eitaa logo
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
1.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
34 فایل
سلام رفیق!الان که اسم ابراهیم رو دیدی و وارد کانال شدی بدون دعوتت کرده، پس دعوتشون رد نکن این کانال به عشق💗 امام زمان (عج)💗 زده شده☝ یاحق کپی مطالب با ذکر فرستادن یک صلوات🍁 https://eitaa.com/martyrs1231 لینک ناشناس https://daigo.ir/secret/4318379032
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️شوخی شهید رئیسی با شهید موسوی سرتیم حفاظت ریاست جمهوری پس از پوشیدن لباس بختیاری 《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌می‌دانستید تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها، چنین معنای قشنگی‌ دارد؟‌! استاد 🌿 《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچوقت «التماس دعا» نمی‌گفت، هیچوقت «قبول باشه» نمی‌گفت، می‌دانستم شهادتش حتمی است برای همین یکی دو باری از او طلب شفاعت کردم اما سکوت کرد و هیچوقت از سر شکسته نفسی نگفت «ما لایق نیستیم» یا «ما را چه به این حرفها»، هیچوقت در مورد معنویات حرف نزد، اهل ادا نبود. تا جائیکه می‌توانست آدم را می‌پیچاند که حرفی از زبانش راجع به معنویات نکشی، سلوک معنویش بسیار مکتوم بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچکترین حکایتی از تقوای او داشته باشد همیشه پرهیز کرد. معامله‌ای که با خدا کرده بود را تا آخر برای همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت. و بالاخره اینکه همه را رنگ کرد و رفت! شهید محمود رضا بیضائی🌷🕊 ‎‎《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺
📖کتاب رمان یادت باشد 🔗 نشسته بودم کناروبه حرفهایشان گوش میدادم.به پدرم گفتم:""میشنوی چی میگن؟خوبه والا!من اینجاحی وحاضرم.یکی داره میگه طلاقش بده.یکی میگه طلاقش نمیدم!ماهم که این وسط کشک!"دوشنبه ازسرکارکه آمد،لباسهای نظامیش راهم آورده بود.گفت:"خانم!زحمت میکشی این اتیکت هارودربیاری؟چون داریم میریم سوریه نبایداتیکت های سپاه روی یقه وسینه ی لباس باشه.اگه داعشی هاازروی علایم ونشان هامتوجه بشن ماپاسدارهستیم دیگه به هیچ چی رحم نمیکنن،حتی به جنازه ی ما."لباسها راگرفتم وداخل اتاق رفتم.بابشکاف اتیکت ها رادرآوردم.چندبارهم اتوزدم که جای دوخت ها مشخص نباشد.اتیکت هاراروی اپن گذاشتم.گفتم:"این هااینجامی مونه.قول بده سالم برگردی،خودم دوباره اتیکت هاروبدوزم سرجاشون." لباس راازمن گرفت وگفت:"حسابی کاربلدشدی.بی زحمت این دکمه ی یقه ی لباس روهم کمی بالاتربدوز.لباس نظامی بایدکامل زیرگلوروبپوشونه."بانخ مشکی دکمه راکمی بالاتردوختم.وقتی دیدگفت:"چرابانخ مشکی دوختی؟بایدبانخ سبزمی دوختی."من هم گفتم:"حمیدجان!زیادسخت نگیر.این دکمه برای زیریقه است.می مونه زیرلباس.اصلامشخص نمیشه."شدیداروی آداب نظامی وبه خصوص روی لباس هایش حساس بودواحترام خاصی برای لباس پاسداری قایل بود. غروب برادرحمیدبرای خداحافظی آمد.باحسین آقادرباره ی سوریه ووضعیت نیروهایی که اعزام میشوندصحبت می کردند.حمیدبرای برادرش اناردان کرد،ولی حسین آقاچیزی نخورد.وقتی که رفت مشغول مرتب کردن خانه شدم.