شهید تیمور معظمی گودرزی 🌹
تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۳/۲
عملیات حاج عمران
زندگینامه ، وصیت نامه و خاطرات در 👇👇👇👇👇
shahidd.blog.ir/post/18
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از کانال مطالبه گران کشوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 از دولت سایه دکتر جلیلی....
🔹تصاویر کمتر دیده شده از سفرهای استانی سعید جلیلی در سالهای گذشته
این کلیپ برای سال ۱۴۰۰ هست و یقینا در این ۳ سال آمار و ارقام بیشتر شده، گزارش های جدید بزودی منتشر میشود...
✅ به بزرگترین گروه حامیان کشوری دکترسعیدجلیلی بپیوندیدhttps://eitaa.com/joinchat/607060724C4e6078d0b5
خاطرات عملیات حاج عمران سال ۱۳۶۵
گردان ویژه شهدا
روایتی از یادگار جبهه ، کاوه گودرزی
اینجا ببینید 👇👇👇
shahidd.blog.ir/post/1715
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهید جهانبخش گودرزی، ۲۹ شهریور سال ۱۳۴۶ در روستای ونایی از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد، تا اول راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. روحانی بود. بهعنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوم خرداد سال ۶۵، در حاجعمران توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.
وصیت نامه و خاطرات شهید در اینجا 👇
shahidd.blog.ir/post/95
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
وصیت نامه طلبه شهید
جهانبخش گودرزی🌹
با درود و سلام به پیشگاه مقدس منجی عالم بشریت حضرت ولیعصر (عج) و نائب برحقش امام امت و پیروزی رزمندگان اسلام و نابودی کفر در جهان، بدینوسیله اینجانب جهانبخش گودرزی همچون آرزویی که داشتم و به آن رسیدم، از خدای بزرگ میخواهم که این بنده گناهکار را ببخشد.
پدرجان تا کوچک بودم شما را خیلی اذیت کردم و حال که بزرگ شدهام شما در غم من میسوزید. پدرجان موقعی که اسلام در خطر باشد ما باید مال و جان خود را فدای اسلام کنیم و از مادرم میخواهم که مرا حلال کند چون که خیلی برای من زحمت کشیده است؛ چه قدر شبها نخوابیده تا مرا بزرگ کرده و از شما میخواهم که در غم من گریه و زاری نکنید.
اگر خواستید گریه کنید به یاد لبهای خشکیده امام حسین گریه کنید، چون که ابا عبدالله میفرماید: ای شیعیان من هرگاه خواستید گریه کنید برای شهیدان ، اول برای من گریه کنید چون که حسین سید الشهدا است و سرور شهیدان است.
برادران چه مرگی بهتر از شهادت در راه خداست. به خدا قسم بهترین مرگ، شهادت در راه خدا است. اول و آخر ما باید بمیریم اما بهترین مرگ شهادت است.
و از خواهران عزیز میخواهم که در پشت جبهه فرزندان خوبی برای اسلام تربیت کنند و راه و رسم اسلام را به آنها یاد دهند.
و از شما برادران و خواهران میخواهم که برای امام عزیزمان دعا کنید و پشت جبههها را حفظ کنید تا انشاءالله این منافقین کوردل نابود شوند و از شما میخواهم که هرکس هرحقی بر گردن من دارد اگر قابل جبران است او را از برادرم تورج بگیرد و اگر قابل جبران نیست به بزرگی خودش ما را ببخشد.
