eitaa logo
معرفت مهدوی
731 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
به امید روزی که همه پیامهای دنیا یکی شود: «مهدی آمد» شروع: 99/9/18 لینک ناشناسمون( سخنی، انتقاد یا پیشنهادی دارید بفرمائید) https://6w9.ir/Harf_9491682 https://eitaa.com/joinchat/973733973Cb5a6fd2b5a
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گلزار شهدای کرمان
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 عناوین موعود ✨ نام ها، کنیه ها و القاب: ابوالقاسم✨ ♻️الو خالد در حالی که مشغول خوردن هندوانه بود، نگاهی به مطالب داخل تبلت خود افکند و گفت: ♻️ یکی دیگر از کنیه های آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف ابو القاسم است که حسین بن حمدان خضیبی و شیخ طبرسی حدیثی را از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که آن حضرت فرمود: مهدی از فرزندان من است، اسم او اسم من و کنیه او کنیه من است. ♻️هم چنین شیخ طبرسی روایتی را از امام جعفر صادق علیه السلام به نقل از این خشاب، نقل کرده که آن حضرت فرموده است: ♻️الخلف الصالح من ولدى وهو المهدى اسمه محمد وکنيته أبو القاسم؛ خلف صالح، از فرزندان من است، اوست مهدی، اسم او محمد، و کلیه او ابوالقاسم است. ادامه دارد... 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارون صحنت نم نم بهارو آورد مریض بدحال از نون حضرتی خورد کبوتر اومد انگار یه حاجتی داشت از گندم صحن روزی جوجه شو برد 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
◀️ داستان زندگی ✍ خنده ی حلال علی علیه السلام زودتر به خانه آمده بود و در کارها به همسرش کمک می‌کرد. فاطمه سلام الله علیها کارهای خانه را سامان بخشید. نوبت بازی و نوازش بچه‌ها بود. میان بازی‌های بچگانه، درس‌های بزرگ زندگی را به کودکانش می‌آموخت. چهره حسن علیه السلام بیشتر شبیه پدر بود و حسین علیه السلام شبیه مادر و پدربزرگ. آن روز بچه‌ها علاوه بر بازی‌های سالم و درس‌های زندگی، آموزش محبت و خنده ی حلال هم داشتند. حسن علیه السلام روی زانوی پدر نشسته بود، حسین علیه السلام هم در آغوش مادر. فاطمه سلام الله علیها، حسین علیه السلام را نوازش می‌کرد و لبخند زنان می‌گفت:«انت شبیه بابی، لست شبیها بعلی، تو شبیه پدرم هستی نه شبیه پدرت علی علیه السلام». مولا هم شاد از شوخی زهرا سلام الله علیها، حسن علیه السلام را نوازش می کرد و از شادی اعضای خانواده لبخند بر لب داشت. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
✍ رمان 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. صورت امّ جعفر و کودک شیرخوارش هر لحظه مقابل چشمانم جان می‌گرفت و یادم نمی‌رفت عباس تنها چند دقیقه پیش از شیرخشک یوسف را برایش ایثار کرد. مصیبت همسایه‌ای که درست کنار ما جان داده بود کاسه دلم را از درد پُر کرد، اما جان حیدر در خطر بود و بی‌تاب خواندن پیامش بودم که زینب با عجله وارد اتاق شد. 💠 در تاریکی صورتش را نمی‌دیدم اما صدایش از هیجان خبری که در دلش جا نمی‌شد، می‌لرزید و بی‌مقدمه شروع کرد :«نیروهای مردمی دارن میان سمت آمرلی! میگن گفته آمرلی باید آزاد بشه و دستور شروع عملیات رو داده!» غم امّ جعفر و شعف این خبر کافی بود تا اشک زهرا جاری شود و زینب رو به من خندید :«بلاخره حیدر هم برمی‌گرده!» و همین حال حیدر شیشه را شکسته بود که با نگاهم التماس‌شان می‌کردم تنهایم بگذارند. 💠 زهرا متوجه پریشانی‌ام شد، زینب را با خودش برد و من با بی‌قراری پیام حیدر را خواندم :«پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.» زمین‌های کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :«نرجس! نمی‌دونم تا صبح زنده می‌مونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازه‌ام کجاست.» و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جملاتم به رفتم :«حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!» 