قراربودآن شب پدر،مادر،خواهرهاوآقاسعیدبرای خداحافظی به خانه ی مابیایند.میوه،موزوسیب گرفته بودیم.دیسی که میوه هارادرآن چیده بودم بزرگ بود،برای همین میوه هاکمترازتعدادمهمان هابه نظرمی آمد.حمیدهرباربادیدن دیس میوه هامیگفت:"خانومم!برم دو،سه کیلوموزبگیرم.کم میادمیوه ها."میگفتم:"نه خوبه.باورکن همین ها هم زیادمیاد.چون دیس بزرگه این طورنشون میده."چنددقیقه بعددوباره اصرارکرد.ازبس مهمان نوازبودنمی توانست نگران کم آمدن میوه هانباشد.آخرسرطاقت نیاورد.لباس هایش راپوشیدوگفت:"خانوم من ازبس استرس کشیدم دل دردگرفتم!میرم دوکیلوموزبگیرم." وقتی برگشت مانده بودم بااین همه موزچکارکنیم.دیس ازموزپرشده بود.حدسم درست بود.مهمان هاکه رفتند،کلی موززیادماند.به حمیدگفتم:"آخه مردمومن!توهم که دو،سه روزدیگه میری.بااین همه موزمیشه یه هییت راه انداخت."باوجوداینکه دیدچه قدر موززیادمانده،ولی کم نیاورد.گفت:"اشکال نداره عزیزم.عمدازیادگرفتم.بریزتوکیفت ببرخونه ی مادرت.عوض این روزایی که اونجاهستی،دوکیلوموزبراشون ببر!" ظرف هاراکه جابه جاکردم،نگاهم به اتیکت های روی اپن افتاد اتیکت اسم حمیدراکف دستم گذاشتم ونیم نگاهی به اوانداختم.باآرامش کارهایش راانجام میداد،ولی من اصلاحال خوشی نداشتم.سکوت شب ودردتنهایی روی دلم آوارشده بود.لحظه به لحظه احساس جداشدن ازحمیدآزارم میداد. آن شب استرس عجیبی گرفته بودم.چندبارازخواب پریدم ومستقیم سراغ لباسهارفتم.درتاریکی شب چشمهایم رامیبستم ودست میکشیدم تامطمین شوم اثری ازدوختها وجای خالی اتیکتهانمانده باشد.خودم راجای دشمن میگذاشتم که اگرروی لباس دست کشیدمتوجه دوخت اتیکت هامی شودیانه؟لباس رابومی کردم وآهسته اشک میریختم دلم آرام وقرارنداشت.زیرلب شروع کردم به قرآن خواندن وازخداخواستم مواظب حمیدم باشد. جنس تنهایی روزسه شنبه برایم خیلی غریب بود.طعم دلتنگی های غروب جمعه راداشت.دست ودلم به کارنمی رفت.فضای خانه راغم گرفته بود.تیک تیک ساعت تنهاصدایی بودکه به گوش میرسید.دوست داشتم عقربه های ساعت رابکشم تاساعت دوونیم که حمیدزودتربه خانه برگردد،ولی حتی آنهاهم بامن لج کرده بودندوتکان نمی خوردند.بااین که گفته بودشایددیرتربیاید،سفره ی غذاراپهن کردم.شاخه ی گل راوسط سفره گذاشتم.به یادروزهای اول زندگی که چه قدرزودسپری شد.نمی خواستم باورکنم که این آخرین روزهای بودن حمیداست.مدام چشم هایم را می بستم وبازمیکردم تاباورم بشودزندگی من همه چیزش سرجای خودش است،دلشوره هایم بی علت است،این ماموریت هم مثل همه ماموریت هایی که حمیدرفته بودچندروزی دلتنگی ودوری داردوبعدآن چیزی که می ماند خودحمیداست که به خانه برمی گردد.به خودم دلداری می دادم،ولی چنددقیقه بعدگویی کسی درون وجودم فریادمیزداین رفتن بی بازگشت است!دوست داشتم تاحمیدنیست یک دل سیرگریه کنم.اشکهایم تمامی نداشت. آن روزخیلی دیرآمد.تقریباشب بودکه رسید.لباسهای نظامی تنش بود؛همه هم گل مالی.برای آماده سازی قبل ازماموریت به رزمایش رفته بودند.تمام وسایل شخصی اش راازمحل کارآورده بود.انگارالهامی به اوشده باشد.این کارش سابقه نداشت.بااینکه تاقبل ازاین حتی دوره های چندماهه ی زیادی رفته بود،ولی این اولین باری بودکه تمام وسایلش راباخودش آورده بود.