🇮🇷 اینجا
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
خاطرات جنگ به زبان ساده
خاطره شهادت روحانی شهید جهانبخش گودرزی 🌹
چهره نورانی برادر روحانی که جهانبخش گودرزی نام داشت نظرم را به خود جلب کرد، به طرف او رفتم ، او با لباس بسیجی و پوتین و عمامه در عملیات حاضر شده بود در کنار او قرار گرفتم. او در حال شلیک کردن به سوی نیروهای عراقی بود، من نیز به کمک او رفتم، اسلحه ام را از حالت ضامن خارج کردم، در وضعیت تک تیر قرار دادم. من به پشتوانه او تا نصفۀ سینه از خاکریز بلند شدم در حمایت از او به سوی نیروهای عراقی شلیک می کردم . برای لحظه ای متوجه شدم از خاکریز پائین نمی آید ، برای بچه های خط شکن رسم بود بعد از هر مرحله شلیک می نشستند یا از خاکریز پایین می آمدند اما او همچنان در بلندای خاکریز مانده بود با عجله و دقتی خاص به طرف او رفتم او درست در سمت راست من قرار گرفته بود اسلحه را به دست چپم دادم و آرام آرام دست به شانه چپ او نهادم او را صدا زدم و از او خواستم تغییر موضع دهد. دیدم به من توجه ندارد نزدیکتر رفتم در همین اثنی دشمن گلوله ای منور شلیک کرد از روشنایی مقطعی منور استفاده کردم و در صورت برادر رزمنده روحانی دقیق تر شدم دیدم از ناحیه گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفته است خون سرخ و مطهرش از سوراخی نسبتاَ کوچک خارج می شد و سینه بند لباس نظامی و به طبع آن زیر پوش سفیدش را به خون آغشته می کرد . سردی کوههای بلند حاج عمران از یک سو و گرمی خون در حال فوران روحانی و بسیجی شهید جهانبخش گودرزی با هم آمیخته می شد و از خون مطهرش بخار بسوی آسمان بلند می شد. دستش را گرفتم ، صدایش کردم دیدم جواب نداد و وقتی متوجه شهادت او شدم آرام آرام او را به پایین خاکریز کشیدم .
نبرد همچنان ادامه داشت و غرش توپها و مسلسلها در کوههای سر به فلک کشیده حاج عمران می پیچید...
شادی روح مطهرش صلوات 🍀
راوی: برادر رزمنده و جانباز کاوه گودرزی👇
shahidd.blog.ir/post/1715
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌿🌺🌿🌼
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام 💚
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک
#کاروان_انقلاب 🇮🇷
@karvane2
هدایت شده از کاروان انقلاب
30.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️ بازی همستر و هشدار یک کارشناس
گوش کنید👆
#کاروان_انقلاب 🇮🇷
@karvane2
سردار شفق صخره های قمیش 🌹
شهید علی حسن نوری
فرمانده گردان ثارالله شهرستان بروجرد
تاریخ شهادت ۱۳۶۷/۳/۲۸
محل شهادت ارتفاعات قمیش- کردستان عراق
یادش گرامی و راهش پررهرو🍀
زندگینامه و خاطرات در اینجا
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهید داریوش نیکوبخت🌹
شهدای ارتشی - خرم آباد
شهادت: ۱۳۶۷/۰۲/۰۱ دهلران
shahidd.blog.ir/post/1415
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از اشعار فاطمی
مکـه اول شهـر دین خاتم است
قبـله گاه مسلمین عـالم است
کعبه در آن چون نگیـن گوهـری
حاجیان گردش چو ماه و مشتری
#عید_سعید_قربان بر شما و همه مسلمانان جهان مبارک باد 🌺
#اشعار_فاطمی 🌸🌼🍀
@fatemi84
هدایت شده از کاروان انقلاب
40.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از کاوه گودرزی
سردار شفق صخره های قمیش
شهید علی حسن نوری
فرمانده شهید گردان ثارالله شهرستان بروجرد
تاریخ شهادت ۱۳۶۷/۳/۲۸
محل شهادت ارتفاعات کردستان عراق قمیش
یادش گرامی و راهش پررهرو
هدایت شده از کاوه گودرزی
سردار شفق صخره های قمیش
چند ماهی است فرماندهی گردان ثارالله شهرستان بروجرد به برادر پاسدار علی حسن نوری از رزمندگان سپاه بروجرد محول شده است .