💠 تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک پای رفتنم را می‌بست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشه‌ای بود که می‌توانستم برای حیدر ببرم. نباید دل زن‌عمو و دخترعموها را خالی می‌کردم، بی‌سر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی می‌شد اعتماد کنم؟ 💠 قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبه‌ای پنهان کرده بودم و حالا همین می‌توانست دست تنهای دلم را بگیرد. شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستی‌ام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمی‌شد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم. 💠 در گرمای نیمه‌شب تابستان ، تنم از ترس می‌لرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به سپردم و از خلوت خانه دل کندم. تاریکی شهری که پس از هشتاد روز ، یک چراغ روشن به ستون‌هایش نمانده و تلّی از خاک و خاکستر شده بود، دلم را می‌ترساند و فقط از (علیه‌السلام) تمنا می‌کردم به اینهمه تنهایی‌ام رحم کند. 💠 با هر قدم حضور عباس و عمو آتشم می‌زد که دیگر مردی همراهم نبود و باید برای رهایی یک‌تنه از شهر خارج می‌شدم. هیچکس در سکوت سَحر شهر نبود، حتی صدای گلوله‌ای هم شنیده نمی‌شد و همین سکوت از هر صدایی ترسناک‌تر بود. اگر نیروهای مردمی به نزدیکی آمرلی رسیده بودند، چرا ردّی از درگیری نبود و می‌ترسیدم خبر زینب هم شایعه داعش باشد. 💠 از شهر که خارج شدم نور اندک موبایل حریف ظلمات محض دشت‌های کشاورزی نمی‌شد که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم. ظاهراً به زمین ابوصالح رسیده بودم، اما هر چه نگاه می‌کردم اثری از خانه سیمانی نبود و تنها سایه سنگین سکوت شب دیده می‌شد. وحشت این تاریکی و تنهایی تمام تنم را می‌لرزاند و دلم می‌خواست کسی به فریادم برسد که خدا با آرامش آوای صبح دست دلم را گرفت. در نور موبایل زیر پایم را پاییدم و با قامتی که از غصه زنده ماندن حیدر در این تنهاییِ پُردلهره به لرزه افتاده بود، به ایستادم. 💠 می‌ترسیدم تا خانه را پیدا کنم حیدر از دستم رفته باشد که نمازم را به سرعت تمام کردم و با که پاپیچم شده بود، دوباره در تاریکی مسیر فرو رفتم. پارس سگی از دور به گوشم سیلی می‌زد و دیگر این هیولای وحشت داشت جانم را می‌گرفت که در تاریک و روشن طلوع آفتاب و هوای مه گرفته صبح، خانه سیمانی را دیدم. 💠 حالا بین من و حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و در حصار همین خانه بود که قدم‌هایم بی‌اختیار دوید و با گریه به خدا التماس می‌کردم هنوز نفسی برایش مانده باشد. به تمنای دیدار عزیزدلم قدم‌های مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر می‌زد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :«بلاخره با پای خودت اومدی!»... ادامه دارد 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔸 با تو بیعت می‌کنم که یاری‌ات کنم تا دنیا، رنگ عدالت و آرامش را ببیند. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام برتو ای محفوظ شده بدست خداوند . 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نصف دل تنگم 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
104-nesa-ar-dabagh.mp3
537.5K
104 سوره مبارکه قاری: 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
104-nesa-fa-maleki.mp3
4.73M
سوره مبارکه 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔖 امام رضا علیه السلام: مبادا از هوای نفس پیروی کنی که در آن نابودی نهفته است. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
