهید رجایی به خانه ما آمد و پس از احوالپرسی و جویا شدن حال بچه‌ها گفت عراقی‌ها حاضرند محمد جواد را در قبال آزادی 8 تن از خلبان‌های عراقی آزاد کنند. من در پاسخ ایشان گفتم اگر هم بنده این شرط را بپذیرم خود آقای تندگویان نمی‌پذیرد که در قبال آزادی‌اش، کسانی آزاد شوند که می‌خواهند پس از بازگشت به کشورشان دوباره مردم بی‌گناه ما را بمباران کنند. او در دوران اسارت واژه صبر را تفسیر کرد و با کوچک کردن دشمن، در چشم‌ها «بزرگ» نشست. رژیم بعث صدام که بویی از انسانیت نبرده بود پس از شکنجه‌های بسیار برخلاف تمامی مقررات بین‌المللی وی را به شهادت رساند و پیکرش پس از 11سال در 25 آذر سال 1370 در حالی که هنوز آثار شکنجه و شکستگی روی آن پیدا بود به ایران منتقل و به خاک سپرده شد. شهادت شهید تندگویان شعله‌ای را در ضمیر جان‌ها افروخت که هرگز خاموشی نخواهد گرفت. امروز نام روشن شهید «تندگویان» با هویت انقلاب و واژه مقاومت، گره خورده و تصویرش یادآور شخصیتی است که حماسه ایثار و مقاومت نسل خمینی(ره) را روایت می‌کند. هیچ کس نمی‌داند که «جواد» در زندان‌های مخوف بغداد چه بر سرش آوردند و چه شکنجه‌هایی را تحمل کرد، اما همه می‌دانند که او انسان والایی بود که مصداق «مهاجرا الی الله» بود و برازنده آنکه در قامت یک قهرمان ملی تقدیر شود. 📿 @mardane_khoda
نوجوان شهید محمدعلی نادرزاده🌹 ولادت ۱۳۴۹/۰۵/۰۱ خرم آباد شهادت ۱۳۶۲/۱۲/۰۳ چزابه گلزار شهدای بهشت رضا خرم آباد سلام من را به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان جمع درآید. زندگینامه ، وصیت نامه و خاطرات در اینجا shahidd.blog.ir/post/1467 📿 @mardane_khoda
دانش آموز شهید محمدعلی نادرزاده🌹 نام پدر: قوام تاریخ تولد: 1-5-1349 شمسی محل تولد: خرم آباد تاریخ شهادت : 3-12-1362 شمسی محل شهادت : تنگه چزابه سن: ۱۳ سال گلزار شهدا: بهشت رضا فاز دو -شهر خرم آباد استان لرستان 💠زندگینامه دانش آموز شهید محمد علی نادرزاده شهید در سال ۱۳۴۹ در خانواده ای مذهبی و مستضعف به دنیا آمد . دوران کودکی را پشت سر نهاد و فعالیت های خود را برای انقلاب از زمان مدرسه آغاز کرد. از همان ابتدا از مدرسه فرار می کرد و به صفوف تظاهر کنندگان می پیوست. چند بار از مدرسه به او تذکر دادند و از او خواستند از مدرسه بیرون نیاید اما او کار خود را انجام می داد . تا جایی که انقلاب به رهبری امام به پیروزی رسید و ایشان هم درس می خواند و هم مقالات و پیام های و نشریات سپاه را به ارگان های و ادارات و مجامع مردم میبرد و می فروخت. امور زندگی خود را با کار در مغازه جگرکی تامین می کرد تا این که جنگ 8 ساله آغاز گردید. ایشان هم در اوایل در مسجد و در پایگاه ها فعالیت خود را آغاز کرد. آن موقع تازه وارد اول راهنمایی شده بود . همیشه در دعاهای کمیل شرکت می کرد و در سرکشی به خانواده شهدا پیشقدم بود . تا این که در تاریخ ۱۳۶۲/۰۴/۰۱ از طریق مسجد و پایگاه به جبهه اعزام شد و چند ماه بعد به فیض عظیم شهادت رسید. ✍وصیت نامه شهید محمد علی نادرزاده بسمه تعالی آن قدر به جبهه می روم و می جنگم تا شهید شوم به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا با سلام و درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی و با سلام به همه شهیدان صدر اسلام تا کنون ای جوانان نکند در رختخواب بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد. نکند در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین و با هدف شهید شد. ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود. همه خاندان و همه جوانان را به جبهه های نبرد بفرستید و حتی جسد آنها را هم تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم. برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان ها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند که اگر چنین کردند روز بدبختی و روز جشن ابرقدرت هاست . حضورتان را در جبهه های حق علیه باطل ثابت نگه دارید. در امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را هم چنان حفظ کنید. اگر شهادت نصیب من شد آن که پیرو خط سرخ امام خمینی نیست و به او اعتقاد ندارد بر من نگرید و بر جنازه من حاضر نشود.(امید است) دعای شهدا آنان را متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان سازد . سلام من را به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان جمع درآید. اگر می خواهید در مقام و عظمت شما خللی وارد نشود هیچ گاه زبان به شکایت نگشایید و آنچه را که از قدر معرفت الهی شما می کاهد بر زبان نیاورید. خداحافظ در این آخر یک وصیت دارم دعای امام را فراموش نکنید : خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزای. خاطرات مربوط به شهید محمد علی نادرزاده به نقل از برادر شهید در یاد شهیدان🌹 shahidd.blog.ir/post/1467 📿 @mardane_khoda