گردان شهر ما پس از پشت سر گذاشتن چندین ماموریت آفندی (عملیاتی) مهم به تازه گی در خط پدافندی گمو واقع در کردستان عراق مستقر شده و رزمندگان دلاور گردان شهرما بعداز عبور از ارتفاعات شمال غرب کشور عزیزمان ایران وارد کردستان عراق شده و به منظور دفاع از کیان کشور بر روی ارتفاعات صعب العبور (سخت گذر )و سوق الجیشی (استراتژیک - راهبردی ) کردستان عراق مستقر شده اند .سختی کار در خط مقدم سبب شده است گردانها و گروهانها طی جدول زمانبندی خاصی از خط مقدم به پشتیانی جابجا شوند .
مقر پشتیبانی لشکر در کنار سد بوکان واقع شده است .
در اواخر بهار سال 67 خط پدافندی گردان ثارالله تحویل گردان محبین می شود و نیرو ها پس از استقرار در قرارگاه پشتیبانی قرار است به مرخصی بروند و بعد از مراجعت از مرخصی روی ارتفاع هزارکانی عملیات کنند .
هزارکانی یکی از ارتفاعات استراتژیک در کنار سایر ارتفاعات منطقه از جمله ارتفاعات گمو ، گرد رش و قمیش به شمار می رود .
هنوز مرخصی گردان قطعی نشده بود که خبری از سقوط ارتفاع شیخ محمد به گوش میرسد.
فرمانده گردان 4 روز مانده به عملیات طی یادداشتی به برادر علی ذوالفقاری مسئول کارپردازی وقت شهرداری بروجرد از او میخواهد
به دلیل نیاز گردان به وسایل تدارکاتی و پوتین این وسایل یا پول آن را در اختیار مسئول تدارکات گردان قرار دهد.
گردان آماده عملیات است ، پشتیبانی مردمی گردان با همان مردم خوب و ایثارگر شهرستان بروجرد است . ادارات ، ارگانها و نهاد های شهرستان مخصوصاً فرمانداری – شهرداری و آموزش و پرورش همه و همه ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ شهرستان را یاری می کنند تا کمک های لازم به دست رزمندگان برسد.
از طرف دیگر از سوی لشکر به گردان اعلام می شود جهت حضور در خط مقدم آماده شوند پس از انتقال یک گروهان از گردان به خط مقدم نیروهای این گروهان در کنار فرمانده گردان برادر پاسدار علی حسن نوری و معاون اول گردان برادر پاسدار محمد حسینی خود را به دامنه ارتفاع قمیش می رسانند.
قبل از آنان نیرو های گردان شهدا روی ارتفاع مستقر بوده اند که با حجم آتش سنگین دشمن تعداد زیادی از نیرو های این گردان شهید و زخمی شده اند.
ارتباط گردان شهدا با لشکر قطع شده که در هر حال نیرو های درگیر که پیشانی ونوک پیکان لشکر در منطقه به شمار میروند نیاز به پشتیبانی دارند از طرفی احتمال سقوط ارتفاع قمیش دور از ذهن نیست .
قمیش از سمت نیروهای خودی کم شیب و از سوی دشمن دارای شیب بسیار تند با صخره های بسیار بزرگ و عمود است.
درگیری به صورت پراکنده ادامه دارد . حدوود ساعت 4 بعد از ظهر روز 27/3/67 فرمانده گردان با حدود 40 یا 50 نفر نیروی رزمنده پاسدارو بسیجی در کنار پیچ نسبتاً تندی در کمر ارتفاع قمیش مستقر شده و ضمن تقویت نیروهای خود ازنظر آذوقه و مهمات به سمت ارتفاع حرکت می کنند.
برادر پاسدار سعید شریف طبع مسئول پشتیبانی گردان به همراه یک دستگاه وانت ( تویوتا لندکروز سوسماری ) به سمت نیرو های گردان شهدا در حال حرکت است.