📖کتاب رمان یادت باشد پرسیدم:"چرااین همه دیرکردی؟این هاچیه باخودت آوردی؟چه کاریه؟میری برمیگردی دیگه.چه نیازیه که همه چی روازمحل کارجمع کردی؟" وسایل راروی اپن،کناراتیکت هاگذاشت وگفت:"خانوم!مطمین باش دیگه به پادگان برنمیگردم. من زیادخواب نمی بینم،ولی یه خواب تکراری روچندین وچندباره که می بینم.خواب دیدم که دارم ازیه جایی دفاع میکنم.تمساح ها منودوره کردن وتکه تکه میکنن،ولی من تاآخرهمون جامی ایستم.حس میکنم تعبیراین خواب همون دفاع ازحرم حضرت زینب سلام ا...علیهاباشه." این راقبلاهم برایم تعریف کرده بود. چهره ی خسته وچشمان پرازشوقش تماشایی بود هرچه میگذشت این چشم هادست نیافتنی ترمیشد.گفتم:"خبری شده؟چشم هات دادمیزنه خیلی زودرفتنی هستی.ازاعزامتون چه خبر؟"نگاهش راازمن دزدیدوداخل اتاق رفت که لباس هایش راعوض کند.گفت:"بایدلباسهاموبشورم.احتمال زیادپنجشنبه اعزام میشیم." تااین راگفت:"دلم هری ریخت.بعدازلغوشدن پروازشان یکی،دوروزراحت نفس میکشیدم،ولی بازخبررفتنش بی تابم کرد. سیب زمینی هایی که پوست کنده بودم راداخل ظرفشویی ریختم وبه اتاق رفتم.لحظات سختی بود ازطرفی دوست داشتم حمیدباشدتابه اندازه ی تمام نبودن هایش نگاهش کنم وازطرفی دوست داشتم حمیدنباشدتادرخلوت وتنهایی به اندازه ی همه ی بودن هایش گریه کنم! به زورراضی اش کردم تالباس هاراخودم بشویم.باهرچنگی که به لباس هامیزدم،دلم بیشترآشوب میشد.دورازچشم حمیدکلی گریه کردم.شستن لباس هاکه تمام شد،جلوی بخاری پهنشان کردم تازودترخشک بشود بعدهم رفتم سراغ درست کردن غذا.سیب زمینی هاراداخل تابه ریختم.گویی باهرهم زدنی،تمام روح وروانم هم میخورد. حمیدهم مثل من وضعیت روحی مناسبی نداشت.چیزی نمیگفت،ولی همین سکوت دنیایی ازحرف داشت.راهش راانتخاب کرده بود،ولی مگرمیشداین دل عاشق راآرام کرد.ازهم دوری میکردیم،درحالی که هردومیدانستیم چقدراین جدایی سخت وطاقت فرساست.به چندنفری زنگ زدوحلالیت طلبید.این حلالیت گرفتن هاوعجله برای به سرانجام رساندن کارهای نیمه تمام خبرازسفری بی بازگشت میداد.هیچ مرهمی برای دل عاشقم پیدانمیکردم. چنددقیقه که گذشت به آشپزخانه آمدوروی چهارپایه نشست.بااین که مشغول آشپزی بودم،سنگینی نگاهش راحس میکردم.بغض کرده بودم.سعی میکردم گریه نکنم وخودم راعادی جلوه بدهم.تاکنارم ایستادونگاهش به نگاهم گره خورد،دیگرنتوانستم جلوی اشکهایم رابگیرم.باگریه ی من،اشک حمیدهم جاری شد.دستم راگرفت وباصدای لرزان پرازحزن ودلتنگی درحالی که اشکهایم راپاک میکرد،گفت:"فرزانه!دلم رولرزوندی،ولی ایمانم رونمیتوتی بلرزونی!" تااین جمله راگفت،تکانی خوردم.باخودم گفتم:"چه کارداری میکنی فرزانه؟توکه نمیخواستی اززن های نفرین شده ی روزگارباشی.پس چراحالاداری دل همسرت رومیلرزونی؟" نگاهم رابه نگاهش دوختم.به آرامی دستم راازدستش کشیدم وگفتم:"حمید!خیلی سخته.من بدون توروزم شب نمیشه،ولی نمیخوام یاری گرشیطان باشم. توروبه امام زمان میسپارم.دعامیکنم همه عاقبت به خیربشیم." لبخندروی لب هایش نشست.لبخندی که مرهم دل زخمی ام بود.کاش میتوانستم این لبخندراقاب کنم وبه دیواربزنم وتاهمیشه نگاهش کنم تاایمانم ازسختی روزگارمتزلزل نشود.