eitaa logo
معرفت مهدوی
744 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
به امید روزی که همه پیامهای دنیا یکی شود: «مهدی آمد» شروع: 99/9/18 لینک ناشناسمون( سخنی، انتقاد یا پیشنهادی دارید بفرمائید) https://6w9.ir/Harf_9491682 https://eitaa.com/joinchat/973733973Cb5a6fd2b5a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حســــین‌تو‌قلبم‌داره‌ریشه💚:) 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
076-aleemran-ar-menshawi.MP3
1.06M
76 سوره مبارکه قاری: 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
076-aleemran-fa-maleki.mp3
3.73M
سوره مبارکه 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیروز آتیش ،امروز غربت... 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فقط یه جوری زندگی کنیم که اگه امام زمان علیه السلام تشریف آوردند یه وقت بهمون نگاه نکنه و بفرمائید فلانی تو هم بیخیال ما بودی 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
📝 میلاد موعود ✨غائب از نظر✨ ♻️هوا دم کرده بود و ابرهای تیره رفته رفته به هم می پیوستند. شهریاری، عینکش را روی چشمانش قرار داد و خطاب به میهمانان گفت: ♻️چون قنداقه مطهرش را به دست پدر دادند، امام حسن عسکری علیه السلام در حالی که لبخندی رضایتمندانه بر لب داشت، او را به فرشته ی وحی که در مقابل آن حضرت ایستاده بود سپرد و فرمود: فرزندم! تو را به کسی می سپارم که مادر موسی فرزندش را به او سپرد. ♻️شهریاری پس از تأملی با لحنی آهنگین افزود: در این هنگام، مادر به گریه افتاد که صدای شیرین امام حسن عسکری علیه السلام بلند شد با کلامی دلنشین، به همسر گرامی خود فرمود: نرجس عزیزم آرام باش، فرزندمان به زودی بازخواهد گشت. او جز تو شیر کسی را نخواهد خورد، و خداوند چنانچه موسی را به دامن مادرخود باز گرداند و چشم او را روشن فرمود، فرزندمان را نیز به دامن تو برخواهد گرداند. ♻️در این موقع فرشته وحی حجت خدا را به آسمان برد. او می رفت و دل مادر را به دنبال خویش می کشید. دل می رفت و مادر از دنبال دل، اما چون پای جسمرا یارای همراهی دل نبود، نرجس خاتون قلبش آرام گرفت و نگاهی سرشار از محبت به همسرش افکند و پرسید:این فرشته چه نام دارد؟ ♻️امام حسن عسکری علیه السلام، چشمان زیبای خود را به آن سوی فرشته وحی افکند و فرمود: ایشان، جبرائیل است که موکّل بر امامان است. آنان را تسدید می نماید و به علم پرورششان می دهد. ♻️شهریاری، عینکش را از روی چشمانش برداشت و نظری به آسمان انداخت و افزود: جبرائیل، به آسمان رفت و تا سراپرده عرش حجت خدا را سير داد، تا در پیشگاه خداوندگار عزوجل ایستاد. پس خطابی رسید و او را به مدالی جاودانه مفتخر فرمود: ♻️آفرین بر تو ای بنده من و ذخیره برای یاری دینم. آشکار شدن امرم، و هدایت شده بندگانم! قسم خورده ام که به واسطه تو بگیرم و اعطا کنم و به وسیله تو ببخشم و عذاب نمایم. ♻️ پس آنگاه خداوند عزوجل و تبارک و تعالی خطاب به فرشته وحی، فرمود: ایشان را به نیکویی به سوی پدر خود برگردانید و این پیغام را به او ابلاغ نمایید که ایشان در ضمانت و حفظ و حراست من و در زیر نظرم خواهد بود، تا حق را به وسیله او احقاق کنم، و باطل را نابود سازم، تا این که دین خالص از برای من باشد. ♻️شهریاری، سپس با کلامی آهنگین ادامه داد: شگفتا! چگونه مولودی است این ماه پاره، لحظه ای افتاده بر فرش خاک مناجات کنان و ساعتی دیگر در عرش افلاک با قدسیان. دمی در دامان پدر با او در صحبت و راز، و زمانی در پرده سرای عرش با معبود در راز و نیاز. ♻️شهریاری، عینک خود را روی چشمانش قرار داد و افزود: بعد از سه روز، حکیمه خاتون به شوق زیارت حجت خدا به منزل امام حسن عسکری علیه السلام آمد و به سراغ حجره نرجس رفت. در آنجا، نه صدایی شنید و نه اثری از حجت خدادید. با نگرانی به سمت امام حسن عسکری علیه السلام، رفت و فریاد برآورد: پدر و مادرم به فدایت، حجت خدا در کجاست؟ ♻️امام حسن عسکری علیه السلام، نگاه عمیقی به حکیمه خاتون افکند و بالحنی آرام و به نجوا فرمود: ♻️عمه جان! آرام باش! او در حمایت و حفظ و امان خداوند تبارک و تعالی است و در غیبت به سر می برد، تا زمانی که خداوند برای ظهور به او اجازه فرماید. ♻️عمه جان! زمانی که من از دنیا بروم و هنگامی که شیعیان من به اختلاف افتادند، به افراد مورد اعتماد، خبر حجت خدا را برسان، ولی این راز را تا آن زمان مخفی نگهدار! ♻️يقيناً خداوند، حجت خود را از دیده ها پنهان و غایب خواهد نمود تا زمانی که جبرئیل، امر ظهور را برای ولی خدا پیش او بیاورد. ♻️.... ولكن ليقضى الله أمراً كانَ مَفْعُولا؛ ... و وعده خداوند را برای کاری که می بایست انجام شود، تحقق بخشد ادامه دارد.... 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