سعید شریف طبع که خودش رانندگی وانت لندکروز را برعهده دارد هنوز متوجه سقوط ارتفاع قمیش نشده است او در حال حرکت به سمت ارتفاع قمیش است که به طور ناگهانی عراقی ها با شلیک پی در پی راه را بر راننده وانت لندکروز سوسماری می بندند .
سعید شریف طبع از لند کروز پائین می پرد که در همین اثنی مورد اصابت گلوله قرار می گیرد او با تنی مجروح خود را به سختی به عقب می کشاند .
همه نیرو های گردان شهدا که قبل از بچه های گردان ثارالله روی ارتفاع مسقر شده بودند مانند گلهای شاخه بریده قلع و قمع شده اند .
رزمندگان گردان ثارالله درحال پیشروی به سمت قله قمیش هستند که ناخود آگاه متوجه سقوط قله می شوند و بنا چار بر روی تپه ای که در پائین قله قمیش قرار دارد مستقر می شوند .
کالک (نقشه عملیاتی منطقه ) به همراه کلت کمری فرمانده گردان در
داشبورد تویوتا لندکروز سوسماری پشتیبانی گردان جا مانده است که متاسفانه لند کروز به ارتفاع نرسیده و در بین راه مانده است .
شهید محمد حسینی معاون اول گردان به همراه برادر پاسدار صادق گودرزی جهت برداشتن (کالک و کلت) به سمت پائین ارتفاع حرکت می کنند .
بعداز چندین دقیقه تامین و مراقبت و راهپیمائی به وانت لند کروز پشتیبانی گردان می رسند .
نیروهای بعثی عراق برای به دام انداختن رزمندگان گردان در اطراف لند کروز کمین گذاشته اند تا به محض نزدیک شدن نیروهای ما به لند کروز از نیروهای گردان تلفات بگیرند .
هدایت شده از کاوه گودرزی
با هوشیاری برادر پاسدار محمد حسینی و دور زدن حوالی لند کروز نیروی کمین کرده کشته می شود .
بادرایت برادر حسینی معاون گردان برادران پاسدار محمد حسینی و صادق گودرزی کالک و سلاح کمری را از وانت لند کروز برداشته مجددا به سمت ارتفاع حرکت می کنند .
روز بعد بعداز اذان صبح به فرمانده گردان دستور داده می شود که باید بر روی ارتفاع قمیش مستقر شوند.
فرمانده گردان برادر پاسدار علی حسن نوری .
معاون گردان برادر پاسدار محمد حسینی .
فرمانده یکی از گروهانهای گردان برادر پاسدار حسن روزبهانی ، فرمانده دسته ۱ برادر پاسدار صادق گودرزی و فرمانده دسته ۲ برادر پاسدار محمد پاپی نژاد به همراه تعداد کمی رزمنده بسیجی و سرباز وظیفه قبل از طلوع آفتاب جهت فتح ارتفاع قمیش به سمت ارتفاع حرکت می کنند .
برادر پاسدار محمد حسینی در پیشانی و نوک پیکان نیروهای گردان گردان را به سمت ارتفاع قمیش هدایت می کند.
در مسیر راه نیروهای گردان با نیروهای دشمن درگیر می شوند که تعدادی از نیروهای گردان از جمله برادر پاسدار محمد پاپی نژاد زخمی می شوند .
نبرد سختی همچنان ادامه دارد تا اینکه تعداد اندکی از نیرو های گردان ثارالله موفق می شوندبه قله قمیش برسند .
تا نیرو ها در ارتفاع مستقر میشوند تقریبا هوا روشن شده است .
دشمن نیرو های زیادی را به منطقه گسیل داشته است .
جنگ و خونریزی همچنان ادامه دارد و گردان همچنان تلفات میدهد.
هر از گاهی رادمردی دلیر سر بر خاک می گذارد و در خون خویش سجده می کند .
رزمندگان دلاور گردان شهر ما با نبردی جانانه سعی در حفظ ارتفاع دارند .