این حرفهاهم حمیدراآرام کردوهم وجودمتلاطم مرابه ساحل آرامش رساند. گفت:"یادت رفته توبهترین روززندگیمون برای شهادتم دعاکردی؟"پرسیدم:"روزهایی که پیش توبودم همه قشنگ بوده.کدوم روزمنظورته؟"گفت:"یادته سرسفره ی عقدبهت گفتم دعاکن آرزوی من برآورده بشه.من همون جاازخداخواستم زودترشهیدبشم.توهم ازخداخواستی دعای من هرچی که هست مستجاب بشه." شبیه کسی که سوارماشین زمان شده باشدذهنم به لحظات عقدمان پرکشید.روزی که حمیدشناسنامه اش راجاگذاشته بود.خیلی دیررسید،ولی حالاخیلی زودمیخواست برود!بایدخوشحال می بودم یاناراحت؟برای نبودنش پیش خودم دعاکرده بودم یابرای جدایی وآسمانی شدنش؟ شام راکه خوردیم،گفتم:"عزیزم!خسته ای.برودوش بگیر."درتمام دقایقی که حمیدمشغول حمام کردن بود،به جمله اش فکرمیکردم.جمله ای که من رازیروروکرده بود.باخدامعامله کردم.دیگرنمیخواستم دل کسی که قراراست برای دفاع ازحرم برودرابلرزانم.اراده کردم محکم ترباشم. حمیدباحوله ی آبی رنگ که کلاهش راهم گذاشته بودزیراپن نشست.طبق قراری که باخودم گذاشته بودم برایش برگه ی آ.چهارآوردم.گفتم:"آقا!شماکه معلوم نیست کی اعزام بشی.شایدهمین فردارفتی.الان سرحوصله چندخطی به عنوان وصیت نامه بنویس...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمی‌توانم همه چیزها را بگویم... روایت شنیدنی آیت‌الله صفایی بوشهری، از ملاقات با رئیس جمهور، یک هفته قبل از شهادت 《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسلام هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم 🌷 پاسدار شهید محمدرضا علی اوسط ♦️ قائم مقام فرماندهی تیپ مهندسی مسلم بن عقیل ع 🌷 تولد اول فروردین ۱۳۳۵ تهران 🌷 شهادت ۱۰ خرداد ۱۳۶۶ ارتفاعات ماووت کردستان عراق 🌷 سن موقع شهادت ۳۱ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ حال ای امام عزیز، می دانم که تو نائب امام زمان (عج) هستی و این تو بودی که روحی تازه از اسلام به ما دمیدی. این را می دانم که ندای هل من ناصر ینصرنی برای اسلام سر داده ای. من هم به ندای آسمانیت لبیک گفتم و حاضرم تا آخرین قطره خونم برای اسلام جانفشانی کنم ✅ از شما ای امام عزیز می خواهم در روز قیامت شفیع من باشی و از خدای متعال برای من طلب مغفرت کنی، چون ما در گذشته گنهکار و جاهل بوده ایم. ✅ ای خدای بزرگ از تو می خواهم، اگر شهادت را نصیبم کردی، فقط به خاطر رضایت ذات مقدس خودت باشد ✅ بار خدایا شهادت در راه خودت و اسلام را نصیبم کن و مرا در صف شهیدان اسلام قرار بده ✅ خدایا از تو می خواهم در لحظه ای که مرگم فرا می رسد، از تمام دوستی، عشق ومحبت ها، جز دوستی، عشق و محبت نسبت به خودت و از تمام وابستگی ها، جز وابستگی به خودت، آزادم سازی 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدایی که امروز سالگرد شهادتشان می‌باشد و این شهید عزیز فاتحه با صلوات 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله 《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم بر اعضای کانال ان شا الله محفل داریم🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸از ابراز محبت کلامی به همسرتان غافل نشوید فاطمه هاشمی مصطفوی، روانشناس : 🔹یکی از مسائلی که زندگی زوجین را شاداب نگه می‌دارد ابراز محبت کلامی به يکديگر است. 