eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
4.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
392 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4k→4.1k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
می گویند پشت سر مسافر اگر آب بریزید برمی گردد... اشک من... از آب زلال تر است، چرا مسافر من بر نمی گردد... 🌱|@martyr_314
'' بَرای پَروانِه شُدَن بِه سَیدالشّهدا پیله کُنید ''
یک شخصیتی کاملا معمولی داشت و به گونه‌ای نبود که از جمع کناره‌گیری کند ایشان روحیه‌ای شاد داشت و با همه در ارتباط بود مانند خیلی از افراد دیگر موسیقی گوش می‌داد و اهل موسیقی مجاز بود عروسی ما اما مولودی بود! آقا مهدی بسیار اهل فست فود و عاشق پیتزا بود و همیشه می‌گفت اگر روزی شهید شدم به همه بگو: شهید عاشق پیتزا بود :) همسر 🌱|@martyr_314
نمازتون سرد نشه رُفقا...🙂🌿
بازی اسم فامیل بود... اسم با [شین] رو نوشته بود کلی بهش خندیدیم! بعدنا که شهید شد فهمیدیم چه قدر عاشق بوده... :)🍃 🌱|@martyr_314
از تمام خواهران مسلمانم می‌خواهم كه موقعیت حساس خود را درک كنند و حدود و احكام الهی را بشناسند از معصیت خدا دوری نموده و در صدد كسب رضایت خداوند باشند! خود را به علم و عمل مصلح كنند و بدانند كه وظیفه‌ی بزرگ ساختن اجتماع و تربیت انسان‌ها بر عهده‌ی آن‌هاست؛ و بهشت زیر پای مادرانی‌ست كه از عهده این وظیفه سنگین برآیند! 🌱|@martyr_314
🙃🍃 دیپلمم را تازه گرفته بودم؛ که آمدند خواستگاری. شرط ها و معیار هایمان را گفتیم اما هر کدام با یک محور اصلی شرط اصلی ام ماندنش در سپاه بود و شرط حاجی اعتقاد به حضرت امام(ره) و اطاعت بی چون و چرا از رهبری همسر 🌱|@martyr_314
طرف داشت غیبت می‌‌کرد‌، بهش‌ گفت: شونه هاتو دیدی؟! گفت: مگه‌ چی شده؟! گفت: یه‌ کوله‌ باری از‌ گناهانِ ‌اون‌ بنده‌ خدا‌ رو شونه های توعه...!! 🌱|@martyr_314
🙃🍃 ابراهیم از بس پشت موتور توی ســرما نشسته بود، سینوزیت گرفتـه بود و سرش درد مۍگرفت. برای آرامش سر دردش گاهۍ سیگار مۍڪشید. وقتۍ ڪه رفتیم خواستگـاری، بعد از اتمام شـرط و شـروط، مادرم گفت: یڪ شرط دیگر هم اینڪه ابراهیم قول بدهد ڪه دیگر سیگار نمۍڪشد. همسرش با شنیدن این شـرط گفت: مجاهد فۍ سبیـل الله ڪه نباید سیگـار بڪشد. دور از شــأن و منزلت شماست ڪه سیگار بڪشید. در راه برگشت ابراهیم ناراحت بود. گفت: مگر شما نمۍدانید ڪه من فقط برای سر درد سیگـار مۍڪشم؟ مادرم گفت: لازم بود ڪه همه چیز را درباره‌ات بداننــد. وقتۍ رسیدیم خانه، ابراهیم همه سیگارهایش را از جیبش در آورد و زیر پا له ڪرد و گفت: بعد از این ڪسۍ دست من سیگار نخواهد دید. 🌱|@martyr_314