برای فرمانده گردان ثارالله چندنفر نیروی رزمنده پاسدار و بسیجی به تعداد انگشتان دست باقی مانده است.
او یار دیرین و معاون خود برادر پاسدار محمد حسینی را نیز به همراه دارد .
همین اندک نفرات با صلابت ارتفاع قمیش را تا طلوع خورشید روز بیست و هشتم خردادماه سال هزارو سیصد و شصت و هفت هجری شمسی حفظ می کنند .
قمیش هنوز سقوط نکرده است ، امّا مهمات بچه های پای کار به اتمام رسیده است .
با طلوع آفتاب که زمین کاملا روشن می شود مهماتی برای رزمندگان گردان باقی نمانده است .
رزمندگان دلاور گردان به لحاظ اشرافی که از بالای ارتفاع به دشمن دارند مجبور می شوند ارتفاع را با پرتاب سنگ حفظ کنند و با سنگ بجنگند.
شدت آتش آتشبار های دشمن بالاست وحجم آتش زیاد است .
برای آنان امکان عقب نشینی و برگشت نیست چرا که تحت هر شرایطی باید ارتفاع قمیش را حفظ کنند تا نیروهای کمکی برسند .
متاسفانه با برتری آتش دشمن نیروهای پشتیبانی وکمکی هنوز به منطقه عملیاتی نرسیده اند .
چند نفر جنگ آور دلیر در کنار فرماندهان دلاور خویش شهیدان علی حسن نوری ومحمد حسینی آخرین فرماندهان شهید گردان ثارالله با دفاعی جانانه از اسلام و انقلاب دفاع می کنند و دلاورانه میدان را رها نمی کنند.
دشمن که نفوذ به ارتفاع را بی نتیجه می بیند با آتشی پرچم کل ارتفاع را می پوشاند به نحویکه وجب به وجب ارتفاع را با انواع و اقسام گلوله ها پوشش می دهد .
صدای انفجار زمین و زمان را در بر گرفته است .
آفتاب در حال طلوع است .
خورشید پر فروغ گردان در کنار معاون و نیروهای دلاورش همگی با هم غروب می کنند.
رزمندگان گردان یکی پس از دیگری به شهادت میرسند و ارتفاع قمیش برای همیشه سقوط می کند.
تلالو نور زرفام خورشید بر لباسهای سبز و خاکی می تابد و سکوتی عجیب صخره های سخت قمیش را فرا گرفته است.
برادر آزاده حاج حسن روزبهانی خاطرات خود را از این عملیات این گونه بیان می کند :
نیروهای تحت امر فرمانده گردان به دوقسمت تقسیم شدند هدف دسته اول درگیر شدن و مشغول کردن نیروهای بعثی بود تا دسته دوم بتواند از سمت چپ و جاده مشرف به ارتفاع خود را به نیروهای عراقی برسانند .
این امرباعث شد یک نقطه یا منطقه خالی بین دودسته بوجود آید و باتوجه به کمی نیرو ، نیروهای ما دسته شهید حسینی را نمی دیدند . نیروهای همراه شهید حسینی هم ما را نمی دیدند ، فقط و فقط ارتباط از طریق بی سیم امکان پذیر بود .
یک تیربار در زیر ارتفاع بین شکاف دو تخته سنگ مستقر شده بود و نیروها رازمین گیر کرده بود .
این تیر بار با شلیک پی در پی پیشروی را باکندی مواجه کرده بود .
با این حال خودم نیروها را به ۱۰ متری تیر بار رساندم وکاملا صدای خدمه تیربار بگوش می رسید .
چندین بار با شلیک گلوله و آرپی جی زده ۷ تیر بار زده شده و صدای آه ناله کسانی که آنجا بودند شنیده می شد.
اما متاسقانه دوباره تیر بار دشمن بعداز چند لحظه سکوت شروع به شلیک کردن می کرد .
همیشه نیروهای رزمی توجه خاصی به زمینی که در آن درگیر می شود دارند و شناخت آن عامل تعیین کننده ای در پیروزی یا شکست است .