🔹رفتار هرگز به بلندی کلمات صحبت نمی‌کند، کلمات در جان و روح ما می‌نشیند. 🔹تحقیقات نشان می‌دهد که استفاده از کلمات محبت آمیز سنگ‌ بنای یک زندگی عاشقانه است. 《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عصبانیت شدید و فریادهای خانواده‌های اسیران صهیونیست در کنست رژیم اشغالگر: 🔸چطور خوابتان می‌برد؟! کولر کار می‌کرد؟! غذا خوردید؟ آب چطور؟ بچه‌هایتان را خواباندید؟ برای مدرسه بیدارشان کردید؟! 🔸اگر برای برادرم اتفاقی بیفتد رهایتان نمی‌کنم؛ چطور می‌توانم فرزندانم را اینجا بزرگ کنم؟ چطور می‌توانم موافق خدمت سربازی و عضو شدن در نیروی ذخیره باشم؟ 《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺
🔴 نامه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به دانشجویان حامی مردم فلسطین در دانشگاه‌های ایالات متحده آمریکا ✍ بسم الله الرّحمن الرّحیم 🔻این نامه را به جوانانی مینویسم که وجدان بیدارشان آنها را به دفاع از کودکان و زنان مظلوم غزّه برانگیخته است. 🌱جوانان عزیز دانشجو در ایالات متّحده‌ی آمریکا! این، پیام همدلی و همبستگی ما با شما است. شما اکنون در طرف درست تاریخ ــ که در حال ورق خوردن است ــ ایستاده‌اید. 🔻شما اکنون بخشی از جبهه‌ی مقاومت را تشکیل داده‌اید، و در زیر فشارِ بی‌رحمانه‌ی دولتتان ــ که آشکارا از رژیم غاصب و بی‌رحم صهیونیست دفاع میکند ــ مبارزه‌ای شرافتمندانه را آغاز کرده‌اید. 🌱جبهه‌ی بزرگ مقاومت در نقطه‌ای دور، با همین ادراک و احساسات امروز شما، سالها است مبارزه میکند. هدف این مبارزه، توقّفِ ظلمِ آشکاری است که یک شبکه‌ی تروریست و بی‌رحم به نام «صهیونیست‌ها»، از سالها پیش بر ملّت فلسطین وارد ساخته و پس از تصرّف کشورشان، آنها را زیر سخت‌ترین فشارها و شکنجه‌ها گذاشته است. نسل‌کشیِ امروز رژیم آپارتاید صهیونیست، ادامه‌ی رفتار بشدّت ظالمانه در ده‌ها سال گذشته است. 🔻فلسطین یک سرزمین مستقل است با ملّتی متشکّل از مسلمان و مسیحی و یهودی، و با سابقه‌ی تاریخی طولانی. سرمایه‌داران شبکه‌ی صهیونیستی پس از جنگ جهانی، با کمک دولت انگلیس، چند هزار تروریست را بتدریج وارد این سرزمین کردند؛ به شهرها و روستاهای آن هجوم بردند؛ ده‌ها هزار نفر را کشتند یا به کشورهای همسایه راندند؛ خانه‌ها و بازارها و مزرعه‌ها را از دست آنان بیرون کشیدند، و در سرزمین غصب‌شده‌ی فلسطین، دولتی به نام اسرائیل تشکیل دادند. 🌱بزرگترین حامی این رژیم غاصب، پس از نخستین کمکهای انگلیسی، دولت ایالات متّحده‌ی آمریکا است که پشتیبانی‌های سیاسی و اقتصادی و تسلیحاتی از آن رژیم را یکسره ادامه داده و حتّی با بی‌احتیاطی غیر قابل بخشش، راه برای تولید سلاح هسته‌ای را به روی او گشوده و به او در این راه کمک کرده است. 🔻رژیم صهیونیست از روز اوّل، سیاست «مشت آهنین» را در برابر مردم بی‌دفاع فلسطین به کار گرفت و بی‌اعتنا به همه‌ی ارزشهای وجدانی و انسانی و دینی، روزبه‌روز بر بی‌رحمی و ترور و سرکوبگری افزود. 