هروقت که خیلی بهت سخت گذشت و ناامید شدی مدام به خودت بگو: به مو میرسه ولی پاره نمیشه چون خدا هست… 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «فقط تو بخواه» 👤 استاد 🔺 اگه ما امامون رو یک امام حی و حاضر میدونستیم اصلا جرأت گناه کردن داشتیم؟!... 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ | لحظاتی از حضور رهبر انقلاب در منزل شهید احمدی روشن 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
📝 عناوین موعود✨ نام ها، کنیه ها و القاب: ابو صالح✨ ♻️ در حالی که میهمانان مشغول خوردن بودند، شهریاری لپ تاپ خود را گشود و با اشاره به ابو خالد، رشته کلام را در دست گرفت و خطاب به حاضرین گفت: ♻️ یکی دیگر از اسامی حجت آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف ،ابو صالح می‌باشد که میرزا محمد بن عبدالنبی بن عبد الصانع نیشاروری استرآبادی، و شیخ طبرسی، این گونه آورده است: ♻️ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مکنی است به ابو القاسم و ابو صالح، و كنيه ابو صالح، كنيه معروف آن حضرت است که در میان عرب های، بلدی و بادیه نشین، پیوسته در توسلات و استغاثات خود، آن حضرت را به این اسم می خوانند و شاعران و ادیبان در قصاید و مدایح خود ذکر می کنند. ♻️هم چنین، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان برقی، و علامه مجلسی، روایتی را از امام جعفر صادق علیه السلام به نقل از ابو بصیر، این گونه روایت کرده اند: ♻️ در آیه شريفه و كُلّاً جَعَلنا صالحين ، عنوان صالح به نبی اطلاق شده و کنیه اباصالح یعنی، پدر نبی و این بیانگر مقام والای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است و چون آن حضرت از هر پیغمبری، خصوصیتی و ویژگی های انبیا در او جمع است. لذا او را پدر انبیا می گویند ♻️همین طور، شیخ صدوق، روایتی را از امیرالمؤمنين امام على علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرموده است: ♻️بسیاری از منتظران، با جمله ی؛ یا ابا صالح المهدی از حضرت مدد می گیرند. ادامه دارد... 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
دفتر سوم 🔴معرفی امام به دیگران ✅ برادر تنی 💦امام رضا علیه السلام می فرمایند، امام، همانند برادری تنی است و رابطه اش با انسان همچون رابطه ی بین دو برادر است. 💦امام انسان ها را جزیی از خود و پاره ی تن خود می داند و غم و شادی مردم، خصوصا مؤمنان ودوستدارانش ایشان را غمگین و شادمان می کند. 💦آیا ما نیز در غم و شادی امام شریک هستیم؟ ایا ایشان را همچون برادری تنی دوست می داریم؟ ✅پدر دلسوز 💦رسول اکرم و علی علیه السلام، پدران امت و سایر ائمه، وارث آنها هستند. 💦 امام هر عصری، پدر مردم آن زمان است و امروز امام زمان، حضرت حجت بن الحسن العسکری، پدر بزرگوار ما محسوب می شوند. 💦یک پدر دلسوز، در مقابل فرزندش احساس مسوولیت می کند و برای سعادتمندی او از هیچ چیز دریغ نمی نماید. 💦 امام رضا علیه السلام می فرمایند؛ امام پدری دلسوز است. 💦 بنابراین؛ سعادتمندی موفقیت و عاقبت به خیری ما آرزوی امام زمان است و در این راه چیزی برای فرزندانشان کم نخواهند گذاشت. 💦آیا ما نیز امام را به پدری قبول داریم؟ آیا لااقل همان شأنی را که برای پدران خویش رعایت می کنیم، برای ایشان نیز قائل هستیم؟ 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🌺🌿🌼 🌿🌺 🌼 🍀 ابر، دیدگان زمینیان را از وجود خورشید مخفی ساخته اما آنان که توانایی حرکت بر فراز ابرها را دارند نظاره گر خورشیدند. 🍀 همین طور وجود مبارک حضرت ولی عصر علیه السلام از چشم دنیاطلبان و خاکیان که ابر تعلقات دنیوی بر روی آن نشسته مخفی است، نه آنان که در آسمان معنویات و بر افلاک قدم نهاده اند. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━