هدایت شده از کاوه گودرزی
اما به دلیل اینکه نیروهای ما غروب به میدان نبرد رسیده بودند نتوانسته بودند منطقه را به طور کامل شناسایی کنند .
هیج نیروی اطلاعاتی هم همراه مانبود همین این امر باعث می شد قدم به قدم و با احتیاط بیشتری بسمت جلو حرکت کنیم با چند نفر از نیروها به
چند قدمی تیربار نزدیک شدیم و نفر به نفر تغیر مکان می دادیم .
قرار براین شد من خودم را به پشت تخته سنگی که تنها چند قدم با آخرین سنگر تیربار فاصله داشت برسانم .
بعد از حرکت در حال پریدن به روی صخره ای بودم که تیربار شلیک کرد ومن را مانند کسی که ضربه ای از مقابل به او وارد می شود به سمت عقب پرتاب کرد .
شلیک تیربار دشمن من را مورد اصابت قرار داد و پشت تخته سنگی انداخت .
نمی دانم اسلحه ام به کجا پرتاب شد .
هرچه نگاه می کردم چیزی مشخص نبود تعدادی از نیروها خودشان را به همان نقطه رساند اول فکر کردم پایم قطع شده است چون هرکاری میکرم از حرکت نمی ایستاد و همین طور می لرزید برادر علی کردی که امدادگر همراه ما بود ، خودش را به من رساند وگفت استخون ران پای چپ شما بر اثر اصابت گلوله شکسته شده است ..
او مشغول بستن پا ی من شد ومن یکی یکی نیروها رو صدا می زدم وهدف آنها رامشخص وآنها رابسمت جلو فرا می خواندم که وقتی کسی جواب نمی داد نفر کناری او می گفت پر کشید و من متوجه می شدم که شهید شده است.
درگیری همچنان ادامه داشت .
در حین درگیری شدید صدای شهید نوری فرمانده گردان را شنیدم که ابتدا شهید حسینی وسپس من راصدا می زد.
دراین زمان بدلیل درگیری شدید و مجروحیت بی سیم چی تاره متوجه شدم ارتباط من با شهید نوری و شهید حسینی قطع شده است .
شهید نوری را صدا زدم و محلی که درآن قرار داشتم را به او نشان دادم بعد از چند لحظه شهید نوری به همراه ۵ نفر از نیروها که شهید اسداله صارمی هم همراهشان بود به سمت من آمدند .
شهید نوری گفت چه خبر؟
من گفتم تا این نقطه منطقه را پاک سازی کرده ایم هر چه از نیروهای بعثی می کشیم ، انگار جایشان سبز می شود !
شهید نوری پرسید ازشهید حسینی خبری داری؟
گفتم چند بار ایشان راصدا زده ام ولی او جواب نداده است .
هردو می دانستم جواب ندان یعنی اینکه شهید شده است .
البته در این زمان گفتن این حرفها به همین سادگی نبود همه درحال تیراندازی بودند و تعدای هم به دنبال مهمات بودند ، چون باشدت درگیری مهمات هم رو به اتمام می رفت تمام شدن مهمات باعث می شد که از سنگ بعنوان نارنجک استفاده کنیم .
تعداد نیروهای عراقی مستقر شده بر روی ارتفاع بیش از آن چیزی بود که ما حدس می زدیم .
شاید ۱۰ برابر یاشاید هم بیشتر .
در این لحظه هوا در حال روشن شدن بود و حالت گرگ ومیش به خود گرفته بود .
شهید نوری با تعداد از نیروها توانسته بودند قدرت برتری نیروهای مارا به دشمن ثابت کنند و همین امر باعث شد تاحدودی نواخت شلیک به طرف ماکم شود.
ما در نقطه زیرین پرتاب نارنجک توسط دشمن قرار داشتیم از آن طرف ارتفاع دشمن با پرتاب نارنجک هر چند لحظه یک بار اطراف ما را به لرزه درمی آورد وانفجار مهیبی صورت می گرفت.