🌱دولت آمریکا و شرکایش، حتّی از یک اخم در برابر این تروریسم دولتی و ظلم مستمر، دریغ کردند. امروز هم برخی اظهارات دولت ایالات متّحده در قبال جنایت هولناک غزّه بیش از آنچه واقعی باشد، ریاکارانه است. 🔻«جبهه‌ی مقاومت» از دل این فضای تاریک و یأس‌آلود سر برآورد و تشکیل دولت «جمهوری اسلامی» در ایران، آن را گسترش و توانایی داد. 🌱سردمداران صهیونیسم بین‌المللی که بیشترین بنگاه‌های رسانه‌ای در آمریکا و اروپا متعلّق به آنها یا زیر نفوذ پول و رشوه‌ی آنها است، این مقاومتِ انسانی و شجاعانه را تروریسم معرّفی کردند! آیا ملّتی که در سرزمین متعلّق به خود در برابر جنایتهای اشغالگران صهیونیست از خود دفاع میکند، تروریست است؟ و آیا کمک انسانی به این ملّت و تقویت بازوان او کمک به تروریسم به شمار میرود؟ 🔻سردمداران سلطه‌ی قهرآمیز جهانی، حتّی به مفاهیم بشری هم رحم نمیکنند. رژیم تروریست و بی‌رحم اسرائیل را دفاع‌کننده از خود وانمود میکنند، و مقاومت فلسطین را که از آزادی و امنیّت و حقّ تعیین سرنوشت خود دفاع میکند، «تروریست» مینامند! 🌱من میخواهم به شما اطمینان دهم که امروز وضعیّت در حال تغییر است. سرنوشت دیگری در انتظار منطقه‌ی حسّاس غرب آسیا است. بسیاری از وجدانها در مقیاس جهانی بیدار شده و حقیقت در حال آشکار شدن است. جبهه‌ی مقاومت هم نیرومند شده و نیرومندتر خواهد شد. تاریخ هم در حال ورق خوردن است. 🔻بجز شما دانشجویانِ ده‌ها دانشگاه در ایالات متّحده، در کشورهای دیگر هم دانشگاه‌ها و مردم به پا خاسته‌اند. همراهی و پشتیبانی استادان دانشگاه از شما دانشجویان حادثه‌ی مهم و اثرگذاری است. این میتواند در قبال شدّت عمل پلیسیِ دولت و فشارهایی که بر شما وارد میکنند، تا اندازه‌ای آرامش‌بخش باشد. من نیز با شما جوانان احساس همدردی میکنم و ایستادگی شما را ارج مینهم. 🌱درس قرآن به ما مسلمانان و به همه‌ی مردم جهان، ایستادگی در راه حق است: فَاستَقِم کَما اُمِرت؛(۱) و درس قرآن درباره‌ی ارتباطات بشری این است: نه ستم کنید و نه زیر بار ستم بروید: لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون.(۲) جبهه‌ی مقاومت با فراگیری و عمل به این دستورها و صدها نظائر آن به پیش میرود و به پیروزی خواهد رسید؛ باذن الله. توصیه میکنم با قرآن آشنا شوید. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۴۰۳/۳/۵ 《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺
🌹 سبزعلی اشتر ، گردان های و انصار لشکر۲۵ : . ▪️بخاطر شجاعت و دلاوریش تو جبهه بچه ها بهش لقب علی چریک داده بودند. در عمليات کربلای۱ ديدند علی چریک با پای برهنه در حال هدايت نيروهاست. رفتند کنارش و گفتند : آقای خداداد چرا پابرهنه هستيد؟ اينجا زمين داغ و پر از سنگ و تيغ است و اگر کفش بپوشيد بهتر است. در جواب گفت : «من که از اصحاب حسين (ع) بالاتر نيستم. آنها در روز عاشورا پا برهنه بودند، می خواهم با پای برهنه به ملاقات امام حسين (ع) بروم.» . 《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