خاطرات مربوط به نوجوان شهید محمد علی نادرزاده به نقل از برادر شهید 🌹 شهید کلاس اول راهنمایی بود و به درس خود ادامه می داد تا این که امام از مردم خواست در جبهه ها حضور یابند او هم درس خود را رها کرد و می گفت من می خواهم به جبهه بروم . او آن موقع کوچک بود و به سن تکلیف نرسیده بود و پدر و مادر هم اجازه نمی دادند که این کار را بکند چون دو تا از برادرانم هم آن موقع در جبهه بودند اما او شناسنامه خود را دستکاری کرد و چون قبلا در پایگاه عضو بود خود را برای اعزام ثبت نام کرد . روز اعزام فرا رسید و ما هیچ کدام از این موضوع خبری نداشتیم و ایشان با گرفتن مقداری پول از رفقا به جبهه رفته بود . یک ماه بعد برای ما نامه ای نوشت که من را ببخشید که بدون اجازه رفته ام زیرا این یک تکلیف الهی بود و من باید آن را انجام می دادم . او برای ما در نامه خود نوشت که در خط مقدم جبهه است او آن جا رفته بود اما به علت سن کم از او خواسته بودند که در پشت جبهه کار کند . برادر دیگرم که در آنجا بود می گفت ما در یک سنگر بودیم که گفتند برای درست کردن پدافند ها آمده اند و سراغ تو را می گیرند . من هم گفتم او کیست . آن ها در جواب به من گفتند من نام او را نمی دانم . من از سنگر بیرون آمدم و علی را دیدم از تعجب خشکم زد . از او پرسیدم که پدر و مادر می دانند که تو این جا هستی . گفت که نه اما برای آن ها نامه نوشته ام . من از این که بدون اجازه آمده بود بسیار ناراحت بودم ولی بعداً از این که او توانست پدافند را درست کند بسیار خوشحال شدم .من او را با خود به سنگر بردم و از او پذیرایی کردم با خود گفتم شاید این قسمت است که هر سه ما با هم در جبهه باشیم . در سنگر به من گفت از این که پدر و مادر بی اطلاع هستند ناراحتم . آن زمان گذشت و آن ها برای کار کردن به خانه آمدند. آن موقع پدر از کار افتاده بود و علی هم در کنار سایر برادران باید کار می کرد . او در مراسم های مذهبی شرکت فعال داشت . او در مراسم های دعا و ... شرکت می کرد . تا این که امام دوباره پیام داد جوان ها به جبهه ها بروند او هم برای رفتن آماده شد . پدر به او گفت که شما صبر کن تا یکی از برادرانت برگردد و بعد شما برو . زیرا من نمی توانم دوری شما را تحمل کنم . علی گفت : پدر برای چه نماز می خوانید . پدر گفت :‌ نماز به این کارها ربطی ندارد . گفت: خیلی هم ربط دارد زیرا حال که امام دستور داده است بر هر فرد مسلمان اعم از پیر و جوان زن و مرد است که در این امر کوتاهی نکنند . ایشان حرف حرف خودش بود و برای اعزام آماده شد آن روز همه ما به درب پادگان رفتیم . یاد دارم که آن روز تا ما را نگاه می کرد اشک از چشمانش سرازیر می شد . پدر از او می پرسید چه شده است و او در جواب می گفت چیزی نشده است . پدر می گفت که باز هم دیر نشده می توانی برگردی . او گفت : پدر من برای به جبهه رفتن گریه نمی کنم فقط از این که دیگر شما را نخواهم دید گریه میکنم. پدر گفت : من پیرمردی هستم که به خدا طاقت شهادت تو را ندارم . او در جواب گفت : پدر هیچ به روز عاشورا فکر کرده اید که امام حسین چه کشیده است و مادر شما به حضرت زینب فکر کرده اید که سر برادر را در آغوش گرفته بود و برای این که دشمن شاد نباشد گریه و زاری را کنار گذاشت و توانست در شام یزید و یزیدیان را رسوا کند؟ فقط از شما می خواهم که اگر جسد من را پیدا نکردید ناراحت نباشید و برای من گریه نکنید زیرا ناراحت بودن شما دل دشمنان را شاد می کند و آن روز او اعزام شد و رفت ... در وصیت نامه خود هم این را نوشته بود گویی که می دانست و به او الهام شده است که جسد ایشان مدت ها در بیابان خواهد ماند . عمویم می گفت من برگه مرخصی را در جیب او دیدم و از او خواستم برای حال پدرش هم که بد احوال بود به خانه بازگردد اما او به من گفت اگر فردا حمله باشد به خانه بر نمی گردد و اگر زنده ماند روز دیگری به خانه می رود . ایشان با شجاعت غیر قابل وصف و با شادی به استقبال عملیات والفجر می رود که دوستان و همرزمان او می گویند گویی که به مراسم عروسی خود می رود جزء اولین خط شکنان بوده و آن شب به فرماندهی شمس الله پاپی در عملیات شرکت می کند . شهید به همراه 40 نفر دیگر مفقود می شود تا این که بعد از هشت سال دفاع مقدس در سال 1369 جسد ایشان را کشف می کنند و به خانواده باز می گردانند. ما قبل از پیدا کردن جسد او برایش مجلس ختم هم گرفتیم چون می دانستیم که او شهید شده است چون در وصیت خود هم این را گفته بود . 🌼 شهید محمدعلی نادرزاده 🌹 🔻ولادت ۱۳۴۹/۰۵/۰۱ خرم آباد 🔻شهادت ۱۳۶۲/۱۲/۰۳ چزابه 🔻گلزار شهدای بهشت رضا خرم آباد شادی روح شهید صلوات 🍀 shahidd.blog.ir/post/1467 📿 @mardane_khoda