تعدادی پیکر مطر شهید از گردان قبلی که روی این ارتفاع بر جا مانده بود بیانگر این بود که اینجا از چند نقطه زیر آتش سنگین دشمن قرار داشته است.
ساعات شب به کندی سپری می شد تعدادی از جمع نیروهای ۵۱ نفره شهید و مجروح شده بودند .
شهید علی حسن نوری فرمانده گردان خود شخصا به چندین نفر از نیروها بر میانه یال قمیش نظارت می کرد .
فرمانده لشگر دستور به باز پس گیری تپه داده بود .
بخاطر اینکه اگر عراقی ها بطور کامل به این تپه مسلط می شدند خطوط ارتباطی چندین لشگر سپاه در اختیار نیروهای دشمن قرار می گرفت .
شهید نوری سعی می کرد تک تک با نیروها صحبت کند .
تعداد نیروهای باقی مانده در میدان نبرد هیچ شکی نداشتند که حتما شهید خواهند شد .
دشمن به واسطه در اختیار داشتن موقعیت بهتر و سلاحهای سنگین همه چیز را ویران ونابود می کرد .
با حرکت نیروها بسمت قله قمیش در گیری تن به تن اغاز شد نیروهای دشمن بعثی بطور کامل آماده بودند.
در این زمان فاصله رسیدن به قله قمیش فقط حدود ۳۰۰ متر بود در ساعت های اولیه تعداد زیادی از نیروها در نبرد تن به تن شهید شده بودند .
آرپی چی زن ها هم یکی یکی به شهادت می رسیدند .
ولی شهادت شهیدان حسینی ، کماسی ، صارمی ، کیومرث معظمی رحمانپور و بیشتر افراد همراه ما باعث نشد فرمانده گردان از تصمیم خود مبنی بر فتح قله قمیش منصرف شود .
شهید علی حسن نوری تا جائیکه امکان داشت بالای سر شهدای حاضر می شد و با چشمانی اشکبار فریاد یا حسین (علیه السلام) سر می داد.
نزدیکهای صبح بود که آتش دشمن سنگین تر می شد ، فرمانده دلاور گردان با افراد باقی مانده صحبت می کرد و به آنها روحیه می داد .
قبل از طلوع خورشید فرمانده دلاور گردان با محاصره چندین نفر از نیروهای دشمن بعثی با رزمی جانانه به شهادت رسید .
هدایت شده از کاوه گودرزی
من هم که به شدت مجروح شده بودم و بعلت خونریزی شدید توان حرکت نداشتم .
زمان با سرعت بیشتری طی می شد.
آفتاب طلوع کرده بود و پیکر مطهر شهدا در میانه میدان نبرد همانند خورشید می درخشید .
تنها فرمانده زخمی و مجروح میدان نبرد برادر پاسدار حسن روزبهانی به اسارت در می آید .
گفتم به شفق چرا چنین گلگونی .
آخر تو چه کرده ای چنین در خونی .
مهری ز سکوت بر لبش زد خندید .
یعنی تو ز کیش عاشقان بیرونی .
۲۸ خردادماه سالگرد شهادت دلاور مردان این عملیات است .
یاد آنان را گرامی میداریم و به روح بلند و ملکوتی آنان وهمه شهدای اسلام دورود می فرستیم .