◀️ داستان زندگی ✍منبر حسن علیه السلام نوه بوی پدربزرگ را ندهد، از که نشان داشته باشد؟! آن هم جَدّی که تمامی قله های رفیع انسانیت را فتح کرده است. حسن علیه السلام که شکوفه های پنجمین بهار زندگی اش عطرآگین شده بود، کار هر روزش این بود؛ وقتی به خانه می آمد مانند پیامبر(ص) بر بلندی می نشست و هر چه از پیامبر(ص) در مسجد دیده و شنیده بود، برای مادربازگو می کرد. پدر که داستان را شنید، بی صبرانه مشتاق دیدن این شور و شعور حسنی شد. روزی زودتر از مسجد خارج شد و به خانه آمد. در گوشه ای از خانه مخفی شد. حسن علیه السلام وارد شد. باز بر منبر هر روزه اش نشست؛ اما این بار سخنرانی حسن علیه السلام مانند همیشه نبود. گویی زبانش آن روانی همیشگی را نداشت. مادر تعجب کرد. حسن علیه السلام گفت: «مادر! احساس سنگینی دارم. انگار در محضر شخص بزرگ و با ابهتی هستم و او سخن مرا می شنود. علت کندی زبان من این است». در این هنگام، پدر از پس پرده بیرون آمد و با لبخند رضایت پسر را در آغوش کشید و بوسید. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝به نیت فرج اشک بریزیم.... 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
💠امام على عليه السلام: ✍ريشه خردمندى، انديشه است و ميوه آنْ سلامتى أصلُ العَقلِ الفِكرُ ، وثَمَرَتُهُ السَّلامَةُ 📚غررالحكم 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
▫️ قدر یک قاصدک از تو خبری می‌خواهم... 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از تیری که به کتفش خورده بود، درد جانکاهی برایش مانده بود. یک روز که داشت از انبارهای لشکر بازدید می‌کرد، چند جوان بسیجی را دید که با حاج امرالله، مسئول انبار، داشتند بار یک کامیون را خالی می‌کردند. وقتی حاج امرالله، مهدی را می‌بیند که کناری ایستاده، خطاب به او می‌گوید: آهای جوان، چرا ایستاده‌ای و ما را تماشا می‌کنی؟ تا حالا ندیده‌ای بار خالی کنند؟ یادت باشد آمده‌ای جبهه که بار خالی کنی. مهدی گفته بود: بله؛ چشم. بعد، گونی‌های سنگین را روی آن کتف دردخیز انداخت و کمک کرد. بعد از چند ساعتی که حاج امرالله را متوجه می‌کنند که این جوان، کسی جز فرمانده لشکر نیست، به عذرخواهی جلویش می‌ایستد. مهدی باکری فقط می‌گوید: حاج امرالله، من یک بسیجی‌ام. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
به ‌خودمون ‌بیایم❗️ تا ‌زمانی که همنشینِ گناه باشیم همنشینِ امام‌ زمان نخواهیم‌ بود! تازمانی که گرفتارِ نَفْس باشیم هم ‌نَفَسِ امام‌ِزمان نخواهیم بود ..! 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از غم هجر تو من دل‌خسته ام.... 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با من حرف بزن قبل از این‌که قلبم شکافته شود و بمیرم💔 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🍃⃟💥ضرب المثل قرآنی🍃⃟💥 💥آمد به سرم از آنچه می ترسیدم💥 🍃يَحْذَرُ الْمُتَنفِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِم. 🍃منافقان از آن بیم دارند که سوره ای بر ضدّ آنان نازل گردد، و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد. 🍃 التوبه/64 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️عاقبت احترام به مادر سلام الله علیها 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀نماهنگ صلاة الفراق 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
ناله‌های سوزان در فراق امام زمان... 🌕 امام صادق علیه‌السلام خطاب به حضرت ولیعصر عجل الله فرجه، عرضه میدارد: اى آقاى من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسايش قلبم را از من سلب نموده است؛ اى آقاى من! غيبت تو اندوه مرا به فجايع ابدى پيوند داده و يكى را پس از ديگرى ناپديد كرده و جمع و شمار دوستان را نابود نموده است. 📗الغيبة (للطوسی) ج ۱، ص۱۶۷ براستی امام زمان علیه‌السلام کیست، که رئیس فقه شیعه اینچنین در فراق او بی تابی می‌کند و ناله سر می‌دهد؟ 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
برای سلامتی امروز صلوات فرستاده آید
✍️ رمان 💠 ماه تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری می‌کرد. 💠اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ و گرسنگی سر می‌برید. 💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی‌کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می‌آوردند. 💠گرمای هوا و شوره‌آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم می‌خورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شد و حلیه پا به پای طفلش جان می‌داد. 💠 موبایل‌ها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر بود که روی زمین در خون دست و پا می‌زد. همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود. 💠 چطور می‌توانستم شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم. 💠روزها زخم دلم را پشت پرده و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. 💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که صبح در آسمان شهر پیچید. 💠دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند. 💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد. 💠پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید. 💠 دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. 💠دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود... ادامه دارد 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━