اسامی شهدای دلاور این عملیات که در صبح روز ۱۳۶۷/۳/۲۸ آسمانی شدند عبارتند از :
۱ شهید علی حسن نوری فرمانده گردان ثارالله
۲ شهید محمد حسینی جانشین گردان ثارالله
۳ شهید عباس حیدر بک
۴ شهید حمیدرضا رحمانپور
۵ شهید رضا شلالوند
۶ شهید عبدالرضا کاویانی مقدم
۷ شهید طهماسب کوشکی
۸ شهید بهمن گودرزی
۹ شهید عبدالله جودکی
۱۰ شهید محمدرضا دریکوند
۱۱ شهید حمید ساکی
۱۲ شهید اسدالله صارمی
۱۳ شهید علی کماسی
۱۴ شهید کیومرث معظمی گودرزی
۱۵ شهید ابراهیم کرزبر
۱۶ شهید حسین همیوند
۱۷ شهید منوچهر نوابی
نثار روحشان صلوات
هدایت شده از کاوه گودرزی
آخرین دست نوشته شهید علی حسن نوری فرمانده شهید گردان ثارالله قبل از عملیات قمیش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تخریب هم تخریب های قدیم...!
ایام انتخاباته و بازار تخریب داغه...
حداقل از این مرد یاد بگیریم...
#اخلاق_انتخاباتی
#دولت_کریمه 🌾
🌼 @karimeh
فرمانده شهید محمد حسینی🌹
معاون گردان ثارالله بروجرد
فرزند : عظیم
تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۰۳/۲۷
محل شهادت : منطقه عملیاتی سلیمانیه عراق - ماووت ، قمیش
مزار: گلزار شهدای شهرستان بروجرد
یکم مرداد ۱۳۳۹، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش عظیم، کارگر بود. وی چهره متین و دوست داشتنی داشت و با آوردن روزی پاک و طیبی برای اهل خانواده چنان تأثیر شگرفی در تربیت خانواده گذاشته بود که توفیق یافت بعنوان پدر شهید جایگاه خود را در عالم ملکوت باز نماید و اطرافیان همیشه به او افتخار نمایند. مادرش طاهره خانم خانه دار بود و نسبت به تربیت فرزندان خود چنان همّت می گماشت که از دامان پاک ایشان دلاوری چون شهید محمد پا به عرصه وجود گذاشت. وی در سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب چهار پسر و یک دختر شد. گر چه از نظر تحصیلات کلاسیک مدارج عالیه نداشت ، اما تکلیف الهی وی را بر آن داشت به فرمان امام خمینی (قدس سره الشریف) بهعنوان پاسدار مخلص در کنار همسنگران مجاهد الهی در سپاه اسلام قرار گیرد و از نظر معارف علوم اسلامی به عالیترین مرتبه درجه معرفت الهی برسد ، به طوریکه ره صد ساله را یک شبه طی ، و در عالم ملکوت سیر بنماید. زندگی عارفانه این شهید عظمی در بیست و هشتم خرداد ۱۳۶۷، با سمت معاون فرمانده گردان در محور منطقه عملیاتی سلیمانیه عراق توسط مزدوزان بعث عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره پایان یافته و به خیل همسنگران شهیدش پیوست و تا ابد برای همیشه جاودانه گردید. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
زندگینامه و خاطرات در اینجا :👇
shahidd.blog.ir/post/1726
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از دولت کریمه امام زمان (عج)💫
اولین نظرسنجی مناظره اول:
به نظرتون کی تو مناظره موفقتر بود ؟
https://EitaaBot.ir/poll/gljqve
https://EitaaBot.ir/poll/gljqve
بزنید روی لینک و رای دهید 👆
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر قالیباف: ماجرای سیسمونی دروغ بود
مریم قالیباف:
🔹حرفهایی که درباره ما زده شد حاشیه نبود دروغ بود؛ دروغهایی که کام ما را تلخ کرد.
🔹اولین دروغ را در مورد عروسی من گفتند. یک عکسی که من نبودم را بهجای من منتشر کردند و از عروسی مجلل گفتند. این دروغ شب قشنگ را برای ما تلخ کرد.
🔹من به ترکیه مسافرت رفته بودم اما برای خرید نرفته بودم.
🔹شاید در هیچ حوزهای نتوانستند به پدرم حرفهایی بزنند که اینطور مشتری داشته باشد پس به خانوادهاش حمله کردند.
#قالیباف
#کاروان_انقلاب 🇮🇷
@karvane2